شنبه 02 بهمن 1395 , 14:33
ما چند تا بچه چطور رفتیم اروند؟!
رزمنده- همزمان 3 نفرمان در جنگ بودیم. من کوچکتر و 15 سال سن، پدر و مادری بیسواد و عشایر از رادیو مارش حمله را می شنیدند و از حال می رفتند. من که بعد از 3 ماه از منطقه عملیاتی فاو در فصل تابستان برگشتم با رنگ سبزه قبلی م شده بودم زغال مثل چوب تر آتش گرفته که سیاه می شود . ما ترک ها میگیم چلوس.
وقتی برگشتم و به خانه رفتم شب بود و مهتابی. وقتی در سیاه چادر بالای سر مادرم ایستادم و صداش کردم، وقتی مرا دید شروع کرد به گریه کردن هم از خوشحالی که برگشتم و هم از حال و روزم که دید لاغر مردنی و مثل یک چوب خشک سیاه چلوس. حالا دلم براشون میسوزه که چرا اینقدر آزارشون دادیم.
چشم انتظار و هرروز منتظر خبر، حالا افرادی که جنگ را ندیده اند و نشنیده اند و قسم می خورم حتی به فیلم های جنگ هم نگاه نکرده برای ما می خواهند قانون بنویسند. دیگه رزمنده ها تموم شدند. همه 50 سال و بیشتر.
من یک ماه پیش اردوی راهیان نور به اروند رفتم. برایم سئوال بود که چطور تعدادی بچه مثل من با قایق در جنگ از اروند به فاو رفتند و جنگ کردند؟ حالا مسئولینی در مسند قانون گذاری این کشور در کمال آسایش و امنیت نشسته اند و دارند ما را محک می زنند و برای کار ارزشی ما درصد محاسبه می کنند.
خوش به حال شهدا که حداقل اینها را ندیدند. به خدا اینها از هر .... دشمن بدترند . بله من سالم جسمی برگشتم ولی الان عوارض آن همه تیر و ترکش و خمپاره بوی دود باروت و جان دادن دوستانت و جانباز شدن آنها هر لحظه روح و روانت را مثل برق تکان می دهد. مشکلات روحی و روانی برای شخص ایجاد میکنه. ما عین بچه هامون هستیم که دارند بزرگ می شوند و جامعه فردا را باید اداره کنند و این بی عدالتی را می بینند. اینها میخوان فرهنگ شهادت را از من بیاموزند که هر لحظه نگرانم با مدرک فوق لیسانس از دانشگاه تهران هنوز قراردادی هستم؟ اینها کمتر از اختلاس های وسیع در کشور نیست. رانت خواری و .....
پس شما چطور 24 ساعته و بدون امكانات در آنجاها كار معمولي هم نه ، بلكه جنگيدن را انجام ميداديد .
گفتم : احساس وظيييييييييفه [( و آن چيزي است كه الان اكثريت كساني كه بايد آن را امروزه در قبل رزمندگان و ايثارگران داشته باشند ، صد افسوس كه ندارند .)]
...
من که اروند سندش بناممه .
بنیانگذار اسکله اروند منم .
شایدم موسس اروند .
...