شناسه خبر : 50845
پنجشنبه 18 آذر 1395 , 10:59
اشتراک گذاری در :
عکس روز

فرمانده گردان 20ساله/قهرمان مادر

 

گفتگوی اختصاصی کوله بار با مادر شهید جلال خوشی؛

شهیدی که در 20 سالگی،فرمانده یک گردان شد/شهدای مدافع حرم در امتداد مسیرشهدای دفاع مقدس

مادرشهیدجلال خوشی گفت: این روزها احتمال می دهند که دشمن وارد مرزها شود و برای همین مدافعان حرم می روند تا جلوی این احتمال را بگیرند و شهدای مدافع حرم ادامه دهنده راه شهدای دفاع مقدس هستند.

به گزارش اختصاصی کوله بار، شهید سید جلال خوشی در سال 1344 در محله تولیددارو در تهران دیده به جهان گشود. او فرزند خانواده ای 7 نفره بود که با رفتن او مادر ماند و 4 فرزند دیگرش، یک دختر و سه پسر.جلال فرزند دوم خانواده خوشی بود و  رفت و برای مادر همیشه همان جلال  20 ساله خوشرو و مودب و درس خوان ماند؛ که در 20 سالگی و در اوج مردانگی و شجاعت فرماندهی گردان بیستم لشگر 27 محمدرسول الله(ص) را برعهده داشت.
او از همان کودکی در محیطی مذهبی و روحانی تربیت شد. در مقطع دبستان و بالاتر، از دانش آموزان ممتاز بود و تحصیلات خود را تا سوم دبیرستان ادامه داد. اهل کنجکاوی و سوال و جواب بود. وی در همان دوران نوجوانی با وجود سن کم، روحی پاک و فکری متعالی داشت. علاوه بر عبادات به مستحبات و مکروهات نیز توجه خاصی داشت.
او بارها در جبهه های غرب و جنوب کشور به مقابله با دشمن بعثی پرداخت و در عملیات های بدر، خیبر شرکت داشت. به دنبال حضور مکرر در جبهه ها، یکبار مورد اصابت ترکش قرار گرفت، یکبار هم موج انفجار او را گرفت و در سال1362 نیز در جریان عملیات والفجر 8 ، از ناحیه دست به شدت مجروح شد اما به خانواده چیزی نگفت. او سرانجام در عملیات کربلای 5 در شلمچه و در پنجم دی ماه سال1365 به آرزوی دیرینه خود رسید  و در سن20سالگی به شهادت رسید.در ادامه گفت و گو با مادر شهید جلال خوشی را می خوانید.

از ویژگی های اخلاقی فرزندتان بگویید.

مسلم است وقتی جوانی امتیازهایی را داشته باشد خداوند چنین سعادتی را نصیبش می کند. اخلاقش فوق العاده خوب بود. بسیار مودب و درس خوان و آرام بود. در خانواده خیلی خوش اخلاقی و شوخ طبع بود و با اطرافیان شوخی می کرد اما با این وجود با تواضع و فروتنی سخن می گفت. یک بار با یکی از همسایه ها سر موضوعی بحث شد و پسرشان به پدر جلال توهین کرد، جلال پس از اطلاع از موضوع به جای دعوا راه انداختن و مقابله به مثل، پیش پدرش رفت و برخورد بسیار خوبی با او کرد و این در خاطرشان ماند و آن همسایه همیشه این خاطره را بازگو می کند. او همیشهدر نمازهای جمعه و جماعت مسجد حضرت ابوالفضل(ع) شرکت می کرد و با ادعیه مختلف از جمله دعای کمیل به ویژه توسل به چهارده معصوم (ع)مانوس بود. او حتی در حال مریضی و در شرایطی که سرم به دستش وصل بود به مسجد می رفت و می گفت سٌرم خشک نمی شود اما نمازم قضا می شود.

چطور شد تصمیم به رفتن گرفت ؟

این دیگر برمی گشت  به عقیده اش و اینکه زمان جنگ اصلا اینطور ایجاب می کرد که جوان ها بروند و از خاک و ناموسشان دفاع کنند. مثل این جریان هایی  که این روزها راه افتاده  و جوان ها با عنوان مدافعان حرم می روند و شهید می شوند آن روزها البته جو خیلی خاص تربود و همه جوان ها مشتاق رفتن به جبهه بودند. جلال آن روزها عضو بسیج بود و از طریق بسیج رفت. او در همان دوران تحصیل به عضویت بسیج درآمد و شب ها گشت زنی می کرد و به  پاسداری از محل می پرداخت. او پس از گذراندن دوره آموزشی در پادگان امام حسین(ع) در سال 1361 به جبهه رفت و فرماندهی گردان بیستم لشگر 27 محمدرسول الله(ص) را برعهده گرفت.

راضی به رفتنش بودید؟
بله.

چطور به شهادت رسید؟

بار آخر پس از بازگشت به جبهه ، در نامه ای برایمان نوشت  یک دست لباس سبز برای من بفرستید. و ما هم فرستادیم. او با برتن کردن آن لباس ، صبح جمعه در دعای ندبه شرکت کرد.، مسئول گروه فرمان داد رزمندگان به عقب بروند. جلال به همراه یکی از همرزمانش در حالیکه سوار بر خودرو بودند زمزمه می کرده : حسین جان ، جان جانان را خواهم و خطاب به همرزمش می گوید : الان جان می دهد برای شهید شدن. در همان زمان خمپاره ای در نزدیکی شان منفجر شد و ترکش آن به سر او اصابت می کند و شهید می شود.
وقتی خبر شهادتش را شنیدید  برخوردتان چطور بود؟

وقتی فرزندت چهار سال در جبهه ها حضور دارد دیگر انگار خودت را برای هر چیزی و هر خبری آماده می کنی.

اهداف شهدای مدافع حرم را به شهدای دفاع مقدس نزدیک می دانید؟

فکر می کنم یه کمی فضایی که در آن حضور دارند فرق می کند، آن روزها دشمن تا مرزهای ما و توی خاک ما آمده بود و اگر این جوان ها نمی رفتند اتفاق های بدتری می افتاد و دشمن پیشرفت بیشتری می کرد. اما این روزها احتمال می دهند که دشمن وارد مرزها شود و برای همین مدافعان حرم می روند تا جلوی این احتمال را بگیرند و فکر می کنم فضایی که آن روزها بود خیلی سنگین تر بود ولی در مجموع، شهدای مدافع حرم ادامه دهنده راه شهدای دفاع مقدس هستند.

انتظاری از مسئولان دارید ؟

خیر. متاسفانه کاری نمی کنند  و زمانی که دستشان زیر سنگ می رود تازه یاد خانواده شهدا می افتند.

در بخش هایی از وصیت نامه این شهید می خوانیم:
رستگاری تنها در تقواست و تقوا تنها کار و راهی است که مردان حق می توانند آنرا طی کنند. اگر کسی از تقوا و پرهیزگاری خویش دفاع کرد ، آن هم او را در برابر گناهان محافظت می کند. تنها راه رسیدن به تقوا جنگ و جهاد است. گاهی جنگیدن در جبهه و در مقابل دشمن کافر است که باید کوشید و خون طرف مقابل را به زمین ریخت و گاهی در جبهه داخلی و درون است که الحق نام جهاداکبر که رسول اکرم(ص) فرمودند زیبنده این جهاد است. جنگ با نفس لحظه ای قطع نمی شود و در آن احتمال حمله از طرف شیطان و نفس اماره هست. و اکنون رضای خدا در جبهه است و عشاق خدا ، آنجا عاشقان ابا عبدالله الحسین(ع) هستند.
پس زیادی مخالفین نباید ما را از کاری که می کنیم سرد کند. چون بنا بر قولی که از امام باقر(ع) نقل شده ، فرمودند: شیعه ما آن کسی است که اگر تمام دنیا مخالفش بود ، آن کاری را که خدا دوست دارد انجام می دهد و اگر تمام دنیا ترغیبش کنند کاری خلاف میل حق انجام نمی دهند. و شما ای پدر فداکار و مادر عزیزم ! خدا به شما اجری عظیم عنایت کند. از فرزندتان و نور چشمتان در راه خدا گذشتید. باشد که در روز جزا با رویی سفید حضرت امیر(ع) و حضرت زهرا(س) را ملاقات کنید و امام حسین(ع) شما را شفاعت کند. خواهران و برادران عزیزم ! سعی کنید که یار و یاور پدر و مادر باشید. هرگز مسجد ، قرآن و امام را تنها نگذارید که راه رستگاری را می توان با اینها بدست آورد. راضی به رضای خدا باشید و در همه امور به حضرت حق متوکل باشید ، حتما موفق خواهید شد.
شما ای برادران عزیزم ! سعی کنید در سنگر مدرسه و جبهه حضور داشته باشید و باز هم تذکر بدهم که ائمه اطهار(ع) این ستارگان تابان عالم هستی را از خود راضی نگه دارید و توسل به آنها داشته باشید که تنها محبین آنها هستند که در آخرت در بهشت برین جایشان خواهد بود و در کنار پیامبر(ص) منزل خواهند کرد و حسین بن علی سیدالشهداء(ع) نشان دهنده راه ما هستند و خط سرخ ایشان خط ماست. خدایا ! این توفیق را به من بده که در هنگام شهادت سر به پای آن حضرت داشته باشم و پیش ایشان شرمسار نباشم. خدایا ! از گناهان من و پدر و مادر من و تمام مومنین در روز حساب بگذر. خدایا ! من بنده خیلی ذلیل و ضعیف تو هستم و اگر تو راهنمایم نباشی ، جایگاهم در اسفل السافلین است و اگر رحمت و غفاریتت نباشد منزلم در دوزخ. پس امید یک امیدوار به بخششت را به یاس تبدیل مکن که یاس خود از گناهان بزرگ در درگاه با عظمت توست.

 

انتهای پیام/ک

 

منبع: کوله بار
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi