شناسه خبر : 58245
دوشنبه 14 اسفند 1396 , 10:40
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت وگوی با بانوی جانباز نخاعی«فریبا شیخعلی» و همسرش

یک خانواده جانباز متفاوت!

مسئله بانوان جانباز در جامعه آن طور که باید جا نیفتاده است. من با این که گواهینامه رانندگی دارم و خودم رانندگی می کنم اما زمانی که افسر جلوی ماشینم را می گیرد و من می گویم که جانبازم! ناباورانه می گوید مگه ما زن جانباز هم داریم!

فاش نیوز - دیدار بانوی جانباز نخاعی فریبا شیخعلی افتخار بزرگی بود که در برنامه برگزاری مسابقات "دارت" که از سوی انجمن جانبازان نخاعی ترتیب داده شده بود نصیبمان شد.

دیدار یک بانوی جانباز نخاعی آن هم در اولین ساعات صبح کمی برایم غیرمنتظره بود و آنچه بر تعجبم می افزود این بود که خانواده ایشان اولین خانواده ای بود که در سرمای 21بهمن ماه خود را از استان البرز به تهران رسانده بودند. 

 این بانوی با روحیه، سه سال پس از نخاعی شدن تصمیم به ادامه تحصیل گرفته و اکنون فارغ التحصیل کارشناسی در رشته علوم اجتماعی است.  وی از اینکه در کنار دیگر جانبازان نخاعی قرار گرفته بود بسیار خرسند بود.

به حق باید گفت ایثار "کاظم باقرزاده"  ذاکر اهل بیت و انسانی به واقع صبور و باگذشت نیز در انتخاب بانوی جانباز نخاعی به عنوان شریک زندگی درنوع خود کم نظیر است و او نیز این انتخاب را معامله با خدا می داند. میوه باغ زندگی این زوج در  12سال زندگی مشترک آنان، دو فرزند  نوجوانی است که خوشبختی را به کام هردوی آنان شیرین تر ساخته است.

 فریبا شیخعلی بانوی جانبار ورزشکاری است که در4 دوره صاحب  مدال طلای کشوری در رشته دارت بانوان شده است. 

در طول برگزاری مسابقات چشم از او برنمی داشتیم و در کمین فرصتی بودیم تا بلکه  گوشه دنجی بیابیم و ساعتی به گفت و گو بنشینیم؛ و خوشبختانه این فرصت دست داد که ماحصل آن را در ذیل می خوانید:

فاش نیوز: لطفاً خودتان را بیشتر معرفی بفرمایید و اینکه نخاعی شدنتان چگونه اتفاق افتاد؟

- من فریبا شیخعلی متولد 1350 دانش آموز کلاس دوم دبیرستان بودم  که بر اثر حمله هوایی رژیم صدام به شهرستان نهاوند، پدرم و خیلی از فامیل هایمان به شهادت رسیدند و خودم هم از ناحیه نخاع آسیب دیدم.

با شهادت پدر می توان گفت نظم خانواده ما به نوعی دستخوش دگرگونی شد و با سختی های زیادی دست و پنجه نرم کردیم و من که از نظر جسمانی شرایط خاص تری داشتم دو سه سالی پس از نخاعی شدن، وضعیت روحی و جسمی بسیار بدی را سپری می کردم.

 

فاش نیوز: برخورد اطرافیان، دوستان و همشهریان پس از این اتفاق چگونه بود؟

- زمانی که این اتفاق برای من افتاد روحیه ام زیرصفر بود. ما ساکن شهرستان کوچکی بودیم که همه همدیگر را می شناختند. افراد از سر دلسوزی، ابراز ناراحتی بسیاری می کردند و نگاهشان برای منی که قبل از این اتفاق جست و خیز فراوانی داشتم بسیار آزار دهنده بود؛ زیرا یک سال اول حتی قادر نبودم بدون کمک دیگران لیوان آبی بنوشم. شاید یکی از علت های مهاجرت خانواده از شهرستان همین بود که از نوع برخورد افراد خسته شده بودیم. از همین رو در سال 1368 و البته به خاطر زخم بسترهای شدید و کمبود امکانات از نهاوند به استان البرز و  شهرستان کرج مهاجرت کردیم.

 

فاش نیوز: آیا پس از مهاجرت به تهران وضعیت بهتر شد؟

- خوشبختانه  خیلی بهتر شد. زیرا علاوه بر بالابودن فرهنگ مردم، چیزی که در حال حاضر مهم است آن که اکثریت افراد سالم هم با درد پا و کمر درگیر هستند. بنابراین دیدن من نخاعی با ویلچر چندان برایشان سوال برانگیز نیست.  من حس می کنم رفتار و دید مردم هم عادی است و بندرت پیش می آید که کسی روی مسئله معلولیت و نخاعی بودن من دقیق شود و گاها" فقط پیش می آید که کسی  می پرسد شما ویلچری دارید که برای دوسه ماهی به ما امانت بدهید!

 

فاش نیوز: چگونه به فکر ادامه تحصیل افتادید؟

- همانطور که گفتم  دو سه سال اول زندگی برای من بسیار سخت گذشت و به دنبال روزنه ای بودم که بتوانم با آن شرایط آینده خود را بسازم و به این می اندیشیدم حال که از نظر جسمانی این اتفاق برای من افتاده است لااقل از اجتماع جا نمانم.

با توکل به خدا و اراده ای که داشتم از سال 1370 دوباره تحصیل را شروع کردم و در سال 1375 نیز در رشته کارشناسی علوم احتماعی دانشگاه الزهرا پذیرفته شدم. پس از آن به اداره راهنمایی و رانندگی مراجعه کردم و گواهینامه ام را هم گرفتم و اگر زخم های بستر اجازه بدهد رانندگی هم می کنم.

 

 فاش نیوز: مشکلات بانوان جانبازی که شرایطی همچون شما دارند چیست؟

- ما حدوداً 30 بانوی جانباز در کل کشور هستیم که در شهرهای ایران به طور پراکنده و دور از هم زندگی می کنیم. از سویی محدودیت هایی که  برای بانوان جانباز وجود دارد، باعث انزوای بیشتر ما شده است.

مسئله بانوان جانباز در جامعه آن طور که باید جا نیفتاده است. من با این که گواهینامه  رانندگی دارم و خودم رانندگی می کنم اما زمانی که افسر جلوی ماشینم را می گیرد و من می گویم که جانبازم! ناباورانه می گوید مگه ما زن جانباز هم داریم!

 از سویی هیچ جایگاه اجتماعی برای زنان جانباز وجود ندارد. این یک واقعیت دیگر است که ایثار مردان کم است و زنان در این زمینه ایثارگری بیشتری دارند. ما زنان جانبازی داریم که قابلیت های بسیاری دارند اما از تنهایی رنج می برند. شاید برای خود من این حس اتفاق نیفتاده است زیرا من با همسر و فرزندانم زندگی می کنم. اما ازدواج با بانوان جانباز هم باید در جامعه ما جا بیفتد. ما بانوان جانباز شایسته ای داریم که می توانند همسران و حتی مادران موفقی باشند.

 

فاش نیوز: پیشنهاد شما برای بهترشدن وضعیت بانوان جانباز چیست؟

- وجود یک آسایشگاه برای بانوان  بسیار ضروری است تا لااقل زمانی که از محیط خانه خسته می شویم جایی داشته باشیم تا چند روزی را در آنجا جمع شویم.  دیگر اینکه برای جانبازان مرد استخر و سالن های ورزشی وجود دارد و همه هم استفاده می کنند اما این امکانات اصلا" برای زنان جانباز وجود ندارد.  

من چهارسال به طور مداوم مدال طلای دارت کشوری را کسب کردم ولی متاسفانه امسال این مسابقات برای بانوان اصلا" برگزار نشد.

 پیشنهاد من این است همانطور که به جانبازان مرد در زمینه ورزش بها داده می شود باید به جانبازان زن هم بها داده شود. شاید بنیاد اصلا وظیفه خود نمی داند که به وضعیت ورزشی جانبازان زن هم رسیدگی کند!

 

فاش نیوز: ارتباطتان با دیگر بانوان جانباز چه میزان است؟

- به علت دوری راه ها، ارتباط دیداری نداریم و بیشتر ارتباطاتمان با تلفن و در دنیای مجازی است. البته بنیاد شهید سالیان گذشته تدابیری اندیشیده بود که هرسال یکبار بانوان جانباز شهرهای مختلف دور هم جمع می شدیم و یک سفر مشهد و شیراز برایمان تدارک می دیدند اما متاسفانه چند سالی است که آن را هم قطع کرده اند.

 

فاش نیوز: از همسرتان بگویید.

- همسرم غریبه است و همواره به من می گوید که خدایی بود که مهرت به دلم نشسته است. او به من لطف زیادی می کند و می گوید حیا و محجوبیت شما مرا عاشق خود کرده است.

او این ازدواج را معامله با خدا می داند اما گاهی که از کارهای روزمره زندگی خسته می شود به شوخی می گوید باید درصد جانبازی شما را به من بدهند.

فاش نیوز: زندگی سخت نیست؟

- خب زندگی ما خیلی خاص است زیرا شرایط من متفاوت است. همسرم به خاطر شرایط من کارش را از دست داد تا به زندگیمان لطمه ای نخورد. متاسفانه بنیاد هم هیچ حمایتی از ما نمی کند.

 

فاش نیوز: از مشکلات این روزهایتان بگویید؟

- همسرم در شرکت آذران پلاستیک کار می کرد و از زمانی که خدا اولین فرزندمان را  به ما عطا کرد باید برای نگهداری از او پرستار می گرفتیم. این شد که همسرم کار را رها کرد تا به من و فرزندم رسیدگی کند. الان هم که هرچه تلاش می کند کار مناسبی پیدا نمی کند. نگرانی ما، شغلی برای همسرم است. در حال حاضر هم تنها با حقوق جانبازی من، گذران زندگی می کنیم.

 

فاش نیوز: از زندگیتان راضی هستید؟

- زندگی همه افراد دارای پستی و بلندی های بسیاری است و زندگی ما هم از این قاعده مستثنی نیست.  البته مشکلات بیکاری همسر و مخارج سنگین زندگی عمده مشکلات ماست اما بازهم خدا را شکر.

 

فاش نیوز:  رسیدگی بنیادشهید به جانبازان تا چه میزان رضایت بخش است؟

- به نظر من حقوقی که به  کارکنان بنیادشهید داده می شود اتلاف هزینه است زیرا تنها یک کامپوتر جلوی دستشان است یا باگوشی موبایلشان مشغول بازی هستند. اگر حقوق این پرسنل را به حساب جانبازان واریز نمایند خیلی بهتر است. من مدت سه سال است که به بنیاد مراجعه می کنم هربار که برای مشکلی به بنیاد محل زندگیمان مراجعه کرده ایم گفته اند بودجه نداریم.

ما با دیدن جانبازانی در شرایط خودمان از هم روحیه می گیریم. زمانی نه چندان دور، همه مان سن و سال کمی داشتیم اما درحال حاضر سنمان بالا رفته است. البته به کمک شبکه های اجتماعی جانبازان از حال یکدیگر باخبر می شویم و از طرفی هم اندوهگین؛ چرا که این روزها شاهد پرپر شدن تعدادی از آنان هستیم. مسوولان باید فکری به حال جانبازان بکنند.

فاش نیوز: در اندک زمانی که تا اذان ظهر باقی مانده از کاظم باقرزاده همسر بانوی جانباز شیخعلی و انگیزه اش از ازدواج با این بانوی جانباز  می پرسیم و او بسیار محجوبانه می گوید:

- بیش از 10سال از این موضوع می گذرد و خدا را شکر از زندگیمان راضی هستیم. زندگی با یک زن جانباز هم شرایط خاصی دارد و اینکه باید از بسیاری از خواسته ها گذشت. برای مثال شاید یک مرد بسیار علاقه مند باشد که با همسرش قدم بزند که این اتفاق برای ما نمی افتد.  اما خوشبختانه  آنقدر خوبی ها و ویژگی های انسانی در همسرم وجود دارد که ادامه زندگی را برای من و فرزندانمان راحت تر کرده است.

شرایط زندگی ما درحال حاضر  طوری است که من باید زمان های خاصی را در خانه و در کنار همسرم و خانواده باشم و با توجه به این شرایط هنوز بیکار هستم.

 

فاش نیوز: آیا برای حل مشکل خود به بنیاد شهید مراجعه کرده اید؟ پاسخ بنیاد چه بود؟

- من چند باری به بنیادشهید استان البرز مراجعه کرده ام ولی تاکنون جوابی نگرفته ام.

 

فاش نیوز: خواسته شما درحال حاضر چیست؟

- همان طور که قوانینی برای مردان جانبازان نخاعی  تصویب شده و می توانند دوسه روز در هفته سر کار بروند، لااقل برای همسران جانبازان هم چنین قوانینی تصویب شود. و دیگر این که شغلی برایم فراهم شود تا هم کمک خرجی برای زندگیمان باشد و هم بتوانم پرستاری از همسرم را داشته باشم.

***چند روز پس از این گفت و گو جویای احوال خانم شیخعلی می شویم که در می یابیم ایشان خوشبختانه به همراه تعدادی از بانوان جانباز نخاعی به مشهد مقدس مشرف شده اند.

خانم شیخعلی از اینکه پس از چندین سال دستانشان با ضریح علی بن موسی الرضا(ع) گره خورده بسیار خرسند است و ضمن تشکر ویژه از انجمن جانبازان نخاعی برای تدارک چنین سفر  معنوی، اما گله ای هم از مسوولان بنیادشهید دارد و معتقد است که جانبازان نخاعی شرایط بسیار خاصی دارند و فرستادن دیگر جانبازان با گروه جانبازان نخاعی شرایط را برای آنان بسیار دشوار می کند که امیدوار است در سفرهای بعدی به این مهم به طور جدی اهمیت داده شود.

گفت و گو از صنوبر محمدی

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
صنوبر جان دست مریزاد .‌خیلی عالی بود . قسنگ حس و حال عاشقی رو داری نمایش می دی. آخرشا .......بذار زبونم بسته باشه ...
. یعنی اگه بدونی چه کردی برای من با ارسال این گزارش فوق العاده ات ... دستتو می بوسم . من وقتی همون اولین عکس را دیدم اشکام سرازیر شد ... بذار . این دنیا می گذره . خدا هست . فقط بدون آدمایی هستن که در میان جمع نخبگان و مثلا آدم حسابی ها خیلی تنهاین .. چون خودخواهی آنها نمی ذاره اینا پر دربیارن ... اگه هم بال به بالت می دن فقط برا اینا که تو هوای خودشون بپری ؟ یه چیز بگم ؟ نکنه حسودن ؟ البته حسودی داریم تا خسودی... حالا بقیه حسودن پ حاجی چشه طناب بسته به پامون تا بال بال بزنیم . یعنی چی این حمایت کردنات از ظالمای بی احساس ..راستی این حرفا مال خودمه هیچم تعجب نکنید . قشنگ وارد فاز حالی کردن بعضیا شدم با لحنی که حالیشون میشه ... . اصن من که می گم اینا چی می فهمن از عاشقی ؟ مگه نه ؟
من این خانم شیخی رو خیلی دوست دارم روحیه مو عوض کرد یعنی فعل خواستن را صرف کرده . آفرین به خودش و همسرش . حال کردم از اراده اش ... مثل ما خوبه که له شدیم زیر پای یه مشت آدم که آخرشم اصن نفهمیدن زندگی عاشقانه یعنی چه ؟ اگه بازم دیدیدش بهش بگید چه آدمایی با خوندن زندگی نامه او قدرت گرفتن قوت گرفتن شارژ شدن ... ووووی فکر نکنی یه وقت .... نه از ما گذشته ولی میشه تو راه های عاشقی دیگر که بوی معنویت می ده با اراده و مستقل حرکت کرد ... مگه نه ؟
قربون هر دو تاتون ... فریبا جان و صنوبر جان
امام (ره) فرمودند به همه جانبازان باید به تناسب، خدمات ارائه شود .
و سفارش کردند نگذارید پیشکسوتان عرصه جهاد و شهادت در پیچ و خم زندگی به فراموشی سپرده شوند
تبعیض بین جانبازان زن و مرد هم باید رفع شود تا همه عدالت را احساس کنند.
جانبازان با درصد های بالا که عزیز تر هستید به فکر جانبازان زیر25% فراموش شده هم باشید .
ایا می دانید چه تعداد از زیر25% ها و بخصوص شیمایی ها در گمنامی شهید می شوند ؟ و نامشان در جایی ثبت نمی شود و حتی گاهی 5% هم ندارند ؟
حاجی خوبی . حالم خوبه . خیلی . دیدی کراش شهدایی چطور جواب داد ؟ ببین یه مطلب درباره کراش و کانالهای کراشی بنویس . اما بنویس که تو شاهد بودی کراش شهدایی من چطور به نتیجه رسید ؟ کراش که بد نیست . باید دید مدیرش کیه . چه خوب شد بهم گفتی من نمی دونم چطور راهنماییت کنم . این خودت و این شهدا . ممنون که من و شهدا تنها گذاشتی به حال هم . یه چیز بگم ؟ ببخش این آخرا کلی دری وری نوشتم . از بس پر از لج بودم . آخه یعنی چی اون رفتارا با من ؟ دم فاش نیوز که همه را چاپ کرد . نوکرتم فاش نیوز !
خلاصه گفتم بگمت هرچی بشه ولی به خدا حالم خوبه . به جون حاجی خوبم . خب هنوز این بغض لعنتی دست از سرم برنداشته . ولی خوبم . من چیزایی دارم که هیچ کسی نداره اونا رو ... حتی تو !
تو می تونستی اینقدر حال خوب برای خودت دست و پا کنی که برای من دست و پا کردی ... ؟
راست گفتن بعضى آدمها را بايد آنقدر تكثير كرد ،
تا مبادا نسلشان منقرض شود ...قشنگ برای آدمایی مثل تو گفتن ... حالا جوگیر نشی یه وقت ...
من دارم از کراش شهدایی تعریف می کنم ،که اون مامان جان تو دلم انداخت تا با این کانال صدای عاشقیامو به گوش همه برسونم . از عاشقیام کیف کردی ؟ خداییش تو اینقد عاشق بودی ؟ عاشقی کردی ؟
مامان تشکر . چقدر دلم برات تنگ شده . خاک تو سرم که جواب آخرین تماستو ندادم !
ترسیده بودم . ولی یه جایی از ترسیدن خسته شدم و نترسیدم . هیچی ترس نداشت . خب این حقیقت خیلی تلخه .
حاجی از من نترسیا ؟ من اگه حق بودم به محفل فردا دعوت نمی شدم . حالا باید مصداق من یشکر المخلوق لم یشکر الخالق باید اسمتو تکثیر کنم .
تویی كه دليلِ حالِ خوبم شدی
حالا می فهمم باید اسم خیلی ها را تکثیر کنم ... یعنی چی ؟
آنها كه حتى با فكر كردن بهشان ،
لبخند روى لبت مي‌نشيند ...!
همان آدمهايى كه در بدترين شرايط ،
شما را تمام و كمال پذيرا بودند ...اونم در بهترین حالت پاکی و مطهری و نجابت !
اگه داريد از اين ناياب ها ،دو دستى بچسبيدشان ...و بی خیال بقیه بشید!
اما هیچ وقت یادتان نره مولانا در وصف ضربه خوردن از نزدیڪ‌ترین آدمها میگويد :
هر ڪسي را
همدم غمها و تنهایي مدان
سایه
هــمراهِ تــو مي آيد ولــــي ...
هــمراه نـيست

آهان ! یه چیز دیگه ...
هرگز خودتان را تسليم اين جمله نكنيد
"عشق هاى واقعى هرگز به هم نمى رسند"
این حرف مزخرفه ...نرسيدن براى ترسوهاست
نرسيدن براى
"يك طرفه" هاست...
واقعى ها به هم مى رسند...دیدم که می گم (♡_♡)
خب ، می دونم یه کم بغض کردید به حالم و دارید تصور می کنید چطور دارم دانه های درشت اشکو پاک می کنم حالا ... بی خیال بابا ...چشام شهلا می شه .... پاک میشه .... خدا بزرگه . یه جوک بفرستم . از ته دل بخندید خنده بر هردردی دواست ... (ستاد دلداری دادن به مصیبت زده ها)
. . رفتم گوسفند خريدم
دختر همسايه اومده ميگه چرا بستيش؟!
ميگم واسه اينكه نره...
ميگه يعني اگه ماده بود نمي بستيش؟؟!!
الان ٢ ساعته بهش ميگم چه ربطی داره ، گوسفنده مادس، ميگه پس چرا بازش نميكني؟؟
دهنم کف کرد از بس گفتم واسه اينكه نره !!
دست وردار نیس که . ميگه مگه گوسفند دو جنسه هم داريم؟؟؟!!!!!!
گوسفنده هم از خنده سرشو ميكوبید به درخت والتماس ميکرد سر منو ببر تا از خنده حروم نشدم !
عه فاش نیوز اینو چاپ کردی ؟
منطور حرفم این نیست که برداشتم از اتفاقات اشتباه بود..
نه .... ناجور گفتم اما یه جملش دروغ نبود به روح شهدا قسم . فاسدتر شدن ، بدتر شدن . الان قشنگ دو شخصیتی هستن. اون شهدایی که تو اون باتلاق به من کمک کردند خودشون شاهدن که الان وضع چطوره . بدرک که بعضیا نمی خوان وضع موجود را از نزدیک ببینن . نه که بعضیا با تندی و داد و بیداد فکر می کنن طرف می ترسه ما هم مثل خودشون از این شیوه استفاده کردیم و یه مدتی ناجور گفتیم . فرقش این بود که اون طرف خودش آمد گفت که ازم ترسیده ... هی دیلیت اکانت می کنه ... چون من هی می رفتم هی خرخرشو می گرفتم . بگو چرا از اسم آدمای متشخص استفاده می کنید ؟ اما شهدا که آمدند به کمکم دیگه کارم تمام شد . فهمیدم مفهوم قرانی خدا کسی رو بخواهد هدایت کند و نخواهد ، نمی کند یعنی چه ؟ دیگه باهاشون کاری ندارم . منم به وقتش باید برم تمام شماره هایی که رفتم سراغشون دیلیت اکانت کنم و سرم با همین شهدا گرم بشه ... شهدا خودشون می دونن باهاشون چکار کنند .
سر ما داد زدین ولی دریغ از یه ذره ترس تو دل ما ... قبلنا بیخودی از یه چیزایی ترسیدیم که دیگه بخاطر حرفهای راست با سندمان نمی ترسیم . اگه یه خورده کوتاه می آییم اونم بخاطر اینه که خودمونو در پلشتی آنها شریک می دونیم . منم اشتباه کردم . اشتباهی که تا آخر عمرم یادم نمی ره . من اشتباه کردم . خدا من اشتباه کردم . بعضیا قد یه ارزن ارزش ندارن ولی من بزرگشون کردم و بد تاوانی پس دادم!
با سلام فراروان به شما خانم جانباز محترم و خانواده گرامی تان بنده هم جانباز 70 در صد نخاعی هستم از استان گلستان متاسفانه ما هم با چنین مشکلاتی در گیر هستیم و روز بروز بر این مشکلات افزوده میشود و فریادمان هم کسی نمیشنود و مشکلات من که تا حدی رسیده که دیگه از این دنیا سیر شده ام و خانه ما تا ساختمان بنیاد شهید صد متر فاصله است الان که سی ساله من جانبازم هنوز نشده از مسئولین کسی پاشو در خانه ما بگذارد البته این از بی کفایتی رییس بنیاد شهید هست و دیگه تصمیم گرفتم از مسئولین بنیاد و یا استانی و شهری کسی رو اگرم بیایین راشون ندم . بنیاد شهید واقعا افتضا هست شده فاشد خانه
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi