شناسه خبر : 50565
شنبه 29 آبان 1395 , 11:19
اشتراک گذاری در :
عکس روز

برای شایانفر و خدماتش به تاریخ انقلاب

حالا او همچنان در گمنامی به دیار باقی شتافته است و روحش با همرزمان شهیدش مأنوس و محشور خواهد بود؛ ان شاءالله.
طبیعی است که خیلی ها حاج حسن شایانفر را نشناسند. انگار اصرارش بر همین بود که همیشه گمنام بماند. دفتر محقرش در طبقه دوم ساختمان کیهان با آن دکوراسیون قدیمی و ساده و با نوری ملایم، اضافه می شد به لبخند ملیح او و همه اینها وقتی دلنشین می شد که باب سخن را می گشود و گفتنی هایی را می گفت که همیشه شنیدنی و جالب بود.
 
در این چند سال آنقدر در مطالعات و پژوهشهای تاریخ انقلاب غرق شده بود که وقتی نام شخصی برده می شد، کتابی حرف داشت برای گفتن. حافظه اش بی نظیر بود و اخلاصش هم. هیچ وقت این برتری ها باعث نمی شد که بادی به غبغبش بیفتد و مثلا جواب سلام کسی را بی لبخند و انرژی بدهد.
 
مطالعات پی گیر و مستند او در تاریخ انقلاب و استفاده از ظرفیت های جوانان انقلابی برای به ثمر نشستن آنها، پاورقی های خواندنی کیهان را به صفحات تاریخ انقلاب اضافه کرد در حالی که در هیچکدام از 35 جلد آن، ردی از نام و نشان او نبود. پیام فضلی نژاد با همه تیزهوشی ها و قلم روانش، یکی از رویش های او برای انقلاب بود. جوانان بسیاری را به عرصه مطالعه و تحقیق رهنمون شد و حاصل کارشان را با پیگیری هایش به کتاب های ماندگار نیمه پنهان تبدیل کرد تا دشمن شناسی ایرانیان را ارتقا دهد.
 
البته بی شک خدمات او به انقلاب و نظام تا همین دیروز هم برای ما آشکار نشد و شاید با رفتنش، برخی قفل خاطراتشان را بشکنند و از او برای مان بگویند. آنچه وظیفه امروز ماست، زنده نگهداشتن یاد اوست. حالا که او بعد از سال ها کار و فعالیت شبانه روزی، به آرامش ابدی رسیده است، نباید راهش را بی رهرو رها کنیم.
 
حالا بیش از هر چیز مظلومیت و گمنامی او دل دوستانش را می سوزاند چرا که خیلی از علاقمندان آثار او در کیهان نمی دانند که حاج حسن شایانفر به دعای آنها و خواست الهی 6 سال پیش دوباره از تخت بیمارستان برخاست و به دفترش رفت و دوباره نوشت که بر خمینی کبیر و انقلاب جاودانش چه گذشت. او که با بیماری سختی دست و پنجه نرم می کرد، 22 بهمن 1389 جانی دوباره گرفت و به عرصه قلم بازگشت تا کارهای نمیه کاره اش را سر و سامانی دهد. دوباره بر پاهای استوارش ایستاد و طبق قولی که داده بود، در این مدت 25 جلد دیگر از نیمه های پنهان را به فرهنگ انقلاب تقدیم کرد.
 
او اینک در جوار رحمت الهی است و ما همچنان نیازمند محققان دلسوزی چون اوییم تا تلاش هایشان، چراغ راه ما و آیندگان شود...
 

***

اولین بار دانش آموزی دبیرستانی بودم که جلوی پایم ترمز زد. وقتی شنید مقصدم لانه جاسوسی است فهمید که زمان لازم برای پرسیدن و شنیدن دارد. آن روزها در رادیو سراسری برای یک برنامه زنده عصرگاهی می نوشتم و اصرار کرد که برای صفحه مدرسه کیهان بنویسم که نشد. به تازگی فرزند نوجوانش را در یک سانحه رانندگی از دست داده بود و انگار به چشم فرزندی به من نگاه می کرد. حس پدرانه عجیبی در صحبت هایش بود که قدرش را می دانستم...
 
بعد از آن بارها و بارها مسیر خانه تا مدرسه را مهمان آن پیکان ساده با آرم بزرگ کیهان بودم که حرفه ای حاج حسن شایانفر به آن اضافه می شد و هیچ وقت نه حرف های او و نه گوش های تشنه من خسته نمی شدند. دست روزگار هم که مرا برای مدتی کیهانی کرد، اتاق برادر حسن انگار لطف دیگری داشت. اصرار می کرد که در پروژه های تحقیقاتی فعال شوم و من که روح ناآرامی داشتم زیر بار نمی رفتم. شاید امروز پشیمان باشم که چرا یک تجربه کاری مشترک با این مرد نداشتم.
 
«حاج حسن» در گمنامی به شهدا پیوست
او رویش های زیادی برای انقلاب برجاگذاشت و البته خیلی از آدم های خائن هم با کمک او از صحنه های حساس حذف شدند. خدمات او به انقلاب و نظام تا وقتی که زنده بود برای ما آشکار نشد ولی آنچه وظیفه امروز ماست، تلاش برای تبیین ویژگی های خالصانه و متفکرانه او در سربازی بی تکلف برای نظام اسلامی و تربیت نیروهایی چون اوست.
 
حاج حسن شایانفر دنبال اسم و رسم نبود. همیشه خودش را از نگاه دوربین ها پنهان می کرد ولی وقتی نیاز می شد و انقلاب را در خطر می دید با زیرکی و کیاست به میدان می آمد و یک تنه در برابر اراجیف ضدانقلاب ایستادگی می کرد. او حافظه بسیار ویژه ای داشت و با شنیدن نام هر کدام از عناصر خودفروخته و خائن، پرونده شان را رو می کرد و با این کار به نسل سوم و چهارم انقلاب می آموخت که با چه دشمنان بی رحمی روبروست. مجموعه نیمه پنهان کیهان که تا قرن ها در تاریخ انقلاب، ماندگار می ماند گوشه ای از تلاش های اوست.
 
«حاج حسن» در گمنامی به شهدا پیوست
ظهر روز عاشورایی که گذشت و در حوالی بازار تهران، بعد از مدت ها او را دیدم که با همان انرژی پدرانه مرا به دیداری و نشستی در کیهان دعوت کرد. تکیه اش به عصایی چوبین بود اما در برق نگاهش می شد فهمید حاج حسن هنوز هم برای کارهای بزرگ انرژی دارد. دیدار با این مرد بزرگ محقق نشد ولی انرژی همان دیدار کوتاه، تا ابد در وجودم خواهد بود...

حالا او همچنان در گمنامی به دیار باقی شتافته است و روحش با همرزمان شهیدش مأنوس و محشور خواهد بود؛ ان شا الله. صلواتی بر محمد و آل محمد و قرائت سوره فاتحه، هدیه ارزشمندی است که روح بلندش را به خشنودی بیشتری رهنمون می شود...
*میثم رشیدی مهرآبادی

کد خبرنگار: 19
اینستاگرام
اگرچه ساختمان کهنه کیهان در آینده نه چندان دور درزمره آثار فرهنگی تبت وحفظ خواهدشد اما این اتاق محقر که منشا خدمات و تولید آثار فاخر ومهمی در حوزه فرهنگ وسیاست وتاریخ معاصربوده است ,مستقلا این استحقاق را دارد که تبدیل به موزه ای ماندگار شود تا شاید گوشه ای از مظلومیت و گمنامی این محافظ بی بدیل فرهنگ انقلاب اسلامی جبران گردد. روحش شاد و راهش پررهرو باد
خداوند مقامش را متعالی بفرماید..
سلام بر او و همه شهیدان
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi