06 ارديبهشت 1403 / ۱۶ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 50071
سه شنبه 27 مهر 1395 , 09:30
سه شنبه 27 مهر 1395 , 09:30
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
وعده صادق، سقوط اسرائیل و حکومت های وابسته
امانالله دهقان فرد
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
روایت خاکسپاری یک رزمنده فاطمیون؛
پسرت مثل اربابش سر در بدن ندارد
چند روز پیش قطعه 50 گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها میزبان دو شهید افغانی مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها از لشگر فاطمیون بود. شهیدان موسوی و فصیحی.
این بنده ناقابل توفیق داشتم هر دوی این شهیدان را در خانه قبر بگذارم. پیکر هر دو سبک بود و بدن ها متلاشی شده بود. بدن شهید فصیحی علی الظاهر گلوله مستقیم تانک خورده و سوخته بود و پیکر شهید موسوی هم دست کمی از شهید فصیحی نداشت.
صورتی نبود که بر روی خاک بگذارم فقط مقداری خاک داخل کفنشون ریختم و تلقین خوانده شد.
پدر و مادر شهید فصیحی در ایران نبودند اما پدر شهید موسوی بالای قبر اصرار داشت صورت فرزندش را ببیند. چند بار خواستم بدن متلاشی را به پدرش نشان بدهم اما خودم هم طاقتش را نداشتم تا اینکه با گریه گفت: صورتش رو نشان بده... من هم سرم را بالا آوردم و از داخل قبر با بغض گفتم: پدر جان! پسرت مثل اربابش سر در بدن نداره و بدنش متلاشی شده... اون هم در جواب من از اعماق وجودش یک یاحسین گفت...
وقتی پیکر شهید مدافع حرم سید مرتضی را از بالای قبر سرازیر کردند و من هم بغلش کردم که توی خانه قبر بخوابانم خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها عرض کردم: بی بی جان این بدن پاره تن توست که داخل خاک می رود. یادم آمد اون روزهایی رو که بدن دو تا سید شهید گردانمون رو توی خاک گذاشتم. در زمان به خاک سپاری شهید سید مجتبی زینال حسینی که به امر برادر شهیدش که فرمانده گردانمون بود توی قبر رفتم. سید مجتبی هم بدنش متلاشی شده بود و در کیسه کفن ،جمجمه اش را پیدا کردم و روی خاک گذاشتم. توفیق دفن شهید سید محمد را هم داشتم و این شهید سید مرتضی موسوی هم دفنش قسمت من شد. یک طلبه سید جوان که گویا پسر عمویش بود تلقین را خواند و من هم کتفش را حرکت می دادم و مدام یازهرا می گفتم و نیت می کردم ثواب دفن این شهید برای همه رفقا و دوستان و آشنایان و محبین اهل بیت علیهم السلام باشد.
*جعفرطهماسبی
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب