دوشنبه 06 فروردين 1397 , 13:04
دلنوشته ای مادرانه
دلنوشته ای مادرانه/ یادداشتی به مناسبت تولد شهید مدافع حرم حسین معز غلامی |
شهید خبر: دلم برای دوباره در آغوش کشیدنت غنج می رود برای ریختن چایی سر صبح و برای دوباره کنارهم نشستن. |
بسم رب زینب"س" حسین جانم سلام ،پنجره خاطراتم را روبروی تو باز کرده ام مطمئن هستم که هر سحر قبل از بیدار شدن خورشید و پهن کردن بساط اش بر صحن و سرای زندگی تو به خانه مان سر میزنی برای همین است که سجاده ام را رو به همین پنجره باز میکنم تا تو بیایی و کنارم بنشینی، بیایی و برایم دعای عهد را زمزمه کنی و به این امید که بیایی فقط تو از راه بیایی... حسین جانم این روزها مانده ام بین شادی بدنیا آمدنت و غرور آسمانی شدنت. چشمانت را ریز نکن ،پیش اهل بهشت لب گزیدگی نکن .
مادرم دیگر ، اما چون روز تولد توست ، باشد مادر جان هر چه تو بگویی، این روزها برای توست چه روز آمدنت و چه روز رفتنت. تو بگو چه میخواهی دست بر چشم میگویم جان مادر.
میخواهی قد راست نگه دارم،قرص باشم و دست بر دامان زینب کبری بیندازم
فقط قول بده یک سحر فرصت سیر دیدن رویت را بمن بدهی با همان لبخند و برق چشمان همیشگی و من دست بر محاسنت بکشم و در گوشت بگویم: |
حسین جان تولد واقعیت که همان شهادت است مبارک