شناسه خبر : 50202
چهارشنبه 05 آبان 1395 , 12:26
اشتراک گذاری در :
عکس روز

چرا دست هایت می لرزد؟!

رسول جبرو ز- جناب شهیدی 27و 8 سال از جنگ گذشته. من و امثال من که 7 و 8 سال در خط مقدم آن هم جبهه جنوب در آن گرمای خدا درجه، بدون کمترین امکاناتی و حالا که پا به سن گذاشتیم، دردها هم پا به سن گذاشتند. همه درد یک طرف، اعصاب و روان هم یک طرف.

 لرزش دست هایمان قوز بالا قوز شده. در مراسم ها و مهمانی ها رویمان نمی شود که یک استکان چای بخوریم. چون می ترسیم که روی لباسمان بریزیم.

 در دهه محرم امسال که به حسینیه ای رفته بودیم، قبل از شام می خواستم برخیزم. چون از اوضاع خود با خبر بودم. به اصرار دوستان نشستم. سفره پهن شد و ظرف غذایی جلوی من گذاشتند.

 پسر بچه ای کنارم بود. قاشق دستم می لرزید و غذا مقداری روی سفره و روی لباسم می ریخت. بچه چشمش به من بود و تعجب کرده بود.

 با همان سادگی کودکانه اش گفت: چقدر دستانت می لرزد! من به او گفتم من می لرزم که تو نلرزی. او از حرف من چیزی نفهمید.

 امید دارم که بعد از 27 سال آقای شهیدی و مسئولان حرف من را بفهمند که وقت تنگ است که اگر امروز کاری نکنید، فردا دیر است!

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
سلام همدرد غریب، ما ایثارگران، بقول خرجی ها سرباز وطن در کشور خودمان غریبیم.
سوختیم و سوختیم؟
آه برادر به حسرتش ماندیم یک نفر به ما اعتنایی بکند و بگوید بفرما رزمنده؟
در صفهای.......... ما انگار ماشین جنگی بودیم و حالا جزء ضایعاتیم.
آه از یک احوالپرسی؟
آه از بی کسی؟
آه از تمسخر جبهه نرفته ها؟
آه از نگاه غریب مردم؟
چرا؟
مگر ما چکار بدی کردیم، در جبهه جنگ کردیم در پشت جبهه نگهبان مجانی خیابانها و منازل مردم.
ما بازهم بسیجی ماندیم و مطیع امر رهبریم.
خدایا درد بچه های جبهه وجنگ را که در تنهایی غریبی گیر افتاده اند خودت درمان بفرما
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi