شنبه 18 دي 1395 , 15:15
یک تخت و قرص های منظم
علیرضا دلخوش- سالها پیش اما این درددل را در مجموعه شعرم بنام شب بوها نوشته ام:
بیرون از این اتاقِ سراسر سفید پوش
شهری است پر ز آهن و آدم ، کنار هم
هر کس که پای خویش گذارد در این مکان
خواهد شنید ناله و ماتم، کنار هم
بر روی صورتم شده پیدا غبار مرگ
زخمی قدیمی و رمقی کم، کنار هم
ما پای حرف خویش که مردانه مانده ایم
اینجا نشسته ایم مصمم ، کنار هم
در زیر تیترهای درشت آرمیده اند
از یاد رفتگان مُسلّم، کنار هم
مانند خط عشق، شلمچه، دو کوهه، فاو
یادش بخیر، حاجی و زمزم، کنار هم
یادش بخیر لحظه فریاد یا حسین!
ایام فاطمیّ و مُحرَم کنار هم
حالا فقط برای من یک عکس مانده است
عکسی از آن دوپیکر مبهم ، کنار هم
این چند درصدی که به من داده ای، بگیر
حق و حساب عشق مرا هم ، کنار هم
انگار سرنوشت من این بوده از قرار
یک تخت و قرص های منظم، کنار هم !
توحید علیزاده عزیز!
بله من همان علیرضا هستم، همرزم شما و الله وردی و معصوم برگزینی و مجید صحرایی و توحید( اهل صوفیان) که همانجا شهید شد.
با ایمیلم تماس بگیر لطفا