شناسه خبر : 54892
یکشنبه 29 مرداد 1396 , 17:17
اشتراک گذاری در :
عکس روز

فر گازی که داغمان کرد!

بازنشسته - سال 64 دوران دفاع مقدس کلاه سر من رزمنده گذاشتن. من مرخصی بودم. نامه ای آمده بود یگان که فلانی یک فرگاز 1600 به خاطر ازدواجش برنده شده. هرچه سریعتر 1200 تومان به حساب واریز کند. همکاران پول را جمع کرده بودن و به شماره حسابی که داده بودن، واریز کردن.

 من که از مرخصی برگشتم منطقه، همان درب جبهه مشتلقشان را گرفتن تا نامه را دادن. با هزاران ذوق رفتم ستاد، فرگاز را تحویل بگیرم. دیدم والر 1600نفتی آوردن تحویلم بدن! باتعجب گفتم این والر مال من نیست! نامه را نشان دادم گفتم وسیله ای که باید به من بدید فرگاز 1600 است.

 مسئول انبار گفت نه آقا این چیزی که تو میخوای اصلا به انبار ندادن. سرتان رو درد نیارم، تا فرماندهی لشگر شکایت کردم. فایده ای نداشت! یکی می گفت در نگارش اشتباه شد. یکی میگفت فرگاز همینه. دیگری میگفت چون گاز کم است بخاطر راحتی شما تبدیلش کردن به نفتی...

چه درد سرتان بدم 1200تومان ما رفت، ما نه فر گاز گرفتیم نه فر نفت!

آن موقع حقوق من 4000تومان بود. 1200تومان بابت فرگاز یا فر نفتی رفت. 1800تومان دیگرش هم بابت ایاب ذهاب منطقه و ستاد.

یک ماه اول زندگیمان با عیال سماق مکیدیم!

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
جان دلم هنوز تبدیل کردن فر گاز به فر نفتی ادامه دارد .خدا صبرمان بدهد با این افرادی که استاد تبدیل کردن هستند و خودشان را خادم همکاران مینامند
دوران دفاع از کشور وانقلاب بود ارتشی یا بسیجی چه فرقی میکرد باید ایرانی بود ومسلمان .شاید یکی از این دو بودن هم کافی بود .اما من از ارتشی ایرانی ومسلمانی می گویم که از ابتدای جنگ در منطقه بوده ومن سرباز افتخار 2سال خدمت در کنار این ارتشی باغیرت راداشتم وغیرت مردانگی درمقابلش درس بس میداد رادیو خبر قبول قطنامه را اعلام کرد ما سربازان همه خوشحال شدیم اما فرمانده ما سرکار استوار سرمستی رادیدم ارام از توب ضد هوایی که در اختیارمان بو وسلاح سازمانیمان دور شد و در بشت خاک ریز دور از چشمان ما رفت 2ساعتی طول کشید نیامد تعجب کردیم در این گرمای بالای 40 درجه زیر افتاب سوزان منطقه دشت ذهاب که چند دقیقه زیر افتاب تحمل نمشه اورد سرگروهبان سرمستی چکر میکند کنجکاو شدم ارام ارام دنبالش رفتم با ناباوری دیدم سرگروهبان سرمستی دارد گریه میکند جلو رفتم دیدم چشمانش قرمز شده از بس گریه کرده بود اول فکر کردم شاید اتفاقی برایش بیش امده اما باناباوری از او شنیدم که گفت دیدی بعد از 8سال جنگیدن بادشمن امام مجبور شد مثل امام حسن صلح کند . انوقت بود که به شرف مردان ارتشمان ایمان اوردم . وچند روز طول نکشید که ارتش صدام بعد قطنامه حمله سراسری کرد که هنو ز من سرباز همان توب بودم شهامت ومردانگی سر کار سرمستی در ان روز برایم ثابت شد که گربه ان روزش از سر صدق بوده نه احساسی .چون فرمانده هان رده بالا دستور عقب شینی داده بودن استوار سرمستی به دستور اماده عقب نشینی شد اما ناگهان تصمیمش عوض شد مارا جمع کرد وگفت ما قانونی دستور عقب رفتن را داریم اما من میخواهم بمانم وتا اخرین نفر مقاومت کنم هرکسی میخواهد برود ازاد است ما سربازان دیدیم که رفن وسکار سرمستی را تنهاه گذاشن مردانگی نیست همه ماندیم تا جایی دفاع کردیم که 2نفرمان اسیر شد وتوبمان با گلوله اربیجی دشمن منهدم سبس با مدیریت سرگروهبان سرمستی بعد 2روز مقاومت تنها بایک قمقمه اب از انجا به یگان اصلی ملحق شدیم که کسی باور نداشت زنده مانده باشیم. با این خاطره خواستم اعلام کنم در ارتش ما شیر مردان مومن زیاد بودن که بازنشسته شده اند واکنون .شاید در خم وچم زندگی فراموشند.
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi