10 فروردين 1403 / ۱۹ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 51467
پنجشنبه 23 دي 1395 , 12:44
پنجشنبه 23 دي 1395 , 12:44
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
دلنوشته ای برای برادرم حمزه
رمضان مرتضی آخوندی
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
امکان کمک یا وامی هست؟
عباس- باعرض شرمندگی هیچوقت تصور روزهای اخیر را نمی کردم. نوجوانی بودم و مدتی در منطقه، خودمو طلبکار از کسی یا جایی نمیدونم.
تاچند ماه قبل زندگی و درآمد متوسطی داشتم.متاسفانه با اقداماتی از سوی همسرم و خانواده اش مواجه شدم که به جهت مراحل قضایی هنوز موفق به اعاده حق وحقوقم نشدم.
مستاصلم. تاکنون از هیچ مزایایی بابت جبهه بهره مند نبودم. امکان گرفتن کمک یا وام هست؟ به کجا باید مراجعه کرد؟
حدود 10ماه لشگر10 سال61و 66
کد خبرنگار: 20
14
پاسخ
به جایی مراجعه نکنی سنگین تری من با 12 ماه جبهه در خط مقدم و عملیات ازاد سازی مهران و 15درصد جانبازی و موج گرفتگی و شیمیایی و وجود ترکش در پاهام چند روز پیش به بنیاد مراجعه کردم و وقتی فهمیدن جانباز زیر 25 درصد هستم جوری باهام برخورد کردن که یکی از پسرام که با من بود موقعی اومدیم بیرون رفته بود یه گوشه یواشکی داشت گریه میکرد خدا رو شاهد میگیرم تو این 28 سال بعد از جنگ بنیاد کوچکترین کمکی به من نکرد و تو این چند سال نون بازوی خودم رو خوردم ولی چه کنم که الان سنم رفته بالا و توان کار کردن ندارم و فرزندانم هم بزرگ شدن و خرج و مخارج و شهریه دانشگاه ازم میخوان و سر پیری محتاج مال دنیا شدم وگرنه پام رو تو بنیاد نمیزاشتم ...
بنظر من اشتباه بوده که از روز اول فکر میکردیم جواب صداقت خودمون رو با صداقت جواب میدن باید به خود متکی میبودیم ما مرگ را به سخره گرفتیم و دنیارا در حیرت گذاشتیم چطور حمت و تلاشی برای خود نداشتیم! الان هم دیر نشده برادر من با کمک فرزندانت یک کار خانوادگی و گروهی تشکیل دهید خداوند هم کمک میکند فقط کمی اراده و حرکت نیاز هست تا حالا کسی نبوده که پشت و پناه ما باشه جز خداوند و توسل به ائمه اطهار و دلسوزیها و درایت مقام معظم رهبری و باید اراده و پشت کار را از حضرت آقا یاد بگیریم که در این سن و جانباز بودن حداقل روزی ۱۸ ساعت مدام برای امور کشور وقت میگذارند چرا ما نباید از این همه تلاش الگو بگیریم واقعا ماشاءالله و خدا قوت حضرت آقا.
بابا تو را بخدا اسم این بنیاد را نیارید حالمان از این بنیاد بهم میخورد حیف نیست یک رزمنده بره جلوی این بنیادیها گردن کج کنه بچه 20 ساله چمیداند جنگ چیه
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
معرفی کتاب