شناسه خبر : 54014
یکشنبه 11 تير 1396 , 10:50
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تراژدی تکراری بستری نکردن جانبازان در بیمارستان

تحمّل دردهای جسمی برای جانباز کافیست؛ لطفا تحقیر نکنید!

آنچه او را در این روزها رنج می دهد بیماری نیست، بلکه بی مهری و توهین و تحقیری است که در این چند روز از سوی برخی پرسنل بیمارستان بر این جانباز نخاعی روا داشته شده است.

فاش نیوز - جانباز "خلیل ابراهیمی" از جانبازان نخاعی کشورمان است که این روزها در بیمارستان خاتم الانبیا (ص) بستری است. اما آنچه او را در این روزها رنج می دهد بیماری نیست، بلکه بی مهری و توهین و تحقیری است که در این چند روز از سوی برخی پرسنل این بیمارستان بر این جانباز نخاعی رو داشته شده است.

وی در عملیات های آزادسازی خرمشهر، رمضان، والفجر مقدماتی و بسیاری از عملیات های دیگر حضور داشته که آثار آن ترکش هایی است که در سر و کتف و پاهایش جاخوش کرده و به یادگار مانده است. وی در یکی از ماموریت های محوله از سوی سپاه، به درجه جانبازی نائل می آید و اکنون 35سال است که ویلچرنشین است.

در ساعت ملاقات که به دیدارش می روم، صبورانه روی تخت دراز کشیده اما سینه اش مالامال از دردی است که هر از گاهی چشمانش را نمناک می کند و سکوت های معناداری که تنها اهل درد آن را می شناسند و در این میان تنها خواسته او، وجودِ گوش شنوایی برای شنیدن حرف هایش و یک قاضی عادل برای قضاوت کردن ماجراست!

صحبت با او را آغاز می کنم:

فاش نیوز: مشکل از کجا شروع شد؟

جانباز ابراهیمی: مشکل از آنجایی شروع شد که من در بهمن ماه در همین بیمارستان (خاتم الانبیاء(ص)) بستری شده بودم و یک عمل سختی روی من انجام شد که همراه با عفونت شدید و تب و لرز فراوان بود و پس از ترخیص، مجدد درماه مبارک رمضان تشنج شدیدی به همراه تب و لرز شدید، در منزل بر من حادث شد که خانواده مرا به بیمارستان حضرت قمربنی هاشم(ع) در میدان رسالت که نزدیک منزلمان بود، بردند و یک هفته تا ده روز در آنجا بستری بودم که با تزریق آنتی بیوتیک و مسکن کمی از درد و عفونت بدنم کاهش پیدا کرد. اما طبق سونوگرافی و آزمایشات آن بیمارستان، مشخص شد که عفونت داخلی درون یک حفره هست و باید به یک دکتر ترمیمی مراجعه می کردم.

من هم گفتم که دکتر کشوری و دکتر یگانه در بیمارستان خاتم از پزشکانی هستند که روی بنده عمل جراحی انجام داده اند. فرزندانم به مطب دکتر کشوری مراجعه کردند و مشکل را برای ایشان توضیح داده بودند. دکتر کشوری هم به آن ها گفته بود که ایشان را به بیمارستان خاتم انتقال بدهید و زمانی که به بیمارستان خاتم رسیدید، از همان جا با بنده تماس بگیرید که من با اورژانس هماهنگ کنم و ایشان را بستری کنند.

فاش نیوز: شما چه زمانی به بیمارستان مراجعه کردید؟

- خاطرم هست اواسط هفته و گویا روز دوشنبه بود که ما با آمبولانس بیمارستان قمربنی هاشم(ع) به سمت بیمارستان خاتم حرکت کردیم در حالی که بنده لباس آن بیمارستان برتنم بود و حتی"آنژیوکت"به دست داشتم، راننده آمبولانس می خواست مرا جلوی درب بیمارستان پیاده کند که من قبول نکردم و گفتم چون با دکترم صحبت کردیم، زیاد معطل نمی شوید.

به اورژانس رفتیم و نیم ساعت یا 45 دقیقه ای که گذشت، خبری از پذیرش ما نشد. علت را که جویا شدیم، یکی از پرستاران اورژانس وقت از من سوال کرد تب و لرز دارید؟ گفتم نه. (تب و لرز با تزریق دارو آنتی بیوتیک کاهش پیدا کرده بود) مجدد نیم ساعت و یا 45دقیقه گذشت و خبری از پذیرشم نشد.

