29 اسفند 1402 / ۰۹ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 59756
دوشنبه 04 تير 1397 , 15:14
دوشنبه 04 تير 1397 , 15:14
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
همراهی با مردم یا همکاری با دشمن؟!
حسین شریعتمداری
تاوانی که شیعیان عربستان برای اعتقادات خود می پردازند
مطالعات خلیج فارس
سخنی برای بعد از این
سید محمدرضا میرشمسی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
کارت ملی م در فاو جا موند!
مهدی- حدود یک ماه بعد از پس دادن جزیره فاو عراق، به علت سرفه های مداوم پایانی گرفتم و اومدم خونه.
30 ساله دارم سرفه میکنم (امدادگر، راننده آمبولانس در واحد ش.م.ر ). کارت رزمندگی هم بهم ندادند هیچ، پایانی من را هم نزدیک به یک ماه کم نوشتند.
وقتی گفتم پاسخ دادند حالا چه فرقی میکنه. بیخیال.
حالا برای سهمیه کنکور فرزندم کسی بهم محل نمیذاره. هرجا میری یه چیز میگند .
ای بابا ... کارت ملی من پیش دوستام که توی فاو جا موندند ،،، جا موند . اونها کارت ملی ما هستند.
کد خبرنگار: 20
00
پاسخ
عزیزم از این بی وفایی ها زیاد است سعی کن تحمل کن. قصه خودم را برات می گم من در عملیات کربلای پنج در تیپ پدافند شیمایی امام سجاد ع داوطلبانه مشغول خدمت بودم که در هنگام عملیات برای خنثی سازی و دیدن وضعیت منطقه به همراه فرمانده گردان وارد خرمشهر شدم. متاسفانه بسیاری از رزمنده ها در سنگرهایشان شهید شده بودند همه بچه های سازمان آب(افرادی که با تانکر به رزمنده ها آب می رساندند هم شهید شده بودند) من از شدت فعالیت فقط به یک باره دیدم که صبح شده از شدت فشار چون سرم داشت منفجر می شد ماسکم را برداشتم و خلاصه یک روز تمام هم در منطقه در مرکز مخابرات گردان برای کمک بودم. متاسفانه کمک آبریزش بینی و تار دیدن محیط من شروع شد و به درمانگاهی که متعلق به لشکر 10 یا امام علی بود مراجعه کردیم و دیدم که مجروحین صف کشیده اند و خیلی ها حالشان از من بدتر است از صف خارج شدم و وقتی به تهران آمدم تمام لباس زیر ارتشی من سوراخ سوراخ مثل آب کش شده بود. تا چند سال مشکلات شدید داشتم و متاسفانه وقتی برای گرفتن درمان مراجعه کردم مثل توپ فوتبال شوتم کردند و گفتند درست است ریه ات چیزهایی داره ولی به شما درصد تعلق نمیگرد.خلاصه برای بچه دار شدنم به پول الان طی 20 سال 800 میلیون تومن خرج کردم. اما دریغ حتی از هزینه زایمان حتی پول آن را هم ندادند به خاطر شرایط خاص حتی بیمه درمانی و تکمیلی هم بودم. الان هم همیشه وقت خواب زیر گلوم چیزی حرکت می کند و باعث می شه خواب راحتی نداشته باشم. مهم نیست اما ما نه خوردیم و نه بردیم و نه چاپیدیم. باشد زورمان هم به کسی نمی رسد. اما جالب است همان سیستم تبلیغاتی که موقع جنگ فعال می شد الان کجاست که حداقل صدای ما را به برخی برساند. بله برادر عادت کن این رسم زمانه است.
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
روزی که فرمانده ارتش به پای پدرش افتاد
خواهر شهید
وقتی سربازان بعثی به ایرانیها التماس کردند
کتاب خاکریزوخاطره
معرفی کتاب