چهارشنبه 24 آذر 1395 , 08:50
فیلم/حمایتِ تاریخی یک کانادایی ازایران
روز یکشنبه، اول اردیبهشت 1364 شمسی، در صفحهی دوم روزنامهی «کیهان»، مطلبی منتشر شد که از دفتر نمایندهگی ایران در «کانادا» به روزنامهی مزبور ارسال گردیده بود. این مطلب، مربوط میشد به قطعه فیلم کوتاهی که چندهفتهای به صورت مکرر از رسانههای گروهی ایران پخش میشد و خاطرهای پرشکوه را در اذهانِ مردم کشور و رزمندهگانِ خسته از «عملیات بدر» به ثبت رساند:
با شروع جنگ تحمیلی ، محمد به جبهه اعزام شد و برای اولین بار در عملیات بیت المقدس شرکت نمود . محمد شهسواری به تاریخ 22 اسفند 1363 شمسی، طی «عملیات بدر» ، در شرق «رودخانهی دجله» به اسارت نیروهای بعثی درآمد. در این مقطع حساس و دردناک از زندگی دنیایی محمد بود که غیرت علوی او ، حماسه بی نظیری را در تاریخ ملت ایران به نام او ثبت کرد.
ساعاتی پس از اسارت به دست متجاوزین بعثی، هنگامی که «محمد شهسواری» را برای اعزام به عقبه، به سمت خودروهای عراقی می بردند ، او با مشاهده دهها خبرنگارِ دوربین به دست که اطرافش را گرفته بودند، احساس کرد که رژیم صدام تدارک مفصلی را برای بهره برداری از «عدم الفتح» ایران در «عملیات بدر» دیده است. در اینجا بود که او ناگهان چندین بار فریاد زد:« مرگ بر صدام ، ضد اسلام» . این حرکت «محمد شهسواری»، همان شب از تلویزیون های سراسر جهان پخش منتشر شد و روحی تازه در میان مسلمانان آزادهای دمید که زیر تبلیغات سنگین صدام و متحدانش دربارهی «عدم الفتح» ایران در «عملیات بدر» ، فرسوده شده بودند.
شهسواری در سال 1369 شمسی به همراه سایر اسرا به کشور بازگشت و از سوی مسئولین مورد تفقد قرار گرفت و از دست ریاست جمهوری وقت، مدال شجاعت دریافت کرد .
این آزاده سرافراز ، باقی سال های عمر خود را به سرایداری یک مدرسه گذراند و سرانجام در بیستم مرداد ماه 1375 شمسی، هنگامی که عازم ماموریت محوله از سوی «لشکر41ثارالله» بود ، در مسیر «زاهدان» به یارانِ شهیدش پیوست.
رهبر معظم انقلاب در سفری که به «جیرفت» داشتند، درباره «محمد شهسواری» فرمود:
«یکى مثل شهید محمد شهسوارى - آزادهى سرافراز جیرفتى» به یک چهرهى ماندگار در کشور تبدیل مىشود؛ نه به خاطر اینکه وابستهى به یک قشر برتر است؛ نه! او یک رعیتزاده و یک جوان برخاستهى از قشرهاى پایین اجتماع است؛ اما آگاهى و شجاعت او، او را در چشم مردم ایران عزیز مىکند. آن روزى که ماها پاى تلویزیون نشسته بودیم و دیدیم این جوان در چنگ دژخیمان رژیم بعثى صدام و زیر شلاق و تازیانهى آنها فریاد مىزند: «مرگ بر صدام، ضد اسلام»، نمىدانستیم ایشان جیرفتى است؛ نه اسمى از او شنیده بودیم و نه خصوصیتى از او مىدانستیم؛ اما همهى وجود ما غرق تعظیم و تجلیل از این جوان آزاده شد. بعد هم بحمداللَّه به میان مردم و کشور ما برگشت؛ امروز هم به عنوان یک شهید نامدار و نامآور در میان ملت ما مشهور است.»