شناسه خبر : 52784
چهارشنبه 06 ارديبهشت 1396 , 12:14
اشتراک گذاری در :
عکس روز

می گفت با کسی ازدواج کن که شهید شود

از ویژگی های بارز شهید بروجردی آن که دائم الذکر بود. همیشه لبخند بر گوشه لبهایش نشسته بود. ساده و بی آلایش زندگی می کرد و اطرافیان را هم به زندگی ساده و به دور از تجملات تشویق می کرد. بسیار پرتحرک و پرجنب و جوش بود. به واسطه مسئولیت هایی که در جبهه داشت تمام روز و شب بیدار بود

فاش نیوز - از شهر و آدم هایش که آزرده می شوی، دلت پر و بال می زند برای اندکی آرامش، و زیارت شهدا که به تعبیر زیبای رهبری که چه خوش فرمودند "شهدا، امامزادگان عشقند"  گلزارشهدا تنها مکانی است که  آرامش از دست رفته ات را بازمی یابی. 

 آنجا که ذهن از دغدغه روزمرگی ها رهایی می یابد و دل لبریز می شود از بیم و امید. آنجا که هر سنگ مزار با تو سخنی دارد و تصویرهای درون قاب اگر چه ساکت اما هرکدام دنیایی حرف برای گفتن دارند و اگر هوشیار باشی و البته بیدار! یقینا به درک درستی خواهی رسید که سرانجام آن جز سعادت و نیک بختی نیست.

در یک غروب بهاری میهمان خانم کلوخی خواهرزاده شهید محمد بروجردی و همسرشهید حسن عبدالرضا درکنار مزار همسر شهید ش شدیم.

 زندگی دشوار اما شیرین و عاشقانه آنان گرچه عمر کوتاهی دارد اما "زینب" تنها یادگار " این عشق جاودانه است  و مادر تمامی تلاشش را به کار گرفته تا او را همانند وصیت پدر "زینب گونه" پرورش دهد.

 گرچه فرصت دیدارمان اندک است اما آن زمان کوتاه را نیز مغتنم شمردیم تا گپ و گفتی مختصر با این بانوی گرامی داشته باشیم تا بلکه بتوانیم شناختی هرچند اندک اما به قدر وسعمان، از زوایای مختلف زندگی شهید بروجردی و شهید عبدالرضا را درک کنیم.

امید که این گفتگوی مختصر مورد قبول حق و دوستداران فرهنگ ایثار و شهادت واقع گردد.  

فاش نیوز: برای شروع کمی از وضعیت خانوادگی و زندگی شهید بروجردی بفرمائید
 

- شهید محمد بروجردی در سال 1333 در یکی از روستاهای بروجرد به نام دره گرگ و در یک خانواده مذهبی- سنتی متولد می شود.
 مادر خانواده همسرش را در جوانی از دست می دهد. او که دارای 5 فرزند است روستا را ترک می کند و چون مادر وی در تهران ساکن بوده به تهران می آید و در یک خانه اجاره ای در محله مولوی ساکن می شود. برای امرار معاش، پسر بزرگ خانواده در کنار تحصیل کار هم می کند و پسرهای کوچک تر نیز به تبعیت از برادر بزرگ تر در کنار تحصیل به کار مشغول می شوند. محمد که در آن زمان نوجوانی حدودا 17 ساله بوده در کنار کار و تحصیل به شرکت در کلاس های قرآن و جلسات مذهبی و فعالیت های سیاسی نیز می پردازد. در این اثنا با شهید مهدی عراقی آشنا می شود و در این بستر رشد پیدا می کند. حتی یک بار ساواک به خانه مادر محمد یورش می برد و در آنجا اعلامیه های امام را پیدا می کند. تا جایی که محمد از مرز ایران خارج می شود و زمانی که امام در تبعید به سر می بردند به دیدار امام می رود و در همین رفت وآمدها به مرز، توسط ساواک دستگیر و به دنبال آن 9 ماه زندان و شکنجه و... تا اینکه انقلاب به پیروزی می رسد.

 پس از پیروزی انقلاب شهید بروجردی مسئولیت حفاظت از امام را عهده دار می شود و در زمان بنی صدر نیز مسئول حفاظت کردستان و بعد از آن هم فرمانده منطقه شمال غرب  وکردستان می شود.

فاش نیوز: از چگونگی نحوه آشنایی تان با شهید عبدالرضا برایمان بفرمایید؟
  

-  در سال61 زمانی که من دختر 15ساله ای بودم خانواده من به واسطه شهید بروجردی که دایی من بود و از طرفی خانواده عبدالرضا در همسایگی مادربزرگم زندگی می کردند و یک دوستی قدیمی باهم داشتند با خانواده شهید حسن عبدالرضا آشنا شدند.
    شهید بروجردی تمایل داشت من با کسی ازدواج کنم که یک روز به فیض شهادت نایل شود زیرا همیشه می گفت: شهدا مقام و عزت فراوانی نزد خداوند دارند و تو باید به خودت افتخار کنی که همسر یک شهید هستی! من و خانواده ام برای ایشان و صحبت هایشان ارزش و اهمیت بسیاری قائل بودیم و این شد که قبول کردیم.


    
 
فاش نیوز: مراسم ازدواج تان چگونه انجام شد؟
   

- مراسم عقد و ازدواج ما بسیار ساده برگزار شد. یک پیراهن ساده و یک حلقه بسیار ساده خریدیم. بعد از ازدواج به تهران آمدیم و از یک اتاق بسیار ساده زندگیمان را شروع کردیم. عبدالرضا علاقه بسیار زیادی به مطالعه داشت و همان اتاق کوچک هم مملو از کتاب بود.
    همسرم از همان اوایل جنگ در جبهه حضور داشت و حتی ازدواج نیز او را پایبند به زندگی دنیایی  نکرد. او مرد جنگ بود و من هم که شوق او را می دیدم با رفتن او مخالفت نکردم. یک ماه از این وصلت نگذشته بود که شهید عبدالرضا عازم جبهه شمال غرب شد. بازگشت ایشان سه ماه طول کشید. این سه ماه برای من بسیار طولانی بود. این شد که تصمیم گرفتم همراه ایشان به منطقه بروم. ایشان ابتدا مخالف بودند اما با پافشاری  و اصرار من موافقت کردند. بهمن ماه1361 من پنج ماهه باردار بودم که به منطقه مهاباد رفتیم و در یک خانه سازمانی ساکن شدیم.

فاش نیوز: با توجه به سن کم شما، شرایط زندگی برایتان سخت نبود؟

- البته روزهای ترس و دلهره و تنهایی برای یک دختر نوجوان 15ساله خیلی دور از ذهن نبود.  و یان سختی ها مقدمه خوبی بود برای ادامه زندگی در آن دیار. اما  دوست داشتم زمانی که فرزندم به دنیا می آید پدرش را از نزدیک ببیند. شرایط سخت مرا برای ادامه زندگی در کردستان آماده تر کرد. بعد از سه هفته، یک روز زنگ خانه به صدا درآمد. وقتی در را باز کردم با چهره لاغر و سر و صورت خاکی و خسته و ناتوان عبدالرضا با پوتین های گل آلود مواجه شدم. برای یک لحظه کنترل خودم را از دست دادم و فریاد بلندی به سرش کشیدم که مرا در این شرایط رها کرده ای! غافل از اینکه ایشان در یک عملیات برون مرزی با گردانش به محاصره دشمن درآمده اند و در بدترین شرایط بسر می بردند!!!
    
 
فاش نیوز: شهید حسن عبدالرضا چه ویژگی های برجسته ای داشت؟
 - شهید عبدالرضا انسانی وارسته و مومن به خدا بود. نمازهایش سر موقع بود و در سخت ترین شرایط نیز نماز شب او ترک نمی شد. همیشه دیگران را به صداقت و درستکاری توصیه می کرد. بسیار اهل مطالعه بود. به مسئله حجاب بسیار اهمیت می داد و در وصیت نامه اش نیز از من خواسته بود فرزندش زینب را زینب گونه تربیت کنم.

فاش نیوز: نحوه شهادت شهید عبدالرضا چگونه بود؟
   

- مهرماه 1363 بود و دیگر من با شرایط دشوار منطقه آشنا شده بودم. با شهادت شهید بروجردی لطمه سختی به من و خانواده ام وارد شده بود. دو هفته ای بود عبدالرضا را ندیده بودم. بسیار دلتنگ بودم تصمیم گرفتم با یکی از دوستانم به اتفاق همسرش با هم به تهران بیاییم. به او زنگ زدم که به ایشان اطلاع بدهم. او بلافاصله به منزل آمد و مبلغی پول به من داد و قدری با زینب بازی کرد و گفت: شما بروید من هم آخر هفته به تهران می آیم. می خواهم شما را برای زیارت به مشهد ببرم. از اینکه عبدالرضا چنین حرفی زد بسیار خوشحال شدم ولی احساس کردم دیگر او را نمی بینم. آن روز با هم خداحافظی  کردیم به امید این که یک هفته دیگر ایشان را می بینم. یک هفته گذشت دقیقا روز پنج شنبه که قرار بود ایشان به تهران بیاید، پیکر شهید به تهران آمد.

    فاش نیوز:  اگر خوابی از شهید عبدالرضا هم  دیده اید بیان کنید؟
- خاطرم هست من برای ازدواج دخترم زینب بسیار حساس بودم. هر زمان که برای دخترم مورد ازدواجی پیش می آمد خوابی را در مورد آن شخص موردنظر می دیدم که متوجه می شدم نباید این ازدواج به سرانجام برسد. یک شب خواب دیدم که عبدالرضا به منطقه کردستان رفته و عملیاتی در آنجا بپاست. شهید عبدالرضا دو تابلو "وان یکاد" به صورت طلاکوب به من داد و گفت یکی از اینها برای زینب خانم و دیگری همسرشان مرتضی. این خواب خیلی برایم عجیب بود. چند وقت بعد که برای دخترم خواستگار آمد فهمیدم اسمش مرتضی است. واقعا از این خواب یکه خوردم و دانستم این خواب مهر تاییدی برای این فرد است و همین امر باعث شد با این وصلت موافقت کنم

 فاش نیوز: از ویزگی های شهید بروجردی بیشتر برایمان بگویید؟

 -از ویژگی های بارز شهید بروجردی آن که دائم الذکر بود. همیشه لبخند بر گوشه لبهایش نشسته بود. ساده و بی آلایش زندگی می کرد و اطرافیان را هم به زندگی ساده و به دور از تجملات تشویق می کرد. بسیار پرتحرک و پرجنب و جوش بود. به واسطه مسئولیت هایی که در جبهه داشت تمام روز و شب بیدار بود و زمان خواب و استراحت او تنها زمان اندکی بود که در ماشین از منطقه ای به منطقه دیگر می رفت. او فقط در این فاصله کوتاه کمی استراحت می کرد. در بدترین شرایط هم کسی اخم های او را ندید. به حق، او نجات بخش کردستان بود و مردم کردستان  محمد بروجردی را فرزند کردستان می دانستند. همه مردمان کرد او را دوست داشتند به طوری که وقتی محمد به شهادت رسید کردستان یکپارچه عزادار شد.

  فاش نیوز:  نحوه  شهادت شهید بروجردی چگونه اتفاق افتاده بود؟
 - سه شب قبل از شهادت، شهید بروجردی در مهاباد منزل ما میهمان بودند و بعدازشام به عبدالرضا گفتند که مرا به پادگان برسان. یک روز صبح ایشان رفته بودند سه راهی نقده- مهاباد، منطقه ای را برای ساخت قرارگاه و پادگان بررسی کنند که ماشین آنها روی مین می رود و ایشان به شهادت می رسند.

سوالات بسیاری از ذهنم درگذر بود که زنگ تلفن همراه خانم کلوخی  به صدا در آمد  و به ناچار باید می پذیرفتم که فرصتمان روبه اتمام است. به گرمی با هم وداع می کنیم.

و من در راه بازگشت  به این جمله شهید همت می اندیشم که  روزی گفته بود:

شهید بروجردی هنوز نه بر ملت ایران و نه بر تاریخ ما شناخته نشده

تصور این است که زمان بسیاری باید سپری بشود تا بروجردی شناخته شود

شاید خون رنگین بروجردی این بیداری را در ما بوجود آورد.

یاعلی مدد

 گزارش از صنوبر محمدی

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام
روحت شاد مسیح کردستان ... یا علی مدد .
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi