شناسه خبر : 56630
یکشنبه 21 آبان 1396 , 10:55
اشتراک گذاری در :
عکس روز

دعایم کن صبر زینبی داشته باشم

شهید «مهدی نواب» 15 شهریور سال 1346 در محله سرچشمه تهران چشم به جهان گشود. در سنین نوجوانی به جبهه رفت و در سال 1365 به عضویت سپاه پاسداران درآمد. وی سال‌ها در پادگان شهید مدرس و در جهاد خودکفایی کنار شهید «حسن طهرانی‌مقدم» و شهید «محمد سلگی» به تحقیقات موشکی مشغول بود. از دیگر فعالیت‌های شهید مهدی نواب می‌توان به مشاوره و مسئولیت آزمایشگاه پژوهشکده و تست سوخت پادگان شهید مدرس، مسئولیت سمعی بصری جهاد خودکفایی و مسئول کوهنوردی نیز اشاره کرد. وی 21 آبان 1390 در حالی‌که مسئولیت مشاورت فرمانده کل سپاه را در امور موشکی بر عهده داشت در پادگان شهید مدرس بر اثر انفجار زاغه مهمات، به همراه ۳۸ تن از همرزمانش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

به مناسبت نزدیکی با سالگرد شهید نواب «آزاده سیف» همسر این شهید بزرگوار دل‌نوشته‌ اختصاصی در اختیار دفاع پرس قرار داد که در ادامه می‌خوانید:

مهدی عزیزم!

من هر روز از عبادت‌های شبانگاهیت و رفتار مخلصانه‌ات، به این که روزی شما به جایگاهی خواهید رسید که همه در حسرت چنین جایگاهی خواهند بود مطمئن‌تر از روز قبل می‌شدم.

خدا را شکر می‌کنم یکی از بهترین بندگانش را 16 سال به من امانت داد. 16 سالی که برایم از بهترین و زیباترین روزهای زندگیم بود.

ای استاد! با تو بهترین‌ها را تجربه کردم و درس عشق، دلدادگی و صبوری را در کنارت آموختم، که عاشقی یعنی انتظار و صبوری در راه عشق و در شهادتت چیزی غیر از زیبایی ندیدم، پرپر شدن در راه عشق (و ما رایت الا جمیلا) و حالا با شهادتت باز هم بهترین برایم هستی.

راستی روزی که شنیدم دیگر حضور فیزیکی تو را در کنارم ندارم. بسیار شکسته شدم ولی به هدف والایت فکر کردم و اعتقاد به این داشتم که شهدا عند ربهم یرزقنوند.

چه سخت و طاقت فرسا بود، اولین روزی که بعد از شهادت تو عزیزتر از جانم، دردانه‌مان به مدرسه رفت و او در حسرت دست‌های گرم پدرش بود که مثل همیشه، هر روز صبح با نوازش، موهایش را شانه کند و بعد او را به مدرسه برساند و یا وقتی از دلتنگی‌هایش شب تا صبح در کوره تب می‌سوخت.

وقتی همکلاسی‌های دخترمان کارنامه‌شان را به پدرشان تحویل می‌دادند، دخترمان بغض در چشمانش حلقه می‌زد ولی دم نمی‌زد. چه طاقت فرساست زمانی که دخترمان با جواب کنکور قبولی نتوانست پاسخ را به دست شما بدهد و بگوید که خسته نباشی بابای عزیزم. ولی ایمان دارم که در تمام آن لحظه‌های دشوار در کنارم بودی و خواهی بود.

یقین دارم که تو از هر پدر زنده‌ای، برای دختر یکی یکدانه‌یمان زنده تری و من به همین حضورت قانع هستم و خدا را بخاطر این امتحان سخت و طاقت فرسا شکرگذارم.

در هر ثانیه از این امتحان الهی در درونم صدایی می‌آید که صبور باش و من آرام می‌شدم. اینکه در تمام لحظه‌های دشوار و بسیار سخت این امتحان الهی، حضور خدا را در تمام وجودم حس کردم. اینکه می‌گویند خدا در دلهای شکسته است، برایم بهترین صبر است.

مهدی عزیزم!

امیدوارم من و تنها یادگارت دختر عزیزمان با راهنمایی‌های تو در راه اسلام و ولایت قدم بر داریم. و ادامه دهنده‌ی راه تو باشیم تا تو به ما افتخار کنی و همنشینت در بهشت باشیم.

مهدی جان!

دعایم کن که صبر زینبی داشته باشم و در این مسیر پر فراز و نشیب زندگی قوی و استوار باشم و فقط برای رضای خدا قدم بر دارم و همچون حضرت زینب (س) و خانم رباب باشم. تا شرمنده خدا نباشم و شرمنده‌ی تو عزیز تر از جانم.

دعایم کن.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi