شناسه خبر : 55035
چهارشنبه 08 شهريور 1396 , 12:56
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سرانجام نیک تکاوری به نام "مرتضی"!

مرتضی فرزند دوم خانواده بود، ورزشکار بود و در رشته های رزمی فعالیت می کرد. بسیار متعصب بود، دو هدف بزرگ داشت، اول این که یکی از بهترین تکاوران ارتش باشد و هدف دومش دفاع از دین، ناموس و خاک وطن بود...

فاش نیوز - فضای کشور در هرشرایطی مملو از عِطر شهید و شهادت است و استنشاق این رایحه دل انگیز برای هر انسان آزاده ای باعث ...

تکاور شهید "مرتضی نوروزی" در 1348/4/1 و در یک خانواده مذهبی و سنتی در اسلامشهرِ تهران دیده به جهان گشود؛ پدر بزرگوار این شهید قاری قرآن بود و همچنین معتمد محله نیز محسوب می شد.

روایتی آشنا از مادرِ شهید "مرتضی نوروزی " از جوانی شیک پوش که در کوچه باغ های اسلامشهر پا گرفت:

مرتضی محو تماشای آینه می شد و من محو تماشای مرتضی...

 

مرتضی فرزند دوم خانواده بود، ورزشکار بود و در رشته های رزمی فعالیت می کرد. بسیار متعصب بود، دو هدف بزرگ داشت، اول این که یکی از بهترین تکاوران ارتش باشد و هدف دومش دفاع از دین، ناموس و خاک وطن بود...

چندین بار برای اعزام به جبهه اقدام کرد، ولی هربار با مخالفت من روبرو می شد، چون برادر بزرگترش (اسلام) در جبهه بود و برادر کوچکترش (مصطفی) دچار بیماری (مادرزادی) ریوی بود.

می گفتم: رضایت می دهم ولی باید صبر کنی تا برادرت از جبهه برگردد.

مرتضی مثل همیشه رفت و کنار باغچه نشست و با کبوترها درددل  کرد.

منزل ما حیاطی بزرگ و باغچه ای زیبا داشت و چند کبوتر، که زینت بخش باغچه و سمبلِ آزادیِ محیط کوچک، اما گرم خانه بودند!

مرتضی می گفت اگر توفیق شهادت نصیبم شد روی سنگ مزارم عکس دو کبوتر بکشید.

وقتی برادر بزرگترش (اسلام) از منطقه برگشت مرتضی با همان شور همیشگی آمد تا رضایت مرا جلب کند.

گفتم: چرا برای رفتن به منطقه این قدر بی تابی می کنی؟

مرتضی همچنان با حُجب و حیای خاصش سکوت کرد.

بعد از چند لحظه گفت: می توانم از جانم بگذرم، ولی نمی توانم حتی تصور کنم ناموس ایرانی، اسیر صدام و رژیم بعث بشود.

خلاصه ... بعداز چند روز رفت...

 

برای گذراندن یک دوره شش ماههِ تکاوری به مرکز آموزش 05 کرمان اعزام شد و پس از پایان دوره آموزشی به غرب کشور (پیرانشهر) رفت.

جنگ های چریکی در مناطق کوهستانی و صعب العبور شمالغرب و کردستان، هم با دشمن بعثی و هم با گروهک های ضدانقلاب آغاز شده بود و همراه با گروهک منافقین برای از بین بردن انقلاب اسلامی دست به جنایات بزرگ، از جمله شکنجه های وحشیانه نیروهای نظامی می زدند تا بلکه بتوانند با ایجاد رُعب و وحشت آن مناطق را ناامن کرده و در مرحله بعد حکومت خودمختاری را به دست بیاورند و از ایران جدا کنند!

مرتضی به روایتِ همرزم شهید:

مرتضی خیلی دلیر، خونسرد و کارآزموده! در ماموریت های تیمی و انفرادی خودش را خیلی خوب با گروه، تیم یا دسته اش هماهنگ می کرد، مرتضی در هر تیمی که قرار می گرفت باعث دلگرمی تیم می شد.

 

سرانجامِ نیکِ مرتضی...

مرتضی پس از چندین ماه درگیری سخت با گروهک های ضدانقلاب و منافقین، سرانجام در تاریخ  68/7/4 در یک عملیات شبانه در نواحی پیرانشهر با اصابت گلوله به پهلویش مجروح شد و به بیمارستان منتقل و در تاریخ 68/7/5 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

سطری از آخرین نامه شهید که چند روز پس از شهادت توسط پست به دست خانواده شهید رسید:

عشق ها، ای خاطرات، ای آرزوهای جوانی

اشک ها، فریادها ای نغمه های زندگانی

دستتان را می فشارم با دو دست استخوانی

می خزم با سینه تا دامان یارم را بگیرم

آرزو دارم به زیر پای دلدارم بمیرم

* روحش شاد یادش گرامی باد

 

«رحیم نورورزی»

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام

برخيز دلا که دل به دلدار دهيم
جان را به جمال آن خريدار دهيم

اين جان و دل و ديده پی ديدن اوست
جان و دل و ديده را به ديدار دهيم ...

روحت شاد دلاور ....
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi