شناسه خبر : 55744
چهارشنبه 05 مهر 1396 , 15:34
اشتراک گذاری در :
عکس روز

خاطره یک فرزند شهید از شهادت پدرش

فاش نیوز - چند روز پیش دوست عزیزی که فرزند شهید است خاطره‌اش از شهادت پدر را در گروهی منتشر کرد. با خواندن خاطره به یاد مصائب حضرت رقیه بنت الحسین سلام الله علیها افتادم.
 

رضا کاوند حدود هفت ساله بوده که پدرش شهید می‌شود. شهید جلال کاوند پیش از شهادت خبر داده بود که همچون اربابش بی سر به دیدار معبود خواهد رفت. این وعده محقق می‌شود.
بخشی از روایت رضا کاوند را از تشییع و تدفین پدرش بخوانید:

لباس سبز سپاهی به تنم کرده‌اند. یک پرچم یاحسین هم در دستم دارم. پیکر بی جان بابا روی دست مردم است. جلوتر از بقیه مردم راه می‌روم. می‌ترسم. همه چیز وحشتناک است. نمی‌توانم باور کنم بابا درون این صندوقی‌ست که مردم بالای سرشان گرفته‌اند. بیش‌تر از اینکه برای بابا گریه کنم از ترس گریه‌ام می‌گیرد. مردم گوشه‌ای از قبرستان جمع می‌شوند برای خواندن نماز بر بدن بابا.
نمی‌دانم چه کسی بود که دستم را گرفت و من را بالای سر یک قبر خالی برد. عمیق بود و وحشتناک. نمی‌خواستم بابایم را آنجا بگذارند. گریه و خواهش می‌کردم بابا را خاک نکنند.
پیکر بابا را آوردند پرچمی که روی تابوت کشیده شده بود کنار زدند. از ترس تمام بدنم می‌لرزد بیشتر برای بابا می‌ترسم. التماس می‌کنم و داد می‌زنم، بابا را خاک نکنید. یک نفر دستم را می‌گیرد بغلم می‌کند و می‌خواهد مرا از کنار قبر و تابوت دور کند. صدای یکی دیگر را شنیدم که گفت بگذار برای آخرین بار بابایش را ببیند. آن آقا همان طور که  بغلم کرده بود و مرا می‌برد جوابش را آرام داد، طوری که فقط من شنیدم." آخه جنازه بی سر رو بگذارم ببینه؟"
 یک باره دلم هوای بوسه های بابا را می‌کند، هوای بازی همراه با بابا.

السلام علیک یا ملیکه الحسین
شهید جلال کاوند

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi