شناسه خبر : 52875
شنبه 09 ارديبهشت 1396 , 11:30
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گزارش مصور از راهیان نور غرب ( بخش اول)

گشتی میان غرب نشین های عاشق

... فرق است بین شهید "همت"ی که ما دیدیم و شهید همتی که شما الان در اتوبانش گیر می کنید و به آسمان و زمین بد وبیراه می گویید!!!...

شهید گمنام - سال ها بود که آرزوی این سفر را داشتم ولی امکان پذیر نمی شد! نمی دانستم از کجا و چگونه، نفس حقی ... یا خود شهدا دعا کردند که روز چهارشنبه 6 اردیبهشت چشم باز کردم و دیدم که در اتوبوسی همراه یک کاروان پرشور و شعف درمسیر همدان و کرمانشاه هستم!

 کاروان راهیان نور غرب غروب چهارشنبه از حسینیه فاطمه الزهراء پادگان ولی عصر حرکت کرد و در صبح پنج شنبه اولین توقف خود را در محل یادمان عملیات مرصاد در منطقه چارزبر کرمانشاه داشت... کاروان پیاده شدند و همه به داخل ساختمانی رفتیم که در وسط آن چند شهید آرمیده بودند و سردار «سعید قاسمی» مشغول سخنرانی بود.

 سرمای استخوان سوز هوا همه را به هم چسبانده بود و حرارت سخنان داغ و از ته دل و بعضا" حتی خاطرات تلخ حاج سعید، گرمای همدلانه ای را در محل سرد سخنرانی ایجاد کرده بود. حاج سعید با شور و حرارت خاصی که خاصه وجود خودش است، از عملیات مرصاد میگفت و شرایط و جو حاکم بر کشور و شرایط منافقین و ...

  در این سخنرانی که حدودا" یک ساعت طول کشید، برادر شهید کلهر نیز حضور داشت و همچنین یاد رشادت های سردار رشید حسین همدانی پاس داشته شد و مراسم با سلامی بر سالار شهیدان به پایان رسید.

  قبل از حرکت، به پشت همان ساختمان یادمان می رویم و همه سراپاگوش می شویم برای شنیدن خاطراتی که حاج سعید قاسمی با حرارت و تعصب خاصی برایمان تعریف می کند... اتفاقات تلخی که تک تک آنها را روی تپه ها و کوه های اطراف به ما نشان می دهد و از شهادت ها، سختی ها و رخدادهایی می گوید که شاید برای نسل جدید کمتر قابل درک و باور باشد!

  حاج سعید از ضرورت انتقال فرهنگ ایثار و شهادت و انتقال خاطرات جبهه به نسل جدید می گوید و دائما" در طول صحبت هایش اشاره می کند که اگر بچه های ما از سختی ها و بزرگی هایی که در جبهه بااطلاع نشوند، چگونه فرهنگ ایثارگری را بیاموزند!

 ... بعد از سوار شدن به اتوبوس ها، مقصد بعدی منطقه ای بود بنام قلاّجه...وقتی به آن محل رسیدیم... قلّاجه دشتی بود که با طبیعت کوهستانی منطقه کرمانشاه... با زیبایی های بهار و البته به غریبی و مظلومیتی که رزمندگان راوی از آن دلتنگ بودند!...

  همه جمع شدند و یکی از رزمندگانی که خود از جانبازانی بود که در همین منطقه جنگیده بود، بنام حاج عباس برقی، از منطقه و شجاعت فرزندانش گفت... از عملیات رمضان و رشادت های شهید ابراهیم همت و شهید حاج عباس کریمی...

 پس از آن رزمنده دیگری بنام حاج رضا غزالی به نوحه سرایی برای شهدای مظلوم قلاّجه پرداخت... کاروانیان از شنیدن آنچه که از رشادت ها و غربت ها می شنیدند، منقلب شده بودند و هرکس گوشه ای را برای تفکر و گریستن انتخاب کرده بود...

  حال و هوای همه در آن هوای لطیف بهاری، بارانی شده بود و با خاطراتی که دوباره سردار قاسمی برای جمع بیان کرد، بارانی تر هم شد... جمله ای در میان این خاطرات به شدت دلم را تکان داد و ذهنم را با خود برد:

... فرق است بین شهید "همت"ی که ما دیدیم و شهید همتی که شما الان در اتوبانش گیر می کنید و به آسمان و زمین بد وبیراه می گویید!!!...

 حقیقتا" اعتراف می کنم که این فاصله که شهدای زنده جامانده از کاروان شهید همت ها بیان می کنند، درست است و ما بیشتر نام شهدا را تکرار می کنیم درصورتی که باید راه آنها را برویم...

 کم کم کاروانیان که خیلی هایشان برای بار اول است که مناطق عملیاتی غرب را دیده اند... متوجه تر می شوند که به سرزمینی قدم گذاشته اند و دارند پاهایشان را روی کدام زمین می گذارند و دل ها هر لحظه بیشتر متوجه معنویت و عظمت صاحبان عشق آن مناطق می شود.

... راهی منطقه گلانغرب می شویم... در مسیر سبزی های بی انتها، دشت ها، درختان، گله ها، کوه ها و ارتفاعات بازی دراز چشم نوازی می کنند و رنگ های ناب طبیعت و لطافت هوا، روح را بیشتر به پرواز درمی آورد... و شاید روح را بیشتر آماده می کند برای دریافت و شنیدن حقایق تلخ و شیرین کرمانشاه... این سرزمین دلاور پرور و قهرمان ساز...

  در مسیر که به این زیبایی ها نگاه می کنم... در دل رحمت و درود می فرستم به روح جوانان و دلباختگان شهیدی که با خونشان این ارمغان بینظیر را برای نسل های بعدی حفظ کردند و آن را به دست ما رساندند... به ماهایی که شاید قدر کشور پراز نعمت مان را نمی دانیم و بیشتر قدر شهیدانی را نمی دانیم که در این مسیر جان دادند!

 نماز را در مسجد جامع گیلانغرب، این منطقه سرسبز و البته عاشق می خوانیم و ناهار و استراحت کوتاهی انجام می شود. اما فرصت زیاد نیست! خیلی زود حرکت می کنیم برای دیدار یادمان منطقه عملیاتی مطلع الفجر

 در راه راویان کاروان در اتوبوس ها که خود از رزمندگان دفاع مقدس هستند، با دین مناطق و مناظر، کوه ها و تپه ها، خاطراتی را برایمان بازگو می کنند که بر شیرینی سفر و البته بار معنوی سفر می افزاید... بیشتر دلیران این خطه را می شناسیم و بیشتر چشمانمان ابری می شود از آنچه که دلمان به چشم باز می بیند!

... با ورود به یادمان عملیات مطلع الفجر، از تپه هایی بالا می رویم و وقتی به مکان معینی می رسیم، همه جمع می شوند و باز هم حاج سعید قاسمی و دو تن از رزمندگان همان عملیات بنام آقای شیرزاد و محمدبیگی، از چگونگی عملیات برایمان می گویند.

  حاج سعید، کل کوه ها و منطقه بازی دراز را برایمان ترسیم می کند و تک تک این ارتفاعات و تنگه هایش را نشان مان می دهد... از تنگه حاجیان می گوید و شهید رشید اصغر وصالی و نحوه شهادتش در روز عاشورا... از تنگه کورک می گوید و شهید غلامعلی پیچک... و از تنگه های قاسم آباد و چم امام حسن و ...

 صدای خاطرات که در گوشت می پیچد و چشم به ارتفاعات بازی دراز که می دوزی... حالی وصف ناپذیر، مشتمل از افتخار، غرور، عشق، معنویت و ... در سینه ات ایجاد می شود و می خواهی با هر نگاهت وجب به وجب این کوه ها را بنوازی و قدمگاه شهدایی که را برای حفظ اینهمه زیبایی و عظمت، جان دادند را ببوسی...

... همه در خلوت خود نشسته اند و بی هیچ کلامی گوش به خاطرات تلخ و شیرینی می دهند که از زبان شهیدان زنده گفته می شود. حتی نسل چهارمی های جنگ هم که همراه کاروان هستند، از آنچه می بینند و می شنوند، آنچنان تاثیر گرفته اند که بدون هیچ شیطنت کودکانه ای، سراپاگوش صحبت ها هستند و همپای کاروان.

 به چهره ها که نگاه می کنم، صورت هایی در فکر فرو رفته را می بینم که وقتی از رشادت های مردم گیلانغرب می شنوند، دگرگون می شوند... راویان از ارتفاعات دار بلوط می گویند و از فرمانده دلیر صفر خوش روان و ...

... باز هم با سلامی به سیدالشهداء روایت این منطقه به پایان می رسد و کاروان آهسته آهسته به طرف پایین تپه ها جاری می شود. در پایین یادمان با شربت از طرف اهالی پذیرایی می شویم و جانمان همه گونه تازه می شود به نوشیدن شهید شیرین محبت و ایثار...

 به سوی منطقه زیبای دشت ذهاب حرکت می کنیم. یادواره شهید سرافراز علی اکبر شیرودی درحال برگزاری ست. همه پیاده می شوند و وارد مراسم می شوند. در محل یادمان صندلی چیده اند و مهمانان مراسم و تعداد زیادی از ارتشی ها حضور دارند.

در مراسم از رشادت های شهید بی بدیل شیرودی گفته می شود و محل سقوط او نیز با نمادی مشخص شده است.

مراسم با سخنرانی تعدادی از مسئولان ارتش انجام شده و به پایان می رسد و روز اول سفر دو روزه اما پربار ما تقریبا به پایان خود نزدیک می شود

 نزدیک غروب است و همه سوار می شویم و به سوی سرپل ذهاب می رویم برای اسکان و استراحت و شام و ... در دو مدرسه ساکن می شویم. امکانات اعم از شام و چای و آب و میان وعده و پتو برای خواب و ... فراهم است البته کمی ساده تر از خانه های خودمان... که هیچ جای اشکال هم ندارد چراکه اگر در چنین سفری، نتوانیم کمی از احوالات و نوع زندگی شهدا را درک کنیم، کار مفیدی نکرده ایم.

کاروان راهیان نور سپاه در همین محل اسکان که نزدیک امامزاده مقربی بنام احمد آل اسحاق در شب جمعه اقامت می گزیند. هرکس می خواهد استراحت می کند و هر کس هنوز خسته از سفر نیست، برای شرکت در نماز جماعت مغرب و عشاء و خواندن دعای کمیل که توسط آهنگران برگزار می شود، به امامزاده می رود.

... پس از انجام همه امور تقریبا کاروانیان، چشم به راه فردا و دیدن و زیارت کوه های صبور، استوار و قهرمان دیده بازی دراز به خواب می روند و انتظار طلوع روز جمعه را می کشند.

کد خبرنگار: 24
اینستاگرام
سلام و عرض ادب.
خسته نباشید و زیارت شما قبول.
ریارت اماکنی که روزی قدم گاه شهدا و ایثارگران این مرزوبوم بوده و خونهای بسیاری بر خاک منطقه ریخته شده باعث افتخار هر ایرانی غیرتمند است.
گزارش مبسوط و کاملی بود. با عکسهای گویا و تاثیرگذار.
ممنونیم از فاش نیوز عزیز و گزارشگر این حال و هوای باصفا.... شهیدگمنام بزرگوار
قلمتان پایدار
آرزویم شهادت در راه خدا و دفاع از اسلام و ولایت است
با سلام و عرض ادب و احترام
زیارت قبول برادر
گزارش بسیار زیبا و کاملی بود ؛ سسپاسگزارم
پیشنهادم این است ان شاء الله در گزارشهای بعدی توضیح مختصری در خصوص عکس های ارسال داده شود ؛ بازهم تشکر می کنم که با گزارش خوب این جانب را به یاد خاطرات دوران جبهه و دفاع مقدس انداختید
جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس سرباز اسلام و ولایت
آرزویم شهادت در راه خدا و دفاع از اسلام و ولایت است
با سلام و عرض ادب و احترام
زیارت قبول برادر
گزارش بسیار زیبا و کاملی بود ؛ سسپاسگزارم
پیشنهادم این است ان شاء الله در گزارشهای بعدی توضیح مختصری در خصوص عکس های ارسال داده شود ؛ بازهم تشکر می کنم که با گزارش خوب این جانب را به یاد خاطرات دوران جبهه و دفاع مقدس انداختید
جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس سرباز اسلام و ولایت
من بابام ندیدم شهید شده در کردستان

ولی یکبار از ما دعوت نکردن برای اردو راهیان نور بریم کردستان

اصلا بگن بابات اینجا شهید شده

فقط تبلیغات و دوربین برای نشون دادن یک سری افراد همین
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi