شناسه خبر : 50552
پنجشنبه 04 آذر 1395 , 13:32
اشتراک گذاری در :
عکس روز

حالِ دلِ یک جا مانده از سفر کربلا

روز پنج شنبه همراه همکاران به طرف مرز چزابه حرکت کردیم. وقتی به آنجا رسیدیم در هر قدمی که برمی داشتیم یه شور و حالی غیر قابل وصف وجودمان را پر کرد. نگاه بعضی ها که عازم کربلا بودند به دلمان آتش می زد.

بارالها! سفر دل چقدر می چسبد
کربلا، مقصد و منزل، چقدر می چسبد
دور از آن حس بد و تلخ بلاتکلیفی
دو قدم مانده به ساحل چقدر می چسبد
اربعین، پای پیاده، دل بیتاب حرم
تپش یک دل بیدل، چقدر می چسبد ..

فاش نیوز - روز پنج شنبه همراه همکاران به طرف مرز چزابه حرکت کردیم. وقتی به آنجا رسیدیم در هر قدمی که برمی داشتیم یک شور و حالی غیر قابل وصف وجودمان را پر کرد. نگاه بعضی ها که عازم کربلا بودند، به دلمان آتش می زد.

حالِ من بدتر بود. بچه های کوچک تر از من اسمشان در لیست زائران امام ثبت شده بود و من همچنان در آرزوی دیرینه ام می سوختم. آن ها انگار با زبان بی زبانی می خواستند به من حالی کنند که امسال هم از این سفر عاشقانه جا مانده ام! داغ نگاه آن ها مرا سخت می سوزاند. آخر من هنوز یک بار هم به کربلا نرفته ام.

بعضی ها با غرور به من گفته بودند: «می دانی اربعین که می شود، دل ما دیگر آرام و قرار ندارد؟ به همین دلیل در کوتاه زمانی ساک به دست دنبال دلمان راه می افتیم. آن قدر می رویم تا به جایی برسیم که این دل، آرام و قرار بگیرد. یعنی به کربلا.»

من با به یاد آوردن این حرف ها چنان بی اختیار شده بودم که دلم با حالت ناشکیب و زار دنبال زواری می دوید که در مقابل چشمانم شتابان به طرف پایانه مرزی می رفتند. همان لحظات بود که متوجه دل های بی قرار بقیه هم شدم.

در اول یک پسر بچه ای را دیدم که چند بسته آب معدنی دستش بود و با هیجان فریاد می زد: «هلابیکم یا زوار هلابیکم»

آن طرف تر یک نوجوانی هم جلوی زوار را می گرفت تا سر و شانه آن ها را با عطرش معطر کند. صد متر دورتر از او، یک نفر دیگر به پاشیدن گلاب به سر و روی زوار مشغول بود. هنوز از آن ها دور نشده بودم که وسط راه مردی را دیدم که یک سینی خرما را بر سرش گذاشته بود و از زوار می خواست خرمایی تناول کنند.

حالِ دل آن پسر بچه بیشتر دیدنی بود که به زور کفش زوار را واکس می زد. مرد جوانی هم جلوی زوار را می گرفت و با مهربانی پای خسته و عرق کرده آن ها را ماساژ می داد. یک مردی هم عشق خود را با نوشتن نام "حسین" (ع) و خواهرش حضرت "زینب" (س) بر روی پیراهن زوار نشان می داد.

به نظر من انگیزه انجام تمام این کارها فقط کار دل بود و دل. دل های عاشقی که به عشق امام در کسوت خادم الزوار درآمده بودند. خوشحال بودم که من هم سهمی در ثبت این عاشقانه های حسینی داشتم.

اما اعتراف می کنم وقتی پشت "میله های مرزی" می رسی که فقط زوار ویزا به دست اجازه عبور از آن را دارند، آن جاست که هیچ توجیهی دیگر برای جا ماندنت قانع کننده نیست! پس در حالی که به خودت می گویی: ای اشک ها بریزید، زیر لب با نوایی جانسوز زمزمه می کنی:

از ما گذشت، آبرویم رفت ... بگذریم
این اربعین به طالع من کربلا نبود
آقاتر از تمامی این حرف ها تویی
آقا کریم بود، گدایش گدا نبود!


 

گزارش و عکس: جعفری از اهواز

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi