شناسه خبر : 58384
شنبه 26 اسفند 1396 , 10:01
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شکایت از بابای شهیدم!

اما تو خود شاهدی که بعد از تو نه بعضی از مسئولان و نه بعضی از مردم، حرمت ما و دیگر خانواده شهدا را رعایت نکردند و با طعنه، کنایه و زخم زبان های خود دل مجروح ما را مجروح تر نمودند.

صمد مهدی پور (فرزند شهید) - فریادگری در سکوت کویر

بنام او، بنام آن کسی که نه آنگونه که حقش بوده شناختمش و نه آنگونه که حقش بوده عبادتش کرده ام و این قصور و کوتاهی بخاطر بزرگی او و کوچکی من است.

به خدا قسم وقتی یاد بابام که انسانی بسیار متدین و با تقوا و با ایمان بود می افتم...

وقتی یاد عموهای مظلومم می افتم که چقدر انسان های وارسته و متدین، با تقوا و با ایمان به معنای واقعی بودند می افتم...

وقتی به یاد عموهای بزرگوارم در کودکی مادرشان را ازدست دادند و پدرشان آنها را بی مادر، با زحمت و دستمزدکارگری بزرگ کرد و این عزیزان چقدر صاف، ساده و صادق بودند می افتم، دلم خون می شود و اگر خون گریه کنم،کم است.

این دو عموی من در 18 سالگی به شهادت رسیدند. هدف از ایثار و شهادت این عزیزان چیزی نبود جز حفظ دین، مردم و کشورشان.

هدفی نداشتند جز حفظ تمامیت ارضی کشورشان. والاترین هدفشان این بود که عدالت و حاکمیت ارزش های الهی و انسانی در کشورشان متعالی بشود.، بی ادعا و بی توع و بی انتظار،

آنها رفتند تا ما بمانیم.

جان دادند، خون دادند تا جان و خون مردم ایران و ناموس و شرف کشورشان حفظ شود.

از سفره انقلاب و نظام چیزی نمی خواستند!

اما همسر و فرزندان خود را در درجه اول به امید خدا و بعد به امید مردم و مسئولان این کشور گذاشتند و رفتند. آنها رفتند تا کودکان دیگری یتیم نشوند، تا زنان دیگری بی شوهر نشوند. رفتند تا پدران و مادران دیگری بی پسر نشوند و رفتند و رفتند و رفتند...

اما به امید روزهای بهتر.

 اما قطعا انتظار این روزها را برای کشورشان و مردم کشورشان نداشتند و مهمتر از همه انتظار این روزها را برای فرزندان و خانواده خود نداشتند که با انواع طعنه ها، کنایه ها و زخم زبان زدن های بعضی از مردم و مسئولان مواجه شوند و بعضی ها، حسرت ما فرزندان شهدا را بخورند که: "خوش به حال شما، سهمیه ورود به دانشگاه، شغل خوب، درآمدخوب و .... انواع و اقسام  امتیازها برای شما ایجاد کرده اند".

 اما متاسفانه از دل ما و  از جراحت ها و زخم هایی که بر روح و روان ما وارد شده خبر ندارند! آنها فقط همین ادعاها و ظواهر را دیدند و حسرت می خورند. نمی دانم اگر زندگی پس از مرگی وجود داشته باشد که البته دارد (چون که بالاترین اسرار، مرگ است) و من و شما از کم و کیف آن بی خبریم، بعدا چه جوابی خواهند داشت.

البته از منظر آنها این ها امتیاز است، اما من می گویم حق است. واقعا نمی دانم، آنها نمی دانند که هر گاه در طول تاریخ اگر جنگی رخ می داده، کسانی که در جنگ شرکت می کردند با کسانی که شرکت و سهمی در جنگ نداشته اند از حق و حقوقی"یکسان" برخوردار بوده اند؟ 

این یک امری کاملا واضح، بدیهی و روشن است.

چقدر سخت است که ما بخواهیم از امور کاملا بدیهی و روشن و واضح دفاع کنیم. حق من و همه فرزندان شهیدان از سفره این انقلاب و نظام، گریه ها و درد و رنجهایی نبود که بهترین حامی و تکیه گاهمان را در آن زمانی که نیاز به بابا داشیم از دست بدهیم.

سهم بعضی از مسئولین مانند "صفدر حسینی" و امثال او همان می شود که می دانید! و بعد هم فرزند دخترش در کمال وقاحت و بی شرمی در خانه ملت می گوید: پدرم سهمش را از سفره انقلاب برداشته!.

 امثال همین افراد که ملقب به آقا زاده ها هستند و از موقعیت های خود نهایت سوء استفاده را نموده اند و حتی بعضی از مسئولین فرصت طلب، منفعت طلب و پر مدعا، روزگار مردم را سیاه کرده اند.

به خاطر همین بود که احساس می شود دیگر ایثار، شهید، شهادت و فرزند شهید بودن در این کشور معنی و مفهومی ندارد و شهید و شهادت فقط در زمان جنگ معنا داشت.

از دست بابای شهیدم به دیوان عدل الهی شکایت کنم؟

بارها در خلوت خود خواسته ام به بابای شهیدم بگویم چرا و با چه حقی رفتی و ما را در انبوه دردها و رنج ها تنها گذاشتی؟ نه بار اولی که به جبهه رفتی را فهمیدم و نه بار دوم. چون سن و سال و درک من خیلی بالا نبود!

شاید فکر میکردی که حتما برخواهی گشت و به خاطر همین نه بار اول خداحافظی کردی و نه بار دوم.

فقط عاشق خدایت بودی و عاشق امام حسین(ع) و راه امام حسین.

دو سال قبل از پیروزی انقلاب بخاطر همان تدین و با تقوا بودنت و همان عشق و ارادتی که به خدا و امامان داشتی رفتی در مسیر کربلا، و سرانجام هم در همان مسیر و در جنگ ناجوانمردانه و نابرابری که برماتحمیل کردند، عملا راه اربابت حسین(ع) را ادامه دادی و عاشورایی شدی.

اما آیا در قبال همسر و فرزندانت احساس تکلیف نکردی؟ با خود نگفتی بعد از شهادتت همسر و فرزندانت دچار چه درد ها و رنجها و مصائبی خواهند شد؟ شاید بگویی من بالاتر و عزیزتر از امام حسین(ع)، خاندان و یاران با وفایش نبودم، و شاید هم بگویی من همسر و فرزندانم را در درجه اول به امید خدا و بعد هم به امید مردم و مسئولان رها کردم تا وظیفه مهم تری را انجام دهم!

اما تو خود شاهدی که بعد از تو نه بعضی از مسئولان و نه بعضی از مردم، حرمت ما و دیگر خانواده شهدا را رعایت نکردند و با طعنه،  کنایه و زخم زبان های خود دل مجروح ما را مجروح تر نمودند.

درد دل هایم تمام شدنی نیست و همچنان ادامه خواهد داشت.

ولی چاره ای ندارم آنهایی را که با زخم زبان، دل داغدار و دردمند ما فرزندان و یتیمان شهدا را خون کردند را به خالق کائنات و خالق این جهان هستی بسپارم، و به آنها بگویم:

سگ با زبان به زخم تنش می زند دوا

کمتر ز سگ کسی است که زخم زبان زند

ما دیده ایم قفل به در می زنند لیک

خوش آن بود که قفل کسی بر دهان زند

 

و همواره در دلنوشته هایم از این شعر حضرت مولانا استفاده می کنم که:

 

این جهان کوه است و فعل ما ندا           
سوی ما آید نداها را صدا

 

*صمد مهدی پور منتقدی مشفق و فرزند شهید همیشه سرافراز و دلاور دفاع مقدس

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
باید به شهدا شکایت کرد توی این مملکت دیگر کسی به داد نمی رسد باید به شهدا شکایت کرد واز آنها داد خواهی کرد
چقدرزیبانوشتی فرزندان شهدایه چیزی هم بدهکارشدن
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi