شناسه خبر : 54718
شنبه 21 مرداد 1396 , 11:49
اشتراک گذاری در :
عکس روز

جراحی در اردوگاه بدون هیچ امکان پزشکی

احمدعلی قورچی (آزاده و جانباز) - یادی از ایثارگران و دلاورمردان ایران زمین که در تمام عرصه‌ها و در تمام زمینه‌ها کارآمد و زبانزد بودند، چه در خط مقدم جبهه‌های حق علیه باطل، چه زمانی که با شجاعت و شهامت تمام تا آخرین نفس مقاومت می‌کردند تا به شهادت می‌رسیدند، یا با تنی مجروح مردانه به اسارت نیروهای بعث درآمدند.

حتی در اردوگاه‌های دشمن دست از رسالت سنگین والهی خود برنمی‌داشتند. علی‌الخصوص پزشکان متعهد با ایمان و با اخلاص این مرزوبوم که در اسارت سنگ تمام گذاشتند وفراتر از حد توان حتی تا پای جان در کنار برادران مجروح خود ایستادند و آنان را درمان کردند.
متأسفانه از بدو ورود آزادگان سرافراز به کشورآن طور که باید وشاید از این عزیزان زحمتکش در اردوگاه‌هایی که اسرای ایرانی نگه‌داری می‌شدند تجلیل نشده است. درصورتی که آنان با صبرو صلابت و مهربانی وگذشت وایثارخود، نورامید را در دل آزادگان حاضر در اردوگاه‌های عراق روشن نگه می‌داشتند و به رزمندگان در بند روحیه می‌دادند.

من درعملیات والفجر مقدماتی در بهمن 1361 پس از جراحت‌های شدید و با وجود چند تیر وترکش در بدنم، بعد از 5 روز سرگردانی در بیابان‌ها به‌طور نیمه جان به اسارت نیروهای بعثی عراق درآمدم. اسرای مجروح را به دو اردوگاه منتقل کردند.یکی اردوگاه موصل و دیگری اردوگاه عنبر(الانبار کمپ 8). اردوگاه عنبر شامل سه‌بند که هر بند 8 آسایشگاه ودرکل 24آسایشگاه داشت.هیچ یک از اسرا حق ارتباط و صحبت کردن و قدم زدن با هم را نداشتند. هرآسایشگاه که گنجایش 20نفر را داشت حدود 60 تا 70 اسیر را در آن جای داده بودند.آسایشگاه مجروحین هم چنین  وضعیتی را داشت.

آسایشگاه 18 و19 در بند 3 را خالی کرده بودند و مجروحین را به این دو آسایشگاه انتقال داده بودند.عراقی‌ها برای مجروحین کاری انجام نمی‌دادند، اما بچه‌های آزاده خودشان به درد هم می‌رسیدند ومجروحین را تروخشک می‌کردند. از استحمام گرفته تا شست وشوی لباس‌ها و کمک برای راه رفتن و... عراقی‌ها حتی کمترین امکانات رفاهی و دارویی را هم از بچه‌ها دریغ می‌کردند. ساده‌ترین مجروحیت‌ها شکستگی دست وپا براثر اصابت گلوله یا ترکش توپ وخمپاره بود.مجروحینی بودند که براثر تیر وترکش به نقاط حساس بدن مانند سروگردن یا شکم نیاز به مراقبت‌های ویژه‌ای داشتند، اما عراقی‌ها هیچ اعتنایی نمی‌کردند واگر همدلی‌ها و محبت‌های سایر اسیران نبود کمتر جانباز مجروحی جان سالم به در می‌برد و در همانجا به شهادت می‌رسید.

در چنین شرایطی، بودند فرشتگانی از جنس انسان که اسیران دردمند ومجروح را درمان می‌کردند ودر نبود امکانات با دلسوزی و از خود گذشتگی برزخم اسیران مجروح مرهم می‌نهادند. یکی از این افراد دکتر مجید جلالوند بود که پزشک ارتش بود و به اسارت نیروهای عراقی درآمده بود.گاهی اوقات با خود می‌اندیشم اگر این فرشتگان نجات به اسارت درنمی آمدند اسیران مجروح چه می‌کردند! دکتر جلالوند که از روی تحبیب به او دکتر مجید می‌گفتیم به همراه چند پزشک دیگر که در اسارت به سرمی بردند طبیبان بی‌ادعایی بودند که دلسوزانه و فداکارانه دستان شفا بخششان را نذر بچه‌های مجروح اردوگاه کرده بودند. دکتر مجید الگوی ازخودگذشتگی و احساس مسئولیت بود و زحماتش در ذهن و یاد آزادگان باقی است. او بدون امکانات به دور از چشم عراقی‌ها از شب تا صبح تلاش می‌کرد تا تیر و ترکش‌ها را از بدن مجروحین درآورد بدون آنکه داروی بی‌حسی یا وسایل جراحی و بخیه داشته باشد. باورش برای خیلی‌ها سخت است اما دکتر مجید در مواقع ضروری با نخ و سوزن خیاطی و در آسایشگاه اسیران، زخم مجروحین را بخیه می‌کرد. دکتر مجید با همین روش چندین ترکش را از دست وپا و بازوی من بیرون آورد و با مراقبت از من مرا درمان کرد. هنگام بیرون کشیدن تیر و ترکش یا بخیه شدن، مجروحین از درد به خود می‌پیچیدند ولی با دیدن چهره مصمم و صمیمانه او دردهایشان را تحمل می‌کردند.

پالتوی بلند و زمستانی دکتر زبانزد همه بود.معمولاً در جیب‌های پالتویش برخی از داروها را داشت، گاهی برای حفظ داروها آنها را در جوراب خود پنهان می‌کرد. هروقت به مجروحین می‌رسید بنا به نیاز، آنها را بین مجروحین و بیماران تقسیم می‌کرد.او برای اینکه بتواند داروها را استتار کند حتی در گرمای تابستان عراق آن پالتو را برتن داشت. یک روز دکتر مجید با عجله وارد محوطه اردوگاه شد وسریع سه تا چهار اسیر را صدا زد گوشه‌ای و گفت عراقی‌ها از آمار داروها متوجه شدند که آمار داروها کم شده و بیشتر به من مشکوک هستند. سریع داروهایی را که به همراه داشت به آن چند نفر داد و گفت اینها را یک جای امنی پنهان کنید تا چند روز دیگر به من برگردانید. در یکی از عملیات‌ اسیری به نام حیدر بساوند از ایلام که یکی از پاهایش از زانو قطع شده بود و به خاطر بی‌اعتنایی عراقی‌ها بعد از چند روز محل زخم عفونت کرده بود وارد اردوگاه شد. دکتر مجید بدون معطلی و بدون هرامکانی با یک تیغ ریش تراشی و بدون مواد بی‌حس‌کننده، عفونت‌ها را تراشید تا به استخوان رسید. چون عفونت به استخوان نیز سرایت کرده بود با یک انبر دست آرام آرام وبا دقت استخوان را شکست ودست آخر با نخ وسوزن زخم آن مجروح را بخیه کرد.

صدای ناله این اسیر مجروح همه آسایشگاه را پرکرده بود. تا آنجا که چند نفر مجبور بودند دست وپای او را نگه دارند تا کار دکتر مجید تمام شود. اغلب مجروحین آن اردوگاه پس از خداوند سلامت خود را مدیون دکتر مجید هستند. دکتر مجید چون به زبان انگلیسی مسلط بود حکم مترجم را هم داشت.وقتی دکتر عراقی می‌آمد گفته‌های دکتر عراقی وبچه‌ها را برای یکدیگر ترجمه می‌کرد. ایشان تلاش خود را برای تأمین هرچه بیشتر داروی بچه‌ها در اردوگاه به کار می‌برد وبا وجود ممانعت عراقی‌ها به انحای مختلف از بیمارستان و درمانگاه عراقی‌ها دارو به دست می‌آورد وبه اسیران نیازمند می‌رساند.

دکتر عراقی در هفته دو روز جهت سرکشی به اردوگاه می‌آمد ودر مدتی که صرف می‌کرد فقط می‌شد دو نفر را معاینه کند. این درحالی بود که بچه‌ها علاوه بر مجروحیت‌های حاد براثر سوء تغذیه به ناراحتی‌های گوارشی هم دچار شده بودند و از سردرد و ناراحتی‌های عصبی رنج می‌بردند. با این ترتیب برای معاینه هرمجروح چند ماه زمان طول می‌کشید تا نوبت به همه برسد. همچنین معمولاً پزشکان عراقی از یکی دونوع دارو بیشتر استفاده نمی‌کردند.

روزی یکی از آزادگان بعد از اینکه از پیش دکتر عراقی آمد متوجه شد در حالی که دوستش ورم معده داشته، یکی دیگر میگرن داشته وخودش دل دردبوده، دکتر عراقی به همه یک نوع قرص (مسکن) داده است. وقتی به دکتر عراقی مراجعه می‌کند تا شاید اگر اشتباهی شده تصحیح شود، مورد غضب دکتر عراقی قرار می‌گیرد و دکتر عراقی با داد و فریاد می‌گوید مثل اینکه متوجه نیستید کشور ما در حال جنگ است وتمام داروهای کشور به مناطق جنگی فرستاده می‌شود.

یکی از آزادگان موضوع را با دکتر مجید در میان می‌گذارد وایشان می‌گوید؛ کسانی را که به‌عنوان دکتر به اردوگاه می‌فرستند کارآموزانی هستند که برای کسب تجربه به اینجا می‌آیند تا چیز یاد بگیرند و معمولاً از طبابت چیز زیادی نمی‌دانند. بعضی اوقات از من ویا سایر پزشکان ایرانی می‌خواهند تا آنها را راهنمایی کنیم. ما معمولاً با انگیزه به آنها توضیح می‌دهیم تا سطح دانش پزشکی آنان بالا رود، چون فکر می‌کنیم اگر معلومات پزشکی آنها بالا رود به نفع آزادگان ایرانی است. اما متأسفانه آنها از استعدادکافی برای یادگیری برخوردار نیستند. بنابراین شما نباید توقع داشته باشید که آنها تشخیص درست بدهند و داروی مورد نیاز واقعی شما را تجویز کنند.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi