06 ارديبهشت 1403 / ۱۶ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 54305
سه شنبه 27 تير 1396 , 11:32
سه شنبه 27 تير 1396 , 11:32
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
فاصله ما تا جهنم تروریستها!
میلاد رضایی
اوضاع این رژیم حسابی بیخ پیدا کرده است
جعفر بلوری
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
آقای فرمانده به دنبال یک روباه
شب بود و من و علی آقا پشت تویوتا شانه به شانهٔ هم چرت می زدیم تا برسیم به اهواز که ناگاه صدای ترمز با ناله یک حیوان قاطی شد و چرت ما هم پرید.
علی آقا خواست به راننده تشر بزند که چشمش به روباهی افتاد که لنگ لنگان لابهلای علف ها رفت و گم شد.
توی تاریکی با علی آقا و راننده رد روباه را میجستیم اما انگار آب شده و رفته بود تو زمین.
باورم نمی شد.
صدای گریهٔ علی، من و راننده را شرمنده کرد که از سوار شدن حرفی بزنیم.
با حسرت می گفت: «با اون پای شکسته کجا رفته؟ اگه مادر باشه و بچه هاش منتظر، کی به بچه هاش شیر می ده؟» این ها را که می گفت، بغضش می ترکید.
شب از نیمه گذشته بود. بچهها توی خط فاو منتظر علی بودند و او توی بیابان اطراف اهواز به دنبال یک روباه پا شکسته!
منبع: دلیل ص 136
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب