دوشنبه 27 دي 1395 , 13:28
یه ظرف خاک وطن!
م.ر.ک.جانباز- من در مناطق عملیاتی زیادی بودم بیشتر از دوازده عملیات بزرگ وخط پدافندی بی شمار .
در یکی از عملیات ها زمانی که در کمین بودم، دیدم یکی از عراقی ها داره مقداری از خاک اون منطقه رو داخل یه قوطی کوچیک میریزه و درب قوطی رو بست و رو درش یه چیزایی نوشت.
البته چون من قناسه میزدم از دوربین با حوصله نگاه کردم.
بعد از پستم با یکی از فرمانده ها صحبت کردم. به من گفت: سید! اون داره واسه یادگاری و پز بعد از جنگ از هر منطقه به اندازه یه فنجون خاکمونو بر میداره که بعد بگه این خاک منطقه جفیره ... این خاک شلمچه س ... این خاک مهرانه ....
اگه تونستی شکارش کن تا یه روزی واسه وطنمون و ایرانی بودنمون افت نداشته باشه.
یه چند روز پای کار یه بست نشستم تا شکارش کنم ولی نیومد . یعنی بالکل رفته بود عقبه ....
پدافندی مهران پا کار کله قندی دیدمش ... ظرفو با سینش بهم دوختم که با خاطرش یه روزی کتاب خاک ایران رو ننویسه .... یه روزی با چهار تا قوطی خاک وطنمون میتینگ مطبوعاتی نذاره ما در همه جای این نفوذ داشتیم ...
القصه ... من شما و بچه ها همه و همه واسه یه قوطی خاکمون جون می دادیم حالا جونمونو ... شخصیتمونو دارن واسه فدایی بودنمون میگیرن .
وطن دوستی، دلدادگی میخواد ... تربت دوستی دل خاکی میخواد...
اینایی که اینهمه دارن جانبازا و رزمنده ها رو اذیت میکنن ... نکنه ایرانی نیستن. ها نظرت چیه ؟
بهر حال عذر می خوام .
يك متن خيلى جالب از كتاب فارسى دبستان سال 1324 ،
دو برادر ، مادر پیر و بيماري داشتند ..!!
با خود قرار گذاشتند که يکي خدمت خدا کند و ديگري در خدمت مادر باشد ..!!
يکي به صومعه رفت و به عبادت مشغول شد و ديگري در خانه ماند و به پرستاري مادر مشغول شد ..!!
چندي نگذشت برادر صومعه نشين مشهور عام و خاص شد و به خود غره شد که :
خدمت من ارزشمندتر از خدمت برادرم است ..!!
چرا که او در اختيار مخلوق است و من در خدمت خالق ..!!
همان شب پروردگار را در خواب ديد که وي را خطاب کرد :
به حرمت برادرت تو را بخشيدم ..!!
برادر صومعه نشين اشک در چشمانش آمد و گفت :
يا رب ، من در خدمت تو بودم و او در خدمت مادر، چگونه است مرا به حرمت او مي بخشي ..؟؟
آيا آنچه کرده ام مايه رضاي تو نيست ..؟؟
ندا رسيد : آنچه تو مي کني من از آن بي نيازم ولي مادرت از آنچه او مي کند بي نياز نيست ..!!
کتاب فارسي دبستان سال ۱۳۲۴
به فرزندان خود ، " انسان بودن بیاموزیم.
حکایت دعای مسئولان خارج نشین در جنگ برای پیروزی وما که ان جلو بودیم
من هیچوقت گریه نکردم،
چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد
و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد.
اما در زمان مشروطه یک بار گریستم.
و آن زمانی بود که 9 ماه در محاصره بودیم بدون آب و بدون غذا.
از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل، کودک از فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه می خورد، با خودم گفتم الان مادر کودک مرا فحش می دهد و می گوید لعنت به ستارخان.
اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت:
"اشکالی ندارد فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم."
آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد ...
زنده و جاویدان باد نام کسانی که بخاطر عزت این مملکت و آب و خاک، جانانه ایستادند ...
ای خدا ! بعد جنگ چی شد که دل شکسته رو این طور به بازی می گیرن و به قول آن جانباز بداخلاقه سرکار می ذارن ؟
اگه نتم درست بود . حیف که نیست ! تا چند روز دیگه یا علی .
یه چیز بگم ؟ از خندتون ناراحت نمیشم از دست انداختناتون دلم می گیره . خودتون که خوب می دونید چه کردید که نه خودتون آرامش دارید نه من آسایش ؟
راستی می دونید من فردا می خوام کجا برم ؟ دعا کن نتم درست بشه میگم .
حاج آقا امروز حضرت جنابتان در تعریف کار من سنگ تمام گذاشتید . خدا می دونه چقدر ذوق کردم . خدا شاهده . چرا ؟
چون اگه خوبمو می گفتید هیچ کس دیگه باورش نمی شد شهدا چکار می کنن . حاجی فقط کاشکی به خودم نتیجه حرفایی که با هم می زنید می گفتید . تا کمکتان کنم . حاجی من همه اون چیزایی که این دوستات می گن هستم . کلا لم و قلق ندارم . الفاظ و واژه هام افتضاحه . دوم و سوم و حتی پنجم شخص تو حرفام عین چی ظهور پیدا می کنه . ترکه بدستم . هر چه بگید هستم . خوب عالم همینان که گند زدن به کار فرهنگی . باشه من می رم دور می زنم . اما عین بعضیا نیستم که عین چی دور خودشون تاب می خورن و دنیا فقط در حد دایره ای که خودشون ترسیم کردن . هی دور می خورن هی دور می خورن اونم یه دور باطل و نا مشخص !
خب . دو روز دیگه هم وقت می دم هر چه دلشون خواست بهم بگن که کاملا توجیه بشن من یه هیچی هستم . بعد جان عزیز ت ، خودت پا به پای یه هیچی بیا تا ببینی کجا می برمت حاجی ... کجا می رسونمت حاجی . بذار من در کنار شما نشون بدم کار با ارزش چیه و چطور باید دنبالش رفت . با تشکر
الکی ، یعنی ارواح دلم من خیلی حامی دارم !!!!
آقا جان .. د بیا درستش کن ؟ هر دم از این باغ بری می رسد ؟ برم چی بگم ؟ برم بگم به تلاشهای من در جهت وحدت و همدلی میگن سیاست تاچری ؟ یادتونه اون سال بچه ها یه بی عقلی کردن مطلبی فرستادن کلی پیام حواله به خدا برای ما آمد . هی میگم بابا فاش نه اون فاش نیوز سابقه ؟ باورتون نمیشه ؟ هی میگم فاش نیوز زیر ذره بین کل ایران قرار دادم باورتون نمیشه ؟ دردتون بخوره تو سرم حالا چرا شما رنگتون پریده ؟ من یه اسکورتی دارم که دلم قرص بهشون ؟ چه اسکورتی یاورتر از جنود خدا !
حاجی برات یادگاری گذاشتم تو خصوصی برو وردار امانت مردمه . دعا کن لیاقت اسمی که رومه ، نشون بدم فردا . یا علی
ملت که یکپارچه همه تهرانی شدن میام بهتون می گم سلام . بسه دیگه!
حالا بیایید ببینید سیاستهای من چه می کنه .
قلق گیری رو از حاجی یاد بگیرید . اتفاقا تو جلسه حرف شما پیش آمد . اگه گفتی با کی جلسه داشتیم . اگه بگم مبهوت می شید ! این راه با سیاستهای خبیثانه تاچر باز نشده و نمیشه . آن گرگ پیر با تدبیر اختلاف بنداز و حکومت کن کاراشو پیش برد . اما من چی ؟ تا حالا فکر کردید من چطور جلو آمدم ؟ بد حرفی بود که بهم گفتید ؟
بهر حال من شیوه جدیدی را برگزیدم . حاجی خودمون اولش بهم گفت پی همه چی رو باید به تنت بمالی ؟ حیف که خودش قطره ای کمک می کنه . اشکال نداره . حضورش برام مهمه که از سر لطفش هست .
خیلی کار داریم . بحث گروه های همدرد مرا وقتی چاپ شد ، پیگیری کنید و نظر بدید . هدیه متبرک خیلی براتون دارم . به حاجی گفتم که براتون بگه . خیلی کار داریم . آماده باشید .
یه چیز بگم ؟ اون علامت سوال از نظر من حکم اجازه گرفتن داره . جمله سوالیه نه خبری . (◇_◇)
فاش چاپش نکرد . القصه .. یه لطفی کن ... دست از سر آمیز عبداله دربه در بر دار .
دادا جان برو واسه همه سیاست مدون و راهبردی بنویس ولی واسه من یه نفر ملوان زبل نباش .
ببین مومن خدا . زمانیکه امثال تو نبودن وحتی اگر بودین جرأت نداشتین زنگ در خونه اونایی رو که من تویه گوششون زدمو بزنین با میل بافتنیت بهم نباف .
من جور کش دلمم ... من قسم خوردم دیگه پشتمو به هیچ کسی نکنم ... همه یه جوری پی جویکوی موریان هستند . ولی دروغه . ...
من و شما حداقل توفیر سنمون هجیده بیست ساله ... من بزرگ شدت تیردوقلوم ...
کوچه مردا ... تمام مرام دارا . تو کانال من یکی واسه کفترات دون نریز .یا علی .
یا می گی نمیای آفتابتو بردار ی یا توهم می زنی برات دونه می پاشن ؟ اونم کی ؟ من ؟ اگه من اهل دون پاشیدن بودم ..... استغفرالله . بذار حرمت کلاممون محفوظ باشه !
اخوی اون وقت که جنابعالی بخاطر ساده لوحیت پشت رو کرده بودی و بی خیال به جلو می رفتی . یه نگاه پشت سرت نکردی که کیا قالت گذاشتن ،تقصیر من چیه ؟
همان روزا من عین سپر تو عنفوان ۱۷سالگی پشت سرت ایستاده بودم و بخاطر آرمانهای تو سیلی خوردم جلوی یه جمعیت . هنوزم دارم سیلی می خورم . اون روزا منو ندیدی بعدش بود که نوبت کتک خوردن تو شد ؟ هی منم منم نکن !
واسه من دون نریز !! چه با اعتماد ؟
حالا به جای شلوغ کاری برو یه کمپوت آناناس بخر تا بگم کی بیایی ملاقاتم ؟ ببین بازم دارن اول منو حبس می کنن ؟ بعد تو بیا هی شعار بده ؟
عه ! هر چی دلش می خواد می گه ؟
یه چیز بگم ؟
خجسته یعنی چی ؟ نکنه حرف بدی باشه ؟
کلا نمی خوام باهات تو یه کوچه شاخ به شاخ بشم ولی ...چون راس احوالات مرام من نیستی . اما یه چیزی بهم میگه نیشش از ره کین نیست ...
مخلص کلوم ... ازت شاکی میشم ولی خاطرت عزیزه ... گاهی اوقات دلخورم میکنی ... ولی ته تهش چه کنم همرزمی . ..
ببین ملس جان ... هشتاد و دو ماه جبهه بودم با شصت وپنج درصد جانبازی سال شصت وسه ... ریالی از بابت جانبازیم یا جبهه نگرفتم . قاطی رانت و سفارش و اینو ببین نبین نشدم .
یه کله بز کش خودم و خدا ی خودم . جاکن شدم . رزق از اون مدیریت از من . ....
از صغیر وکبیر واسم لایی کشیدن سرمو واسشون تکون دادم یعنی برو طرفم نیا ...
ج.ش.1 بچه با حالیه . از خودیاست .. بی شیله پیلست .
دارم میرم بلاد کفر واسه عمل سرم .... گهگاهی این سه تا ترکش رو مخم موج سواری میکنن . یه نموره کلافگیم واسه زق زق و ویز ویز گوشمه و سردرد زیاد . مولایی بدل نگیر .
را کار دستم باشه دستتو میگیرم ...متاسفانه فعلنه راکار بستس . یعنی اوضاع خراب اقتصاد آفتابه ایی دیگه ....
پس خجسته خان ... کار شناس روانشناسی ... هدهد سلیمان .... فلاخن داوود ...
زما .. گر نیک و گر بد بگذر . جناب ساقی عزیز و.گرامی آقای عسکری مدبر و سردبیر ...
زحمتکشای سایت .... دلاورای دلشکسته من حلال کنید .
انشااله که خداوند عز و وجل و رحمان و رحیم ... به همه ما رحم کنه . یا علی مدد .
یا علی دیدار به قیامت
یه چیز بگم ؟
نزدیک بود منو رو تخت بخوابون و عمل کنن ؟ اما من قبول نکردم . سفارش این جانباز م ر ک رو کردم که مجبوره بره دیار غربت . حالا کار دارم شب میام مفصل براتون تعریف کنم . خوش اخلاقی نعمت خوبیه ؟ هر چند ممکنه باعث بشه حقتو ضایع کنن ولی یه جاهایی هم واقعا جواب می ده . خدا امروز روز خوبی بود . ممنون . امیدوارم بتونم کاری برای جانبازان انجام بدیم .
فاش نیوز خداییش اگه یکی جلو جمع متشخص بهت بگه ملس جان چه برخوردی باش می کنی ؟ حیف که من قسم خوردم دیگه ... !ولش کن . قسمم می شکنه !
فاش نیوز کار داریم . آماده باش دلاور .
شب میام بیشتر صحبت می کنیم . خدانگهدار همه .
ما درخت بودیم ؟ یادته . شاخ و برگ شجره طیبه ای به اسم بسیج . یادته امام چقدر به ما افتخار می کرد ؟
می بینی که ؟ می گن اگه کسی بهت سنگ پرت کرد تو بهش نیوه بده !
این آخرین حربشونه برای ضایع کردن حق و حقوق ما ...
ولش کن .... کار از این نوشتنا گذشته . آب تو هاون کوبیدنه . اصلا یه چیز بگم ؟
میگم یه وقت گفتی تو یه گوشه ای چند متر زمین کشاورزی دارید . مال و وووو دارید که با زحمت خودت جمع شده . آقا ما اشتباه کردیم حاصل یه عمر زحمتتمون تو هواست . میگم اگه یه وقت ناچار شدم می ذاری چوپان گله گوسفند و گاواتون بشم . همانجا هم یه حصیر می ندازم کنار گاوها زندگی می کنم و بر تمام سالهای عمری که فکر می کردم بین آدمها زندگی می کنم اشک می ریزم تا بمیرم ؟ اجازه می دی ؟
ببین دلاور جان .
کار ما سخته اونم ته شهرستان تویه دل کوه ...
زمستوناش بیست وپنج درجه زیر صفره .. تابستونش از دسته پشه و رتیل و عقرب کلافه میشی ..
کار من هم مرغداریه هم گاو داری و لی خیلی باهم فاصله دارند .
نودو سه درصد کارگرا افغانین ... چند تایی ایرانی و حسابدار ...
کلا از نظر نیروی انسانی کار تو همچین جایی یه آدم برو میخواد .
اصلا و عمرا نتونی یه روز کار یه کارگر افغانیو بکنی .
حساب کتابا تو دست پسر و دخترمه به علاوه سه تا محاسب دیگه . فعلا که خطایی از کسی ندیدم .
قراره یه سوله با زمینش اطراف چناران مشهد معامله کنم .
البته اگه طرف دبه نکنه .. اگه طرف دبه نکنه ....
چون حرف پول نقد پیش بیاد تجربه بمن ثابت کرده همه دبه میکنن . تا شاید بیشتر بگیرن
غافل از اینکه خریدار لج میکنه میزاره میره و دیگه نمی خره .
پنج هتکتار به اضافه جند تا سوله بیست هزارتایی مرغ توشه .
البته یه مبلغ .... نشد و ترش گفته .... مبلغش گسه ... نچسبه ... لمبس ... .
قیمت اون اطرافو دارم ولی یارو هول و ولع بر داشته ...
اگه اکه ... دبه نکنه تا یه ماه دیگه گارگر میزارم تا سه چهار ماه دیگه تبدیل به احسن میشه ...
اونوقت واسه پرسنل اداری شهرستان ان شااله شاید بشه ...
بعد مشکل طرف .. مشکل چاه عمیقم دارم که باید کلی صله بدم . برو بیا زیاد داره تا کشت
کشش شون کنم قبول کنند . دعا کن ناتو نشه ... دعا کن خل و خیز چار قاب نیان .
رندی نکنن .
والا باید برم سمت شیراز ... علی مدد .
کاملا سردرگم شدم . اینطور درست نیست . یکی واضح بگه باید چکار کنم .
من که کار خودم را انجام می دم تا یه رمزگشایی برسه
دو تا قسمم خوردم بهش پایند می مونم .