به پسرم گفتم سوال کند و ببیند مشکل چیست؟ پسرم گفت پرستار اورژانس (ا) با دکتر تماس گرفت و گفت بیمار (بنده) نه تب و لرز دارد و نه مشکل! حتی به دکتر حقیقت را نگفت و توضیح نداد که بیمار با لباس بیمارستان و آنژیوکت و گرفتن دارو مراجعه کرده است. دکتر هم با شنیدن این توضیحات  گفته بود که بیمار شنبه مراجعه کند! دوباره که سوال کردیم، گفتند: "دکتر گفته شنبه بیایید."

فاش نیوز: خوب شما رفتید برای شنبه مراجعه کنید؟

- من اعتراض کردم با این وضعیت من شنبه بیایم؟ با خانم پرستار هرچه صحبت کردم، فایده ای نداشت. من هم ناراحت شدم و از روی برانکارد روی ویلچرم آمدم و به دفتر اورژانس مراجعه کردم. البته تب و لرزم دوباره داشت شروع می شد. گفتم: شما مرا ویزیت کنید و ببینید آیا من مشکل دارم یا خیر؟ بعد مرا بستری کنید. ایشان هم گفت: این به ما ارتباطی ندارد و به دکتر اورژانس مراجعه کنید.

به ایشان که مراجعه کردم، گفتند: به من گفته اند که شما را ویزیت نکنم! گفتم برای چی؟ گفت نمی دانم شما با خانم (ا) هماهنگ کنید که البته ایشان هم با سوپروایزر هماهنگ بودند. آن ها می خواستند مرا چند ساعتی در اورژانس نگهدارند. گفتم: اگر تا یک ساعت دیگر آنتی بیوتیک به من نرسد، تب و لرز من شروع می شود اما گویا گفته های من برای آن ها هیچ اهمیتی نداشت و حتی سوپروایزر شیفت گفته بود نه ایشان را بستری کنید و نه آمبولانس حق خارج شدن از بیمارستان را دارد!

فاش نیوز: کسی به شما کمک نکرد؟

- حراست و نیروی انتظامی بیمارستان که از موضوع اطلاع یافته بودند، مرا به حیاط بیمارستان آوردند و کمی صحبت کردیم. بالاخره مامور حراست با برگه بستری بنده آمد و وقتی مطمئن شدم که با برگه پذیرش راننده آمبولانس می تواند برود، برگه را برای پذیرش بردیم. آقای "ع" در پذیرش گفت: راننده آمبولانس باید بماند تا بیمار کاملاً پذیرش شود. من و پسرم با یکدیگر درباره هزینه های سرسام آور بیماری، بستری و جراحیِ بیماریِ من گفتگو می کردیم که آقای "ع" با تَحکّم و جسارت کامل گفت: مگر این پول را از جیبت پرداخت کرده ای؟ پسرم در پاسخ او گفت شما هزینه بیمارستان را از کجا تامین می کنید، درحالی که ما بیمه پرداخت می کنیم! که آن آقا با لحن بسیار بدی گفت: "برو بابا!" بعد هم گفت: من می خواهم بروم افطاری، شما هم برو تا تخت خالی شود! گفتم: من خودم رفتم و دیدم که تخت خالی موجود هست که او بی ادبانه گفت: شما بیخود رفتید و دیدید که تخت خالی هست! با اجازه چه کسی رفتید؟ من هم رفتم داخل همان اطاقی که دیده بودم، دو تخت دارد و یک تخت آن هم خالی است و گفتم پس این تخت چیست؟ مسئول بخش هم "خانم ا" یا می گفت: بیمار آن مرخص شده و یا می گفت: قبلاً این تخت رزرو شده!

فاش نیوز: شما این موقع چه کردید؟

- باز هم 1ساعتی گذشت و احساس کردم دوباره تب و لرزم شروع شده. روی زمین دراز کشیدم که پسرم با دیدن این وضعیت ناراحت شد و دوتا لگد هم به درب بخش کوبید. دیگر جانبازان بخش که مرا می شناختند، آمدند و با اصرار می گفتند: وضعیت ما بهتر است. تو بیا برو روی تخت ما استراحت کن. ما روی صندلی می نشینیم. گفتم: نمی دانم به چه دلیلی این رفتار را با من می کنند؟ از آن به بعد هم کسی به ما محلی نگذاشت تا ساعت 1و 11دقیقه نیمه شب که مرا به یک اتاق دو تخته که از قبل خالی بود، آوردند و بستری شدم. اتاقی که ویلچر من داخل حمام آن نمی رفت. وقتی مشکل را گفتم، گفتند: تخت خالی نداریم و حتی به بخش 11 جانبازان نخاعی هم سفارش کرده بودند که حق پذیرش مرا ندارند!

فاش نیوز: پس از آن چه اتفاقی افتاد؟

 - کسی به من سر نمی زد. حتی سوپروایزر از دَمِ درب اتاق رد می شد ولی خب اتفاق خاصی نمی افتاد. البته من برای یکی دو نفر از سوپروایزرها مشکل را توضیح دادم. اینکه هم اورژانس به من دروغ گفته که تخت خالی وجود ندارد و هم اینکه آقای "ع" به من توهین و جسارت کرده!

فاش نیوز: درحال حاضر رسیدگی بیمارستان به شما چگونه است؟

- الان هم درحد بیماران عادی رسیدگی می کنند. دستشان هم درد نکند!

فاش نیوز: آیا از مسئولین کسی برای حل مشکل شما مراجعه کرده است؟

- هیچکدام از مسئولین حتی نیامدند درستی و نادرستی مسئله را جویا شوند! من برای تمام گفته هایم دلیل و مدرک و حتی شاهد هم دارم. آقای اسرافیلی از انجمن جانبازان نخاعی با بنده تماس گرفتند. البته این موضوع توسط  یک فرد مطلع به آقای دکتر عباسپور اطلاع داده شده بود.

آقای عباسپور هم آقای" رایگان" را فرستاده بودند که ایشان هم تمام حرف های مرا تمام و کمال شنیدند و گفتند: طبق قانون، آن بیمارستان «قمربنی هاشم» حق نداشته بیمارش را به بیمارستان دیگر بفرستد، مگر اینکه با اوژانس بیمارستان مورد نظر مکاتبه و هماهنگی نماید. البته ایشان هیچکدام از عوامل توهین و یا عدم پذیرش مرا مقصر ندانستند و در آخر هم با زبان تهدید گفتند که اگر این برنامه ها ادامه داشته باشد، می توانند شما را (بِلَک لیست) نمایند تا هیچ بیمارستانی شما را پذیرش نکند! من هم گفتم خیلی ممنون!

فاش نیوز: و کلام آخر

- هر چه رفتار توهین آمیز پرسنل این بیمارستان مرا خُرد کرد، زخم هایم مرا این گونه آزار نداد. جا داشت به آقای "ع" و امثال این ها تذکری داده می شد و یا توبیخشان می کردند. در عوض، نگهبانی که مرا با لباس بیمارستان دیده بود و اجازه (ام آر آی) داده بود را از سر پستش برداشتند و توبیخش کردند.

"خلیل ابراهیمی" اعتقاد دارد که 35سال ویلچرنشینی طبق وعده های قرآن و همچنین فرمایشات امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری قطعاً معامله با خدا بوده است اما این نوع برخوردها، جانبازان را دلسرد و مایوس می کند.

وی در پایان از فاش نیوز و همچنین انجمن جانبازان نخاعی و به خصوص جانباز اسرافیلی که پیگیر امور درمانی و بستری اش بوده تشکر و قدردانی می کند.

در پایان گفت و گویمان از درگاه پروردگار بزرگ، برای همه جانبازان سرزمین قهرمانم آرزوی صحت و سلامتی را مسئلت می نمایم و اینکه کاش تنها فشارِ درد جسمانی بر بدن نحیف و رنجور عزیزان جانباز وجود داشت و با نامردی و برخورد دون شان، آنان را بیش از پیش آزار نمی دادیم. کاش!

گفت و گو از صنوبر محمدی

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
افسوس که نان پخته،خامان دارند
اسباب تمام ناتمامان دارند

آنان که به بندگی نمی ارزیدند
امروز کنیزان و غلامان دارند.

شیخ_بهایي
جانباز گرامی من خیلی خیلی متآثر شدم . واقعا باید برای سیستم بنیاد تآسف عمیق خورد .
جناب ساقی شما یادتان هست زمستان 94 بعلت عوارض شیمیایی دچار خونریزی شدید از بینی و سینوسهایم شدم وهمین بیمارستان حقیر را با آمبولانس اعزام شده بودم را پذیرش نکردند .
وخانم مسول پذیرش بمن گفتند این بیمارستان جانباز مانباز پذیرش نمیکند .
باید زمین بنیاد و تفکر مسولین دوباره شخم انقلابی بخورد . یا علی مدد .
سلامی چوبوی خوش لحظه های شهادت،روزگاری نه خیلی دورافسانه ای همین نزدیکی هابودپدرشهیدشده بودمن حسب وظیفه اسلحه پدرم رازمین نگذاشته بودمـ، ته کردستان بودمـ بعدازمدتی که برگشتم مادرم راخیلی ناراحت دیدمـ همه دنیاتوی سرش خراب بودگفتم مادرم چه شده که اینگونه مضطربی گفت هفته گذشته برای انجام کاری به خانه همسایه روبرورفتمـ پسرش که همسن وسال من است میخواسته برودبسیج جهت طی آموزش نظامی پدرش جلومن گفته اگرمیخواهی شهیدشوی (معـاذالله)شرمنده ازمحضرشهداخیلی شرمنده،،،تاخودم عین س بکشمت این حرف مردک بی اصالت قلب مادرم راجریحه دارکرده بودبطوریکه سی واندی سال است مادراین کینه رایدک میکشد،دیروزکه نامه مینوشتم برای آقای شهیدی که فرزندانم بیکارهستندوخودم نیزدچارمشکلات شده ام ونوع مجروحیتم بادرصدم همخوانی نداردپسرهمسایه امان میگفت چرالقمه رادورسرت میبری به فلانی بگوتاببردش سرکارباشنیدن این حرف صادقانه قلب خودم هم شکست که چطوراست آنهائیکه حاضرنبودندفرزندشان حتی آموزش نظامی هم ببیندکه برای هرشخصی ازملزومات است وتوهین به حرمت شهداوانقلاب میکردندامروزمن جان بازبه اصطلاح فرزندشهیدولی نعمت مملکت که شعاررجال کشورم ولی نعمتی من است بروم سراغ آن پسرک پدرضدانقلاب ودرخواست مساعدت کنم این چه چیزی راثابت میکتدآیابی کفایتی نیست آیاعدم ارایه خدمات نیست که فرزندمن نوه شهید،فرزندجان بازبرودسراغ یک انسان بی اصالت مخالف بااهداف شهدا،تازه بیائیدنگاه کنیدپسرانش ماشینهای شاسی بلندخانمش پژوفرانسوی دخترش بهترین خودروخودش هم مدیرکل امور....بهترین نقطه درآمدی مملکت حالاشمابازسرتیترنامه بنویسیدهرچه مملکت داردازبرکت خون شهیدان است،ولی خانواده شهداهیچی ندارندحتی کارحتی معیشت حتی زندگی مایه افتخارتان باشدنوع زندگی اینجانب وامثالهمـــ،
حاج رضا خوش اومدی . بسم الله ... بیشتر باید دیده شی .... علی مددی .
سلام آقارضا
درکت میکنم با خواندن حرفات تمام زندگیم رو از اول بسرعت برق مرور کردم حرفات همه حقه برادر اما بسپار به خدا ، خدایی که قادر است 11 هزار متر آب را در اقیانوس روی هم سوار کند قطعاً سرنوشت تمام بندگانش را در دست دارد. یوم الحساب نزدیک است . الان که فعلاً امنیت خوب برقراراست پس به بعضی غافلان حق بده .....
ایکاش نمیخواندن واقعا متاثر ومتاسف شدم گرچه بیمارستان اولی اشتباه کرد ولی این چیزی از اشتباهات مکرر و بی اذبانه مرکز دوم کم نمیکند بخودم حق میدهم که بصورت ازاد وبدون معرفی نامه بستری میشوم و نیازی به ارایه خلاصه پرونده هم به بنیاد نمی بینم چونبرخلاف اقای ابراهیمی کم تحملم خداصبردهد
سلام به همه جانبازان صبور و نجيب
بنده هم بسيار متاثر و غمگين شدم از رفتاري که با اين جانباز محترم انجام داده اند . عزيزان اگر دولت و بنياد چاره اي نيانديشد و درمان جانبازان را بصورت اساسي حل نکند اين مشکلات به تمام بيمارستانها سرايت خواهد کرد
تا کسي به درد اين عزيزان دچار نشود محال است درک کند که چقدر تحمل اين درد و رنج ها سخت است . متاسفم براي مسئولين بنياد شهيد
متاسفم از این برخورد آقایان مسئول بیمارستان
باید عرض کنم این بیمارستان شده برای پول دارها
و یا آقایون وکلا و مکلا و وزرا و ...آقای کولیوند و آقای کاظمی مدیر و رئیس منتظرند ببینند یکی از این آقایون مسئول برای کمی ترش کردن معده و یا کی سردرد از صفر تا صد براشون بدوند
تخت خالی با اتاق خصوصی و ....
خدا انتقام گیرنده خوبی است
آقای کولیوند و آقای کاظمی منتظر عقوبت الهی در همین دنیا باشید
Ģسلام ما مثل برف آب می شویم واز آب شدن ما سر بر می آورند بی خبران
آقای کاظمی و
آقای کولیوند
خدا نبخشه که فلسفه وجودی این بیمارستان برای ایثارگران بویژه برای والدین شهدا و جانبازان می باشد
اما و صد افسوس که واقعا این بیمارستان را دکان و محل کسب قرار دادید
ضمن اینکه محلی هم شده برای دیده شدن خودتون
تمام دلخوشی ما در بنیاد فقط به معاون بهداشت و درمان آقای دکتر عباسپور بود که داره اونم یواش یواش از بین میره
برادر . دکتر عباسپور یواش یواش نه بلکه متاسفانه به یک باره تغییر کرد و خود ایشون هم بر علیه ایثارگر و جانباز شده
البته اونم حواسش بوده که باید چجوری میز و صندلی خودشو محکم کنه
من یک معلولم و با شرایط که دارم فکر میکردم حداقل به ما که کم میرسن به جانبازان خوب میرسن ولی با این حرفای دوست عزیزم خلیل واقعا دلم به درد امد ..
بنام خدا
محضر دوستان عزیز وبزرگوار فاش نیوز
با سلام وعرض ادب واحترام .
به عرض میرسد اینجانب جانباز 50 درصد جنگ تحمیلی (‌بسیجی ) امروز پنجشنبه مورخه 15/4/1396 - به واحد تعویض پلاک اراک جهت تعویض پلاک مراجعه نمودم . آقا یه سرهنک 2 رئیس تعویض پلاک است متاسفانه هواسم نبود اسم شریفشان یاداش کنم خداوند بحق علی واولادش ایشان در زندگی هرچی از خدا بخواهد بهش بده بجز مریضی وناراحتی وعاقبت بخیر شود . وخداوند پدر ومادرش بیامرزد همین که فهمید جانبازم کار بنده خیلی خیلی سریع دستور داد انجامشود کاش از این نوع انسانها که قدر جانباز میدانند زیادباشند . با بندهاز ایشان بسیار سپاسگزارم . خداوند خیرشان دهد
با تشکر جانباز 50 درصد حسین جعفری
به مسئولین محترم حرف -قول-شعار -دروغ- فضای معنوی -مقعیت خاص- زمان بحرانی بس ات- . هزاران ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بس کنی خانواده هایتان بی سر پرست بشوند حیا کنید قوانین را نادیده نگیرید ماده 191 و 38 برای یک استان خاص نیست که دمار از روزگارتان می کشند اجرا کنید اینقدر امروز فردا نکنید
گوش اگر گوش من وناله اگر ناله توست آنچه البته به جایی نرسد فریادست اینها نه جنگ را دیده نه ایثار شما را چه توقعی هست باید استغفار کنیم که به بلای عظیم گرفتار درانزوا ودرد تنها دلخوشیم خدا ناظر اعمال وغفار سلام برهمرزمان شهید آرزوی صبر وتحمل برای مرضا العفو العفو
اسلام مشکانی, [۲۴.۰۷.۱۷ ۰۴:۴۸]
ا
❌به یاد آن روز ها❌وبیزاری ازاین تبعیض های ناروا❌

نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi