پنجشنبه 27 ارديبهشت 1397 , 09:19
مدافعان حرم، ظلم و جور را دفع می کنند!
مدافعان حرم؛ دافعان ظلم و ستم
به گزارش گروه اطلاع رسانی ایرنا؛ تجاوز و یورش همه جانبه رژیم بعث عراق به مرزهای مختلف ایران سبب شد تا رزمندگان دلاور با تمام وجود و اراده ای پولادین در برابر متجاوزان و حامیانش صف آرایی و ماشین جنگی دژخیمان را متوقف کنند و درسی فراموش ناشدنی را به دشمنان این مرز و بوم بیاموزند. روزنامه های مختلف در هفته گذشته با انتشار گزارش ها و مطالبی حماسه های این دوران را بررسی کردند.
** مدافعان حرم، متوسلان راه شهادت
مدافعان حرم ثابت کردند که رشادت و شهادت فقط مختص دوران دفاع مقدس نیست آنان با توسل به حق و ایمان به اعتقاد خویش در میعادگاه عاشقان گام برداشتند و در این راه نامی جاودانه یافتند.
روزنامه «دنیای اقتصاد» با درج عنوان «خاطره سردار سلیمانی از جوانی که میخواست مدافع حرم شود» نوشت: صفحه اینستاگرام منتسب به سردار قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی با گذاشتن کلیپی در رابطه با دیدار یک جوان با سردار سلیمانی به روز رسانی شد. در این کلیپ کوتاه سردار سلیمانی به دیدارش با یک جوان در هنگام پیاده شدن از هواپیما اشاره میکند که آن جوان از سردار سلیمانی میخواهد تا وی را به عنوان مدافع حرم به سوریه بفرستد و در ادمه با توجه به ظاهرش که شلوار لی به پایش داشت به سردار سلیمانی میگوید میدانم که مرا نمی پذیرید ولی من از رفقای ابراهیم(شهید سیدمصطفی صدرزاده) هستم.
شهید صدر زاده در سال 92 برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) با نام جهادی سید ابراهیم، داوطلبانه به سوریه عزیمت کرد و به علت شایستگی، فرمانده گردان عمار و جانشین تیپ فاطمیون شد، در نهایت پس از چندین بار جراحت برداشتن در درگیری با داعش، در روز تاسوعا همزمان با اول آبان 94 در عملیات محرم در حومه حلب سوریه به آنچه لایقش بود رسید و به فیض شهادت نائل آمد و در گلزار شهدای بهشت رضوان شهریار به خاک سپرده شد.
روزنامه «جام جم» در گزارشی با عنوان «جهان آرای موصل» به مناسبت ایام سالگرد شهادت شهید حاج شعبان نصیری نوشت: تقدیرش بر شهادت بود اما نه در هشت سال دفاع مقدس و نه حتی در جنگهای داخلی عراق یا در کنیا و سومالی؛ بنیانگذار سازمان بدر، جانشین فرمانده گردان امام سجاد(ع)، جانشین فرمانده گردان حضرت علیاکبر(ع) در لشکر 10 سیدالشهدا و رئیس ستاد لشکر بدر در هشت سال دفاع مقدس زنده ماند و 5 خرداد سال گذشته، حین عملیات مستشاری در موصل برای مبارزه با داعش، به سوی یاران شهیدش پرکشید تا برای همیشه به عنوان جهانآرای موصل در قلبها زنده بماند.
حاج شعبان نصیری اول فروردین ماه 1337 چشم به جهان گشود. پس از انقلاب، بیدرنگ به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و ، در تشکیل سپاه کرج نقشی بسزا ایفا کرد. جنگ تحمیلی که آغاز شد، در چندین عملیات و نیز در قرارگاه فوق سری نصرت حضور داشت و در کنار فرماندهان این قرارگاه از جمله سردار محمد باقری و سردار شهید علی هاشمی فعالیت داشت. بعد از آن به لشکر 9 بدر عازم شد و مدتی در این لشکر به فرماندهی شهید اسماعیل دقایقی فعالیت کرد. حاج شعبان با شهادت این سردار در عملیات کربلای 5، در جایگاه رئیس ستاد لشکر9 بدر به فرماندهی حاج محمدرضا نقدی مشغول فعالیت شد.
روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «با شهادت دنبال اسم و رسم نمیگشت» نوشت: «شهدا در مکتب امام حسین(ع) چگونه زیستن، چگونه رفتن و سربازی برای سالار شهیدان را به ما آموختند. آنها از حماسه عاشورا درس آزادگی، ایثار و عدم سازش با دشمن آموختند و هر کس تفکری غیر از این در مورد حماسه امام حسین(ع) دارد شایستگی عهدهدار شدن مسئولیت در نظام اسلامی را ندارد.» پدر شهید مهدی قرهمحمدی از شهدای مدافع حرم گفتوگو با ما را با چنین سخنانی آغاز کرد. مهدی از آخرین شهدای مدافع حرم است که 21 آذر 96 در دفاع از عمه سادات در منطقه دیرالزور سوریه به شهادت رسید. با این شهید از تصویری آشنا شدیم که در کنار دو فرزندش در آخرین نوروز خانوادگی انداخته بودند. 21 آذر که آقامهدی شهید شد، فرزندان انتظار آمدن نوروزی دیگر را میکشیدند که هرگز از راه نرسید.
در ادامه به نقل از مریم تاتا همسر شهید آمده است: من متولد 1361 و همسرم متولد سال 1358 بود بهمن 1381 عقد کردیم و سال 83 زندگی مشترکمان را شروع کردیم. خدا سه فرزند به ما عنایت کرد. سال 1390 در قله جاسوسان ارومیه دوستانش که کنارش بودند شهید شدند. از آن روز روحیه همسرم داغان شده بود. تمام هم و غمش این بود که شهید شود. آقامهدی بار اول که به سوریه اعزام شد، مجروح شد. ترکش از کنار گردنش رد شد و تیر به دستش اصابت کرد. بعد از سه ماه درمان، انگشتش را پیوند زدند. نگران بود نتواند اسلحه دست بگیرد. دو سال نتوانست به سوریه اعزام شود. خیلی دست به دعا شد تا اینکه دوباره قسمتش شد. یک روز به من پیامک داد بیبی منو طلبید.
روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «جنگ با زخم زبان عقلکل ها مرد میخواهد» نوشت: چند روز پیش فیلمی از لحظه خداحافظی شهید مدافع حرم مهدی حیدری با فرزند خردسالش در فضای مجازی منتشر شده بود. در این فیلم فرزند شهید فکر میکند پدر به سفر زیارتی مشهد میرود. اما آنقدر عقلش میرسد که از پدر میپرسد: چرا با این لباسها (یونیفرم نظامی) به مشهد میروی؟ آقامهدی در جواب میگوید: ما باید با این لباسها به مشهد برویم. امام رضا به ما گفته اینجوری بیاین. جور دیگهای بیایید قبولتان ندارم. فرزندش میگوید: امام حسین گفته اینجوری بیایید؟ پدر بله میگوید و پسر از او میخواهد برایش سوغاتی بیاورد. اما در صحنهای دیگر، پیکر پدر در تابوتی سرخ و سفید و سبز آمده و پسر اشک میریزد... شهید مدافع حرم مهدی حیدری متولد 1362، دارای کمربند مشکی جودو و مربی دفاع شخصی بود که 11 دی 1394 به سوریه رفت و 10 روز بعد در 21 دی 1394 به شهادت رسید. پیکر این شهید حدود پنج ماه در حد فاصل خط مقدم خودی و تروریست ها جامانده بود که بعد از طی این مدت به خانه برگشت. شهید حیدری دارای پسری خردسال به نام محمدمهدی است.
این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «وقتی دوغ نوش ها اسطوره میشوند» نوشت: «برو دوغت را بنوش» این روزها جملهای معروف در فضای مجازی به شمار میرود؛ جملهای که استاد رائفیپور در پاسخ به نظرات یکی از فوتبالیستهای سالهای نهچندان دور کشورمان گفت و موجی از حملات سلبریتیها را به جان خرید. مهدی مهدویکیا چند ماه پیش گفته بود: به جای لبنان ، عراق و سوریه چند ورزشگاه بسازید. رائفیپور هم به تازگی طی یک سخنرانی با اشاره به تبلیغ محصولات لبنی توسط این فوتبالیست گفت: به جای دخالت در مسائل سیاسی و آنچه از آن سر درنمیآوری برو دوغت را بنوش.
جهادگر واقعی حاج عبدالله والی است که سال ها در محروم ترین منطقه کشورمان «بشاگرد» خدمت کرد و پیش از مرگش بیش از 10بار مبتلا به مرض مالاریا شد. قهرمان و پهلوان واقعی شهید منفرد نیاکی است که وقتی شنید دخترش بیمار است، گفت الان در عملیاتیم و همه سربازها بچههای من هستند. نیاکی وقتی فرصت کرد به خانه برگردد که به جای دخترش با مزار او روبهرو شد. خادم واقعی همان پزشک خرمشهری «دکتر منصور رامی» است که تحصیلاتش را در آلمان گذراند اما اوج جنگ به مناطق جنگی رفت و با حدود 5هزار جراحی قلب، رکورددار جراحی در مناطق جنگی شد؛ پزشکی که اینک نیز در شهر نه چندان آباد خرمشهر مانده و به محرومان خدمت میکند. اینها لایق ارزشگذاری هستند، نه آنها که برای «من» تلاش کردند و حالا «ما» داریم سنگشان را به سینه میزنیم.
** برگزاری نمایشگاه کتاب؛ تداوم گر اندیشه های دوران دفاع مقدس
برگزاری محافلی مانند نمایشگاه کتاب می تواند محلی برای عرضه کتاب ها و آثار دوران جنگ تحمیلی باشد که با گسترش آگاهی مردم به ویژه نسل جوان نسبت به وقایع آن دوران، سهم موثری در تداوم اندیشه های دوران دفاع مقدس دارد.
روزنامه «ایران» در گزارشی با عنوان «روزهای روشن آثار مکتوب دفاع مقدس» از وضعیت نشر دفاع مقدس در سی و یکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران نوشت: ناشران تخصصی از جمله ناشران حوزه دفاع مقدس بهدلیل استقبال علاقه مندان چند سالی است که در این نمایشگاه بین المللی حضور پر رنگی دارند. «ایران» به منظور بررسی شرایط نشر و چالش ها و امیدهای این حوزه به گفت وگو با تعدادی از ناشران و بازدید کننده ها پرداخته است.
در قسمتی از گزارش با عنوان «افزایش مخاطبان آثار روایت فتح با تغییر و تحول ها» آمده است: مؤسسه انتشارات روایت فتح، نشر مجموعه ای از کتاب های دفاع مقدس است که هر یک از آنها شامل کتابهایی در حوزه های جداگانه محسوب میشود فرزانه مردی، درباره این انتشارات میگوید: از سال 76 کارش را در زمینه ترویج فرهنگ دفاع مقدس و شهادت شروع کرده است بیشترین فروش غرفه روایت فتح را مربوط به مجموعه کتابهای «نیمه پنهان ماه»، «اینک شوکران»، «مدافعان حرم» و «روایت نزدیک» که روایت کننده ابعاد مختلف زندگی شهدا از زبان همسران، همرزمان و اطرافیان آنها است، میداند. مجموعه های دیگری با عنوان «یادگاران» و «روزگاران» داریم که شامل صد خاطره مینی مال برای رنج سنی نوجوان طراحی شده است.
این روزنامه در قسمتی دیگر از این گزارش با عنوان «کوچه نقاش ها»و «دختر شینا» همچنان صدر جدول فروش سوره مهر نوشت: مرتضی ویسی مسئول غرفه سوره مهر میگوید: عناوینی مثل «راز نگین سرخ»، «دارساوین»، «ماموستا» و «تاکسی سرویسی برای فاو» جزو آثار جدید دفاع مقدس هستند. «کوچه نقاش ها»، «دختر شینا»، «همه سیزده سالگی» و «پایی که جا ماند» همچنان جزو پرفروش ترین هاست. اما فکر میکنم «راز نگین سرخ» هم از کارهای پرفروش امسال شود. از دیگر کارهای خوب دفاع مقدسی امسال نشر «پزشک پرواز» و «باغ مادربزرگ»است. «فرنگیس» و «فرار از زندان موصل» هم دو اثر از سوره مهر است که در جشنواره کتاب سال دفاع مقدس مقام گرفتند و همچنان پرطرفدار هستند.
این روزنامه در قسمتی دیگر با عنوان «جوان هایی که در انتخاب کتاب سختپسندند» نوشت: محمد افشاری فروشنده غرفه نهاجا درباره حضور و آثارشان در نمایشگاه توضیح میدهد: در این غرفه ما نزدیک به 40 عنوان کتاب داریم که بیشتر آنها درباره تاریخ نبردهای هوایی و خاطرات خلبان ها در عملیاتهای مختلف است. در برنامه ریزی های آینده مان برای کودکان و نوجوانان هم کتاب خواهیم داشت و تا چند ماه آینده فعالیتمان در فضای مجازی پررنگ میشود.
این روزنامه همچنین با عنوان «استقبال بازدیدکننده ها از کتاب های دفاع مقدس» نوشت: حسن عالی پور مسئول غرفه مربوط به موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس متعلق به بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس درباره آثار این حوزه میگوید: دفاع مقدس و انقلاب اسلامی مخاطبان خاص خودش را دارد من امیدوارم با توجه به اینکه تعداد انتشارات تخصصی حوزه دفاع مقدس کم است در سال های بعد پررنگتر در صحنه حاضر شویم. عالیپور کتاب «طوبی» که روایت خاطرات خانمی به نام طوبی از مناطق جنگ زده جنوب است و کتاب «ام کاکا» خاطرات حمید امین الهی است را پرفروشترین کتاب های این انتشارات معرفی میکند.
روزنامه «ایران» در یادداشتی با عنوان «پذیرایی با کتاب» نوشت: هانیه سادات نصراللهی 15 ساله درباره کتابهای مورد علاقهاش میگوید: مخاطب کتابهای دفاع مقدس نیستم اما اگر کتابی ببینم که جذبم کند و بتواند حال و هوای آن موقع را با بیان ساده روایت کند حتماً میگذارمش در لیست خریدم. همان طور که خودش گفت او با خواندن آثار این حوزه میخواهد با زندگینامه افراد شجاع و فداکار آن دوره آشنا شود و شرایط جنگ را درک کند.
امیر افشار جوان دیگر در پاسخ به این سؤال که بیشتر گرایش خواندن به چه نوع کتابهایی دارد، میگوید: من خواندن خاطرات شهدا را خیلی دوست دارم و تا الان در این زمینه خیلی کتاب خواندم. زندگینامه شهید بهنام محمدی، داستان ابراهیم جلد یک و دو و خاکهای نرم کوشک از بهترین آثاری است که تاکنون خوانده است.
این روزنامه در قسمت معرفی کتاب با عنوان «انتشار جلد دوم کتاب عقابهای سرزمین ایران» نوشت: این جلد توسط مرکز انتشارات راهبردی نهاجا منتشر شد. این کتاب به نقش نیروی هوایی در سالهای میانی جنگ، 1360تا 1363 میپردازد. از طرفی توقف دشمن در اواخر سال 59 این توقع را در مردم و مسئولان ایجاد کرده بود تا نیروهای مسلح دشمن را هر چه سریعتر از سرزمینهای ایرانی بیرون برانند و از طرف دیگر نیروی زمینی عراق هنوزآنقدر قدرتمند بود که نمیشد بدون استفاده از طرحهای حمله حساب شده و تجهیزات مدرن آن را شکست داد. اینجا بود که نیروی هوایی ارتش وهوانیروز به یاری سپاه و نیروی زمینی آمدند و طی 4 عملیات بزرگ، دشمن را از خوزستان بیرون راندند. اما شرایط جنگ از اواسط 61 به بعد سخت شد.
علی غفوری نویسنده کتاب سعی کرده تا با کمک اسناد و مدارک مرکز مطالعات راهبردی نهاجا، میزگردهای متعدد و مصاحبه با خلبانان، به بازخوانی بخش جدیدی از تاریخ دفاع مقدس بپردازد. خواننده در این کتاب با نام دهها خلبان آشنا میشود که عمده آنها اگرچه بسیار تأثیرگذار در بخش دفاع هوایی کشور بودهاند اما متأسفانه گمنام ماندهاند.
روزنامه «دنیای اقتصاد» با درج عنوان «هدیه رهبری به دو خانواده شهید روستای هستهای» نوشت: از سوی مقام معظم رهبری دو جلد کلامالله مجیدِ به مادر شهید جاویدالأثر اکبر گلباشی و پدر شهید مدافع حرم بیت علیهمالسلام مهدی ایمانی تقدیم شد.
روز جمعه (هفتم اردیبهشتماه 97) در مراسم یادواره سرداران و 115 شهید روستای فردوی قم، دو جلد کلامالله مجیدِ اهدایی از سوی رهبر انقلاب اسلامی، به مادر شهید جاویدالأثر اکبر گلباشی و پدر شهید مدافع حرم بیت علیهمالسلام مهدی ایمانی تقدیم شد.
روزنامه «جام جم» با درج عنوان «رسانه ملی از آثار منتخب رزمواره مدافعان حرم بهترین بهره را خواهد برد» نوشت: آیین اختتامیه نخستین «رزمواره مدافعان حرم» عصر روز دوشنبه (24 اردیبهشت) با حضور سردار سرتیپ بهمن کارگر رئیس بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس، علی اصغر جعفری مدیر عامل موزه انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و حمید رضا شاه آبادی معاون صدا برگزار شد. معاون صدا گفت: با برگزاری رزمواره مدافعان حرم سنگ بنای خوبی در کشور نهادینه شد.انتخاب نام رزمواره همانند مدافعان حرم که در همه عالم تک هستند یک واژه انحصاری است که به این حرکت عظمت بخشیده است. رسانه ملی در درون هنرمندان و افتخار آفرینان زیادی دارد که توفیقات بسیاری را حاصل کرده اند. رسانه ملی یک تنه در برابر 160 رسانه شایعه افکن مصاف می کند.
این روزنامه با درج عنوان «مراسم اولین سالگرد شهادت سردار شعبان نصیری» نوشت: مراسم اولین سالگرد شهادت مدافع حرم حاج شعبان نصیری روز سهشنبه 25 اردیبهشت در تالار اندیشه حوزه هنری با حضور خانواده شهید و جمعی از همرزمان وی برگزار خواهد شد.سردار شعبان نصیری که برای دفاع از حریم آل الله عازم عراق شده بود در روز 5 خرداد ماه 96 در عملیات آزادسازی غرب موصل به شهادت رسید. شهید نصیری از اهالی شهرستان کرج پس از 38 سال مجاهدت و جهاد در عرصه دفاع مقدس و دفاع از حریم اهل بیت عصمت و طهارت(ع) در عراق سرانجام به یاران شهیدش پیوست. وی در دوران دفاع مقدس سِمت هایی همچون جانشین فرمانده گردان امام سجاد (ع) و جانشین فرمانده گردان حضرت علی اکبر(ع) لشکر 10 سیدالشهدا(ع) را برعهده داشت و تأسیس سپاه بدر عراق به همراه شهید دقایقی نیز در کارنامه مجاهدتهای او به چشم میخورد.
روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «در ماهنامه شاهد یاران» در مورد یادمان شهید غفور جدی اردبیلیt نوشت: ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران وابسته به بنیاد شهید و امور ایثارگران در شماره 151-150 فروردین- اردیبهشت 1397 خود در اقدامی ارزشمند تمام صفحات خود را به خلبان شهید غفور جدی اردبیلی اختصاص داده است.
ماهنامه شاهد یاران در 104 صفحه خود زندگی و شخصیت این شهید سرافراز وطن را در چند بخش تشریح کرده است که خود از اسناد با ارزش تاریخ دفاع مقدس و نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی بشمار میرود. زندگینامه شهید- شهید به روایت برادران- شهید غفور جدی در آیینه دوستان و یاران شهید به روایت تصویر و شهید به روایت اسناد بخشهای اصلی این ماهنامه را تشکیل میدهند.
روزنامه «خراسان» در گزارشی با عنوان «ادبیات جنگ ما با تمام جنگ های دنیا تفاوت دارد» نوشت: آیین اختتامیه نخستین دوره داستان نویسی دفاع مقدس «بوی خاک» با حضور جمعی از نویسندگان حوزه دفاع مقدس و انقلاب اسلامی عصر پنج شنبه 20 اردیبهشت در سالن مجمع ناشران انقلاب اسلامی سی ویکمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.
دنیا اسکندر زاده، برگزیده 13 ساله این دوره از جشنواره «بوی خاک» در این مراسم گفت: نخستین داستانم را در شش سالگی نوشتم کلاس پنجم نمایش نامه ای به نام «انقلاب قطره ها» را نوشتم و به عنوان نویسنده از من تقدیر شد. بعد از آن از جشنواره هایی دیگر مانند نسیم کلمات، مدافعان حرم، سرزمین نور و... امتیازاتی کسب کردم و تاکنون نیز تعدادی از داستان هایم در دو مجموعه داستان به چاپ رسیده است. در این حوزه 106 اثر داوری شد و علاوه بر معیارهای فنی و ادبی، درون مایه، مضمون و پرداختن به ارزش های اسلامی و انسانی نیز مورد توجه قرار گرفت.
روزنامه «کیهان» در قسمت سوم از گزارشی با عنوان «قافلۀ شوق» نوشت: دو سه کیلومتر مانده به اسلامآباد، نم نم باران، وضعیت جوّی منطقه را با زبانی شاعرانه گزارش میداد. وارد شهر که شدیم، با تماسهای مکرر معاون پشتیبانی، معلوم شد ماشین ها همدیگر را گم کردهاند! از عصر که راه افتاده بودیم، این گم شدن یکی دو بار دیگر هم پیش آمده بود. شاید هر کداممان میخواستیم مثل کاشف قطب شمال، اولین کسی باشیم که محل نمازخانه را پیدا میکند. این وظیفۀ مسئول تدارکات بود و خبر این قبیل اکتشافات، از طریق دو تا خط تلفنِ شخصی آقای مهرشاد، معاون پشتیبانی استاندار، به خودروها رسانده میشد. حالا هم توی اسلامآباد، همه افتاده بودند دنبال نمازخانه و فرصت نماز اول وقت داشت از دست میرفت. زرد قناری هم عین دیگران، توی خیابانها سفیل و سرگردان بود و دنبال راهی برای خروج از شهر میگشت. با هر زحمتی که بود مسیر رهایی را پیدا کردیم و قافلۀ گمشده، بیرون شهر به هم رسیدند. هنوز یکی دو تا از ماشینها پیدا نبودند و پیدا شده ها هم، فضیلت نماز اول وقت را از دست داده بودند. البته گردهمایی خودروها در بیرون شهر، نتیجه تقلای جناب مهرشاد بود که با تلفن، عملیات امداد و نجات را مدیریت میکرد.
** شهدای دفاع مقدس؛ فاتحانِ سرزمین مادری
هشت سال دفاع مقدس گنجینه، مظهر ایستادگی و وحدت ملت ایران در برابر دشمنان است. ایمان و اعتقاد راسخ رزمندگان اسلام به حقانیت انقلاب و موج عظیم مردمی برای دفاع از کیان نظام جمهوری اسلامی ایران در سایه رهنمودهای امام (ره) توانستند دشمنان را شکست دهند و اینگونه فاتحان سرزمین مادریشان نام گیرند.
روزنامه «جمهوری اسلامی» در گزارشی با عنوان «عملیات والفجر مقدماتی و سردار شهید علی هاشمی» در قسمت دوم از «تنها زیر باران» نوشت: والفجر مقدماتی شروع شد. سردار علی هاشمی از اینکه در این حمله نقشی ندارد، خیلی ناراحت بود، یکی دو شب قبل از حمله، از طرف فرمانده لشکر قدس دنبال علی هاشمی آمدند و او را به قرارگاه لشگر قدس بردند. در آنجا به او جانشینی یکی از گردان ها را پیشنهاد کردند خنده دار بود؛ به مردی که تا دیروز طراح جنگ و فرمانده تیپ 37 نور بود، جانشینی یک گردان را پیشنهاد کرده بودند. به رغم این، علی هاشمی بدون آنکه خم به ابرو بیاورد، پذیرفت و به وظیفهاش عمل کرد. علی، مرد روزهای بحرانی و سخت بود؛ اما از وجودش استفاده کامل نشد و قدرش را نیز چنان که شاید و باید، نشناختند. شب عملیات، من به جنگل امقر رفتم. بچههای اطلاعات آنجا چادری زده و مستقر شده بودند. شب را پیش بچههای شنود به سر بردم. عملیات شروع شد و من صحبتهای فرماندهان و مسئولان گردانهای عملکننده را از طریق بیسیم میشنیدم و لحظه به لحظه عملیات را دنبال میکردم. همان شب، یکی از فرماندهان گردانهای عراقی به رمز در بیسیم گفت: ایرانیها دارند میآیند جلو، چه کار کنیم؟.... و فرماندهی کل به آنان دستور داد: شکم را برایشان باز بکنید، بگذارید بیایند داخل. کارشان نداشته باشید!
این روزنامه همچنین در قسمت نخست از گزارشی با عنوان «انقلابی شجاع، پاسدار نمونه و فرمانده مخلص» از سردار رشید اسلام پاسدار شهید محمّد زهرابی نوشت: در تاریخ 2 فروردین ماه سال 1340 در روستای شوهان از توابع شهرستان دزفول در خانوادهای مذهبی به دنیا آمد به سبب عشق و علاقه پدرش به پیامبر اعظم (ص) او را محمّد نام نهادند. در فروردین ماه سال 1359 به خدمت مقدس سربازی رفت و در اسفندماه سال 1360 خدمتش پایان یافت. سپس عضو بسیج و بعداً کادر سپاه پاسداران شوش دانیال(ع) گردید و در عملیاتهای مختلف شرکت نمود پس از آن به علت رشادت بسیار در عملیات فتح المبین او را به عنوان فرمانده گروهان و سپس فرمانده گردان شهید دانش از تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) انتخاب نمودند. در عملیات های الی بیت المقدس، رمضان، محرم و والفجر مقدماتی شرکت نمود و در تاریخ 1361.11.18در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه شیب میسان عراق به فیض عظیم شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در تاریخ 1372.2.26 تفحص و شناسایی گردید و در تاریخ 28 تیرماه سال 1372 در گلزار شهدای شوش دانیال(ع) به خاک سپرده شد.
روزنامه «خراسان» در گزارشی با عنوان «ساعاتی در آسایشگاه جانبازان اعصاب و روان مشهد» نوشت: چهار سال از آخرین حضورمان گذشته. «هادی صفایی» را دیگر نمی بینم. می گویند روزهای آخر انگشتان پایش را هم لابه لای رنج دیابت از دست داده بود. جای «محمدرضا عربی» هم خالی است. چه خنده های دلنشین و پرامیدی داشت و چقدر دست و دلباز بود. از «محمدرضا محسنی» با مقاومت مثال زدنی اش در مقابل درد هم خبری نیست. «علی اکبر فتح آبادی» رزمنده صبور و دردمند سال ها رنج جانبازی را هم نمیبینم. «علی نوروزی» هم که همه از مهربانی هایش میگویند، حالا فقط یاد و نامش باقی مانده. «رضا آهن جان» که همه از او به نام با مرام یاد می کنند، «موسی کمالی» با تمام همراهی هایش با درد دل همرزمان، «رسول مملو» دوست داشتنی، «احمد میبدی» آرام و متین و «علی محمدمقانی» که در همه امور فعال و پویا بود چه پر شمارند رزمندگانی که اردیبهشت چهار سال قبل با آن ها نشستیم و گفتیم و حالا فقط یادشان برای مان مانده. چه وداع دردمندانه و چه غربت غریبانهای است، ندیدن شهدایی که سال های قبل بودند و حالا نیستند و خدا میداند برای حضور بعدی مان باید خبر شهادت کدام شان را بشنویم...
این روزنامه درگزارشی با درج عنوان «شهیدی که آرامگاهش زیارتگاه مردم شد» به روایتی از فیروزه شجاعی مادر پاسدار شهید یوسف داورپناه پرداخت و نوشت: خبر که آمد یوسف را شهید کردهاند پدرش همان جا دق کرد و جانش را از دست داد، گفته بودند برای تحویل جنازهاش به مقر حزب بیا. به آن طرف رودخانه یعنی مقر حزب دمکرات رفتم، جنازه یوسفم تکه تکه شده بود، انگشت هایش، اجزای بدنش، جگرش... شب خوابید! گفته بود برای نماز بیدارش کنم. نیم ساعتی به اذان مانده بود که بیدار شدم، دیدم دمکرات ها روی دیوارهای خانه با چراغ به یک دیگر علامت میدهند، پدرش را بیدار کردم، گفتم دمکراتها بیرون خانه هستند. آن ها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. آقا یوسف بیدار شد. گفت مامان چه خبره؟ گفتم چیزی نیست، نگاهی به ساعت کرد و برای نماز وضو گرفت... رکعت اول نمازش را خوانده بود که دمکراتها وارد خانه شدند، همه جا را گرفتند، یوسف بدون توجه به آنها نمازش را خواند و تمام کرد.
این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «یادی از خدمات رزمنده پیشکسوت جبهه سوسنگرد و دفاع مقدس» آورد: علی اکبر اصل دانشور، فرزند میرزاعلی به سال 1339 در شهر سردرود از توابع تبریز متولد شد. پس از پیروزی انقلاب با تشکیل جهاد سازندگی، وارد این نهاد تازه تاسیس شد؛ اما خیلی زود انصراف داد. سپس به کمیتههای انقلاب اسلامی پیوسته، در این نهاد مشغول پاسداری از حریم انقلاب اسلامی شد. وقتی خبر تشکیل نهاد دیگری به نام سپاه پاسداران همه جا پیچید، استعفایش از کمیته را نوشته، به عضویت سپاه پاسداران درآمد.
او کارش را در سپاه سردرود با رانندگی شروع کرد، سپس به سپاه تبریز منتقل شد. با شروع جنگ تحمیلی آماده رفتن به جبهههای نبرد شد. اولین گروه از رزمندگان آذربایجانی، در دو گروه به جبهههای جنوب و غرب (سردشت) میرفتند. علی اکبر دانشور عضو اولین گروه راهیان به سردشت بود. شهری که در محاصره ضدانقلاب قرار داشت. او در این ماموریت حدود سه ماهه، اتفاقات بزرگی را از سر گذرانده، به تبریز بازگشت، اما بهمن ماه 1359 به جمع رزمندگان آذربایجان در جبهه سوسنگرد پیوسته، در آنجا ماندگار شد.
روزنامه «خراسان» با درج عنوان ««نظام اسلامی» از بیمارستان مرخص شد» نوشت: گوینده و مجری پیش کسوت رسانه ملی، روز گذشته پس از بهبود شرایط جسمی اش از بیمارستان مرخص شد. محمدرحمان نظام اسلامی چندی است به دلیل بیماری در یکی از بیمارستانهای تهران بستری شده و تحت مداوا قرار گرفته است. وی در دوران دفاع مقدس در عملیات خیبر سال 62 در پی قطع پا به درجه رفیع جانبازی نایل آمد.
روزنامه «جام جم» در گزارشی با عنوان «فرود خلبان لشکری برصحنه تئاتر» نوشت: 18 سال در اسارت بود و غربت و تنهایی؛ سال 1359 گرفتار بعثی ها شد و 18 سال بعد با آخرین گروه آزادگان به کشور بازگشت. خلبان شهید حسین لشکری بعد از دوره اسارت، فقط ده سال با خانوادهاش زندگی کرد و دیگر درد جراحتهای ناشی از شکنجههای 18 ساله را تاب نیاورد. همسرش خاطرات روزهای چشمانتظاری را مکتوب کرده و از خود شهید نیز کتاب خاطراتی به یادگار مانده که براساس آنها نمایش 6410 این روزها به قلم محسن عظیمی و کارگردانی علی برجی در تماشاخانه سرو اجرا میشود.
خلبان حسین لشکری از اولین اسرای هشت سال جنگ تحمیلی بود. سال 1359 از اولین کسانی بود که به دفاع از وطن برخاست و به جبهه رفت؛ بیش از ده ماموریت را با موفقیت به انجام رساند، اما در آخرین پرواز، هواپیمایش مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد و در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد. نمایشی که درباره شهید خلبان حسین لشکری در تماشاخانه سرو روی صحنه است، براساس تعداد روزهایی که این شهید بزرگوار در اسارت بوده نامگذاری شده و روایتی از زبان همسر شهید است. طرح و نمایشنامه را محسن عظیمی نوشته و علی برجی از طریق انجمن تئاتر انقلاب و دفاع مقدس در جریان این متن قرار گرفت.
روزنامه «کیهان» در گزارشی با عنوان «روایتی از محل آسمانی شدن شهید حسن باقری» آمده است: «خمپاره که به زمین نشست نابغه دفاع پرکشید و رفت». این عبارت، بخشی از سخنان جوان بسیجی است که دریادمان سردار سپاه اسلام شهید حسن باقری، خالصانه و بی ریا مشغول خدمتگزاری به زائران شهداست. جوان بسیجی با چهره ای مظلوم و آفتاب سوخته که یادآور مظلومیت دهه شصتیهاست خیلی آرام و متین در مقابلمان روی زمین مینشیند و میگوید: اینجا که تشریف آوردید بخشی از خاک فکه است که تا دوسال قبل خبری از یادمان و حسینیه و پرچم و... نبود اما هفت آبان سال 95 با پیدا شدن محل دقیق شهادت سردار سپاه اسلام شهید غلامحسین افشردی یاهمان حسن باقری این حسینیه وامکانات جانبی آن هم برپاشد. با شنیدن نام «فکه» ناخواسته یاد شهید آوینی و خاکهای رملی و مینهای به حرکت درآمده میافتم که هرازچندگاهی آسیبی میزند وشهیدی میگیرد و بعد از گذشت سه دهه از پایان جنگ هنوز به یادمان میاندازد که روزگاری در این سرزمین ،نبردی نابرابر میان جنود شیطان و فرزندان حضرت روح الله درگرفت و...
این روزنامه در گزارشی با عنوان «مؤسس اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانستانی در افغانستان» نوشت: شهید علی تجلایی در سال 1338 هجری شمسی در تبریز متولد شد.او از سال 1356 فعالیتهای مبارزاتی خود را آغاز نموده، پس از مدتی توسط ساواک دستگیر میشود. در سال 1358 وارد سپاه پاسداران شد و به عنوان مربی آموزش پادگان سیدالشهدا(ع) انجام وظیفه نمود. برای مبارزه با نیروهای ضد انقلاب به کردستان رفته، سپس در سفر به افغانستان، اولین مرکز آموزش فرماندهی مجاهدین افغانستانی را در داخل کشور افغانستان تأسیس نمود.
با شروع جنگ تحمیلی به ایران بازگشت و در نبرد دهلاویه و حماسه سوسنگرد، با عنوان فرمانده عملیات و معاون عملیاتی سپاه شرکت کرد. در طول سالهای جنگ تحمیلی و در جبهههای پیرانشهر، در عملیاتهای بسیاری شرکت نمود و مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت. او به عنوان مسئول طرح و عملیات قرارگاه خاتم صلواتالله علیه در شرق دجله و در عملیات بدر، به تاریخ 25 اسفند 1363 بر اثر اصابت تیر به ناحیه قلب، به شهادت رسید.
این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «رمز موفقیت»، در مورد خاطرهای از شهید علی اسدالله زاده هروی نوشت: علی آقا در منطقه جنگی مسئولیت داشت. هر وقت فرصتی پیش میآمد سعی میکردم پیش او بروم و حالش را بپرسم. یک روز حضرت آیتالله میرزا جوادآقای تهرانی (میرزاجواد آقاتهرانی؛ (1283- 1368ش) فقیه، استاد معارف و اعتقادات اسلامی و مفسر، از شاگردان میرزا مهدی اصفهانی از اساتید اخلاق بود) هم با آن قد خمیده برای سرکشی به جبهه آمده بودند. حاج میرزا جواد از علی سؤالی پرسیدند که او این طور جواب داد: «آقا سعی ما این هست که ان شاء الله هیچ وقت به قرآن و علی زمان پشت نکنیم.»
میرزا جواد آقا دوباره پرسیدند: «رمز موفقیت کسی مثل تو که منطقه آمدی و این حرف ها را میزنی چیست؟» علی گفت: «رمز موفقیتم اینست که نماز اول وقت میخوانم و همیشه از خدا خواستهام که توفیق اینگونه نمازخواندن را به من بدهد.» بالاخره رمز موفقیت علی شد رمز شهادتش...
این روزنامه در گزارشی با عنوان «جنگ، محل ادایِ دینِ او به اسلام بود» به یاد سرلشکر تکاور شهید حسین معصومی نوشت: شهید حسین معصومی سال 1331 در فریدن اصفهان به دنیا آمد. سال 1350 به دانشگاه افسری رفت و با اخذ لیسانس علوم نظامی در لشکر 23 تکاور نوهد مشغول به خدمت شد. پس از مدتی به فرماندهی تیم عملیاتی گردان 192 تیپ منصوب شد. با شروع جنگ با یک دسته 11 نفره کماندو به ستاد جنگ های نامنظم پیوست و در زمان درگیری کردستان با مأمور شدن به گروه شهید چمران مورد توجه ایشان قرار گرفت.
روزنامه «جوان» در گزارشی با عنوان «گمنام ترین فاتحان خرمشهر» با یادکردی از فرماندهان گردانهای عمار و مالکاشتر که 20 اردیبهشت 1361 به شهادت رسیدند، نوشت: عملیات الیبیتالمقدس مهمترین و حساسترین عملیات تاریخ دفاع مقدس است. حتی باید از این عنوان پا را فراتر نهاد و این عملیات را که منجر به آزادسازی خرمشهر شد، یکی از بزرگترین و مهمترین وقایع در تاریخ معاصر ایران دانست. عملیاتی که دست دشمن متجاوز بعثی را از خاک کشورمان کوتاه کرد و اجازه نداد ذرهای از خاک ایران به دست دشمن بیفتد؛ اتفاقی که در تاریخ 200 ساله کشورمان هم بیسابقه بود. چنین افتخاری در تاریخ به واسطه ایثار و رشادت رزمندگانی به دست آمد که با دستهای خالی و ایمانی قوی مقابل دشمن ایستادند.
آنها با گوش سپردن به ندای رهبرشان و با توکل به خدا تکلیفشان را انجام دادند. عملیات الیبیت المقدس برگ زرینی است که به دست شهدایی همچون احمد بابایی، فرمانده گردان مالک اشتر و علی اصغر بشکیده فرمانده گردان عمار یاسر به وقوع پیوست. دو فرمانده گردان از لشکر27 محمدرسول الله(ص) بودند که هر دو در بیستم اردیبهشت ماه 1361 به شهادت رسیدند.
این روزنامه در گفت وگو با خانواده شهیدان نادر، ناصر و جعفر علافی در گزارشی دیگر با عنوان «3شهید و 2 جانباز ثمره روضههای 50 ساله بود» نوشت: شاید بتوان گفت عاقبت بخیری بچه های خانواده علافیها را باید مرهون روضههایی بدانیم که از 50سال قبل در منزل پدرمان دایر بود و تا امروز همچنان در منزل پسران خانواده برگزار میشود. در حقیقت آنچه باعث شد برای نادر، ناصر و جعفر شهادت رقم بخورد همین روضههای ایام محرم و فاطمیه بود.
افتخاری در دوران دفاع مقدس نمانده بود که خانواده علافی به آن دست نیافته باشند. راهی استان البرز میشوم تا در نبود پدر و مادر که مدتی میشود به دیدار فرزندان شهیدشان پیوستهاند، به خانه جانباز آزاده علیاصغر علافی میروم. وارد خانه میشوم اولین چیزی که نظرم را به خودش جلب میکند، تصویر سه شهید خانواده است که به محض ورود در گوشهای از خانه خودنمایی میکند؛ تصویری که امام خامنهای در دیدار خانواده شهید در سال 80 روی آن نوشتهاند: یاد شهیدان عزیز گرامی باد...
این روزنامه در گزارشی با عنوان «پدرم بعد از شهادت هم ایثار کرد» نوشت: خدا به انسانهای بزرگ این شانس را میدهد که در یک دوره زندگی چندین بار فداکاری و ایثار کنند. سرنوشتی که شهید «امیر شمسآبادی قلعهنو» پیدا کرد. او سال 1367 جانباز شد و سالها با عوارض ناشی از جانبازی زندگی کرد و در آخر با اهدای اعضای بدنش به جمع دوستان شهیدش پیوست.
در ادامه به نقل از دختر شهید، «فریبا شمس آبادی قلعه نو» آمده است: پدرم متولد 1342 بود. سال 1365 از طرف مسجد امام سجاد(ع) در منطقه11 به جبهه اعزام شد. سال 1365 که به جبهه میرود راننده آمبولانس میشود. به نوعی در قسمت پشتیبانی فعالیت میکرد. پدرم در سال 1367 زمانی که در جبهه حضور داشت و قصد انتقال مجروحان به آمبولانس را داشت، موشک یا خمپارهای در کنارش به زمین میخورد و پدرم را مجروح میکند. از آنجا به بعد جانباز اعصاب و روان میشود.
این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «مجروح و خسته آنقدر جنگید تا شهید شد» از شهید ورزشکار قادر مقدم نوشت: گاهی باید بنشینیم و خاطرات شهدا را مرور کنیم. از دوران کودکی، از همان مسائل به ظاهر ساده که از جوانان این مرز و بوم قهرمان میسازد؛ قهرمانانی که از خودشان گذشتند تا ما مجبور نباشیم از داشته هایمان بگذریم. وقتی با بهرام علی مقدم برادر بزرگتر شهید قادر مقدم همکلام شدیم، ناخواسته به خاطرات دوران کودکیشان گریز میزد و ما را با جوانی آشنا میساخت که در یک خانواده جنوب شهری رشد کرد و با قدم گذاشتن در مسیر ورزش و سلامتی جسم، روحش را آنقدر صیقل داد که لایق جهاد و شهادت شد. روایت های این برادر شهید را پیش رو دارید.
قادر متولد سال 42 بود. ما اصالتاً زنجانی هستیم و با دو خواهر و چهار برادر، خانواده پرجمعیتی داشتیم. برادرم در 17 اردیبهشت ماه 1362 در سردشت به شهادت رسید. همرزمانش میگفتند: قرار بود به پشت جبهه بیاییم. نیروهای تازه نفسی آمده بودند که برخی از آنها سن و سال کمی داشتند. قادر گفت انصاف نیست ما با این هیکل به عقب برویم و این بچهها جای ما را بگیرند. خلاصه آنقدر اصرار کرد تا ماندگار شدیم. عملیات که شد، ترکشی به پای قادر اصابت کرد. خواستیم به عقب برود ولی گفت چیزی نیست و ماند. با قدرت بدنی اش به درد و خونریزی غلبه کرد. آنقدر ایستاد و جنگید تا اینکه از هوش رفت. وقتی او را به دکتر رساندیم، گفتند بر اثر خونریزی و ضعف شدید شهید شده است. آنقدر ماند تا شهادت را خرید.
این روزنامه در گزارشی دیگر با عنوان «خانهاش را فروخت تا برای جهاد اسلحه بخرد» نوشت: چند وقت پیش مطلبی در خصوص شهید دارا کهنه پوشی از شهدای واقعه 23 تیر 1358 مریوان منتشر کردیم. در این واقعه که حدود 25 پاسدار محلی به شهادت میرسند، جرقه حضور جدی شهید چمران و پاسدارها در کردستان زده میشود. واقعهای که باید آن را نقطه عطفی در تاریخ آشوبهای کردستان به شمار آورد. این بار سراغ یکی دیگر از شهدای این واقعه رفتهایم. شهید عبدالله بدخشانی (رشید ناهیدی) از پاسداران بومی مریوان که متأسفانه در تاریخ جز خبر شهادتشان اطلاعات دیگری از آنها باقی نمانده است. حالا بعد از سالها به همت رضا رستمی از نویسندگان بسیجی مریوان سعی میکنیم تعدادی از شهدای مظلوم این واقعه را در گفتوگو با خانواده و همرزمان شان معرفی کنیم.
شهید بدخشانی اول فروردین 1325 در یکی از روستاهای اطراف مریوان به دنیا آمد. در سال 1349 ازدواج کرد و صاحب یک پسر به نام حسن و یک دختر به اسم آمنه شد. بعد از پیروزی انقلاب به پاسداری و حراست از آن پرداخت و به جمع یاران مدرسه قرآن پیوست و به روشنگری اذهان مردم در خصوص گروهکهای جداییطلب میپرداخت. در این زمان بود که به عنوان یکی از اعضای تشکیلدهنده سپاه شهرستان مریوان در تاریخ چهارم اردیبهشت 1358 لباس پاسداری پوشید و به عضویت سازمان پیشمرگان مسلمان کُرد درآمد.
این روزنامه در گزارشی با عنوان «افتخار میکنیم که با امریکا دست به یقه میشویم» درباره مبارزه با امریکا در آینه کلام شهدای دفاع مقدس، نوشت: دولتمردان امریکایی با سیاستهای خصمانهشان در طول چند دهه اخیر نشان دادهاند کشوری عهدشکن و دشمن با ایران بودهاند. مردم ایران در طول این سالهای متمادی بزرگ ترین ضربه ها را از امریکایی ها خوردهاند و آنها را غیرقابل اعتماد میدانند. این درس بزرگی است که تاریخ به ایرانیان داده و آنها به تجربه آموختهاند امریکاییها اهداف شومی درباره کشورشان دارند. چهره پلید امریکا برای شهدای دفاع مقدس در همان کوران فعالیت های انقلابی و در دوران دفاع مقدس به خوبی روشن شد. آنها به درستی فهمیدند نمیتوان به راحتی با یانکیها دست صداقت داد و باید مواظب سیاست های کثیف شان بود.
دکتر مصطفی چمران که دانشآموخته دانشگاههای امریکا بود و سال ها در این کشور زندگی کرده بود از نزدیک شاهد فرهنگ و رفتار سیاستمداران شان بود. او به درستی دریافته بود سران کاخ سفید به هر جا پا میگذارند به قصد استثمار، ضعیف کردن طرف مقابل و پر کردن جیبهایشان است. امریکایی ها در برهه ای از جنگ که عراق پس از عملیات کربلای5 در موضع ضعف قرار گرفت از پشت پرده بیرون آمدند و به جنگ مستقیم با ایران پرداختند. جنگ در خلیج فارس که به جنگ نفتکش ها معروف شد و باعث شهادت نیروهای زیادی از ایران شد. شکنجه و شهادت نادر مهدوی به دست امریکاییها گواه روشنی بر دشمنی و نفرت از ایرانیهاست. آنها هیچگاه تحمل ایران مستقل را نداشتند و از هر راهی برای ضربه زدن به آن استفاده کردند.