04 ارديبهشت 1403 / ۱۴ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 54553
سه شنبه 10 مرداد 1396 , 11:44
سه شنبه 10 مرداد 1396 , 11:44
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
وعده صادق، سقوط اسرائیل و حکومت های وابسته
امانالله دهقان فرد
باید جریان داشته باشیم!
علیرضا رجایی
تفکر انقلابی و روحیه جهادی اساس تفکر بچه های انقلاب است
داریوش بهمن یار
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
آخرین جانبازیام با آخرین عملیات جنگ مصادف شد
با آغاز دفاع مقدس همایون (محسن) فکور و چند نفر از دوستانش از طریق بسیج مسجد محلهشان به جبهه رفتند. دوستانی که حالا نام بسیاری از آنها در لیست شهدا نوشته شده است.
هنگام گفتوگو با جانباز فکوری به خوبی دلتنگیهایش را احساس میکردیم. او که هنوز نجوای مناجات نیمه شب دوستان و همرزمانش را در دل کویر، کوههای غرب و جنوب کشور به یاد دارد، دقایقی با ما همکلام شد تا گذری کوتاه بر خاطرات دوران جنگش داشته باشیم. با ما در این مجال کوتاه همراه باشید.
چند سال داشتید که به جبهه رفتید؟
چند سال داشتید که به جبهه رفتید؟
من متولد سال 44 در محله نارمک تهران هستم. در سن 17 سالگی و در اوایل جنگ در سال 1361 برای اعزام به جبههها، با رها کردن مدرسه و تحصیل در پایگاه شهیدبهشتی ثبتنام کردم و برای گذراندن آموزشی به پادگان امام حسین (ع) رفتم. بعد از 45 روز در تابستان سال 1361 به منطقه غرب و سومار اعزام شدم. مدتی بعد در منطقه عملیاتی سومار (در پدافندی) از ناحیه پهلوی راست زخمی و به شیراز منتقل شدم و تحت عمل جراحی قرار گرفتم و برای ادامه درمان و گذراندن دوران نقاهت به تهران منتقل شدم. بعد از بهبودی نسبی چون ترک تحصیلکرده بودم، برای تأمین هزینههای زندگی به کارخانهای رفتم تا تراشکاری را یاد بگیرم. بهار سال 1362 بود که موفق به اخذ مدرک فنی - حرفهای شده و درقسمت تراشکاری یک کارخانه استخدام شدم. تا پایان جنگ از همان جا چند بار به جبهه اعزام شدم.
همان زمان هم رزمندهها برای حضور در جبهه باید با مشکلات معیشتی و... دست و پنجه نرم میکردند، ولی باز داوطلبانه به جبهه اعزام میشدند؟
بله اغلب بچه رزمندهها از خانوادههای مذهبی و انقلابی بودند که حفظ نظام اسلامی را وظیفه خودشان میدانستند. من یک خانواده مذهبی داشتم که باعث شده بود از کودکی پایم به مسجد و اینطور اماکن باز شود. قبل از انقلاب در محله (نارمک) مسجد امام حسن عسکری (ع) به همراه مادرم در نمازهای جماعت و کلاسهای قرآنی به امامت مرحوم حجتالاسلام مسافری که از شاگردان امام راحل بود شرکت میکردیم و همین حضور در مساجد باعث پرورش روحیه انقلابی در اغلب جوانان و من شد. البته اغلب بچههای رزمنده چنین سرنوشت و خانوادهای داشتند.
اولین و آخرین عملیاتی که در آن حضور یافتید چه بود؟
اولین حضورم در جبهه سال 61 بود. اولین عملیات مسلم بن عقیل منطقه سومار و آخرین مرصاد بود. تابستان 1362 به همراه پنج نفر از بسیجیان مسجدمان به کردستان و سپاه مریوان اعزام شدیم. وقتی شنیدم عملیاتی در راه است، با دوستان مسجدی ام از سپاه مریوان به لشکر 27 محمد رسول الله (ص) منتقل شدیم و خودمان را به اردوگاه قلاجه مقر لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در ایلام رساندیم. گردان سلمان به فرماندهی شهید والامقام حسین اسکندرلو در آنجا مستقر بود که بعد از کمی آموزش نظامی درعملیات والفجر 4 و آزادسازی ارتفاعات منطقه غرب شرکت کردیم. حین عملیات در ارتفاعات کانی مانگاه از ناحیه پا زخمی و برای درمان به کرمانشاه و سپس تهران منتقل شدم. کمی بعد یعنی در زمستان سال 1362 همراه گردان سلمان در عملیات خیبر شرکت کردم. بعد از آن در منطقه پدافندی مهران، عملیات والفجر 8 و عملیاتهای بیتالمقدس2 و بیتالمقدس4 و در آخر هم عملیات مرصاد حضور داشتم. طی این مدت در یگانهای لشکر 27 حضرت رسول(ص) و لشکر سیدالشهدا(ع) حضور داشتم.
چندبار مجروح شدید؟
پنج مرتبه مجروح و 2 بار هم دچار جراحت شیمیایی شدم.
تازه سالگرد عملیات مرصاد را پشت سر گذاشتهایم، کمی از این عملیات بگویید.
زمان عملیات مرصاد من در گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از جمعی از لشکر 27 محمد رسولالله (ص) بودم. گردان ما در پادگان دوکوهه مستقر و در آماده باش بودیم که توسط فرماندهان مطلع شدیم منافقین از جبهههای غرب به طرف کرمانشاه نفوذ کردند. شبانه به سمت ایلام و اسلامآباد حرکت کرده و در نیمه شب به منطقه عملیاتی مرصاد رسیدیم.
با توجیه منطقه از سوی فرماندهان، حدود سه ساعت به سحر و روشنی صبحگاه مانده، گردان ما از دو جبهه از سمت مزارع کنار جاده و همچنین از روی جاده (سمت کرمانشاه به اسلام آباد) کنار کارخانه برق حملهاش را آغاز کرد. ما موفق به درهم کوبیدن کاروان منافقین روی جاده شدیم و سپس به تعقیبشان پرداختیم. تا سپیده دم کار محاصره و پاکسازی جاده انجام شد.
هوا تقریباً روشن شده بود که از بالای ارتفاعات مشرف به جاده با قناسه تک تیرانداز منافقین از ناحیه سر مجروح شدم که توسط همرزمانم به پشت خط درگیری منتقل و به خرم آباد و سپس تهران منتقل شدم. آخرین جانبازیام هم با آخرین عملیات جنگ یعنی مرصاد مصادف شد. در ادامه عملیات گردان ما موفق به پاکسازی جاده و محاصره منافقین در تپههای مشرف به جاده شده و در نهایت ضمن کشته و به درک واصل نمودن منافقین و به غنیمت گرفتن کاروان، ادوات و خودروی آنان یکبار دیگر رزمندگان اسلام با اذن الهی فاتح مرصاد شدند.
برداشت شما از مجموعهای به نام دفاع مقدس چیست؟
جبهه برای رزمندگان اسلام دانشگاه بود که محصلان آن شیران روز، زاهدان شب و مهاجران الی الله بودند. فارغالتحصیلانش هم شهدا، جانبازان و آزادگان شدند. تا تاریخ زنده است نامشان جاوید و در تاریخ خواهد درخشید. شهدای دفاع مقدس چراغ راه عارفان و جهادگران خواهند بود.
منبع: روزنامه جوان
منبع: دفاع پرس
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب