شناسه خبر : 56669
سه شنبه 23 آبان 1396 , 12:39
اشتراک گذاری در :
عکس روز

در رثای "حبیب بدوی"

دلنوشته یک رزمنده دفاع مقدس برای شهید مدافع حرم

عکست را بهانه قرار می دهم تا مروری داشته باشم از یک آغازی تا به حال این روز هایم.‌‌ آبان ماه سی و یک سال پیش برای اولین بار دیدمت، یکی دو سالی از حضورت در جبهه‌ها می گذشت. در همان بار اول به ندای دلم اقتدا کردم و مهرت را به دل گرفتم.

فاش نیوز - دلنوشته فرمانده حاج کاظم فرامرزی با یار سفر کرده اش شهید "حبیب بدوی"


رفیق بخوانمت یا برادر
ای برادر

عکست را بهانه قرار می دهم تا مروری داشته باشم از یک آغازی تا به حال این روز هایم.‌‌
آبان ماه سی و یک سال پیش برای اولین بار دیدمت، یکی دو سالی از حضورت در جبهه‌ها می گذشت.
در همان بار اول به ندای دلم اقتدا کردم و مهرت را به دل گرفتم.


این انتخاب سرآغازی بود برای همراهی و پیمودن راهی پر فراز و نشیب که تنها من و تو می دانیم که چه بر ما گذشت! و من زیرکانه‌ دل نگرانی هایت را  در بحبوحه جدال مرگ و زندگی می دیدم و به رو نمی آوردمت تا اینکه چرخه زمان و عمر کار خود را کرد و گرد سفیدی بر چهره ام پوشاند و جفای زمان گریبانم گرفت،خانه نشین ام کرد و تو حبیب نوجوان و نحیف اندام دیروز یل میدان کارزار این روزهای سخت شدی.


 

این بار این دل نگران سهم من و زیرکی سهم تو شده بود تا هر چند وقت یک بار با تماست در پی دل آرامی من باشی.
وقتی اصرارم را  در کوتاه کردن فاصله تماس ها را می شنیدی، با همان لحن خندانت می گفتی:
تو را زودتر از حال خود خواهم کرد. تا اینکه دیروز زنگ تلفن به صدا در آمد ... تا صدق گفتارت بر من هویدا شود و من زودتر از دیگران مطلع از حال خوشت شوم که به عیش همجواری رفقای شهیدمان مشغول گشته ای.

آری برادر این عکس گواهی بر ثبات قدم توست. چه آن زمانی که دنیا از تو رو برگرداند و چه آن زمانی که رو نشان داد، خللی در
طی طریق به وجود نیاورد. فقط به رسم رفاقت از تو می خواهم بر دل حال زار این روزهایم زان سو نخندید.
دستگیری کنید تا در منجلاب معصیت و روزمرگی غرق نشویم. بقیه صحبت ها ناگفته بماند.

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام
خداحافظ حبیب جان ... تو هم حالا داری حال منو می بینی و نگران به رفتار همرزمات با من نگاه می کنی . نگران نشو نترس منم از پسشون برمیام . عجب خاطر خواهی بودی که همه چی داشتی ولی رفتی دنبال عشقت و دنیا گولت نزد ... چه خوب فهمیدی عشق واقعی یعنی چی ؟ خو دیدی نذاشتن امروز صبح سر صحبتو درباره تو باز کنم و احساسمو درباره تو بگم . خب عمریه که نمی ذارن من حرف بزنم . اما من کاری به کسی ندارم و هیچ بند و ریسمانی نتونسته منو از پرواز باز بداره ... فکر کنم یه کمکی داره از راه می رسه که من خیلی رسا و بلیغ تر از آنچه بقیه فکر می کنند حرف بزنم .
فعلا من دارم سعی می کنم که هر جور شده دوست و رفیق با مرام حاج کاظمم بشم و بش برسم . تا الان دیدم هر کی دوستش بوده بی برو برگرد شهید شده ... الکی مردن مال من نیست .... باید شهید بشم . من بارها دیدم فقط کافیه در مسیر درست حرکت کنم قشنگ به لذتهای معنوی می رسم و شهادت بالاترین آرزوی منه .... آماده باشید ...
عکسم نمی خواد ...
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi