10 فروردين 1403 / ۱۹ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 59994
دوشنبه 23 دي 1398 , 16:38
دوشنبه 23 دي 1398 , 16:38
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
مسجد دیجیتال و یورش تموچین!
سید مهدی حسینی
دلنوشته ای برای برادرم حمزه
رمضان مرتضی آخوندی
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
داستان صوتی «رنگ دیگر عشق»/صوت
این فایل صوتی مربوط به داستان «رنگ دیگر عشق» در کتاب عاشقانه های یک نسل سومی نوشته «سعیده نام آور» می باشد که در طی یک سال گذشته به چاپ دوم رسیده است.
فاش نیوز- این فایل صوتی مربوط به داستان «رنگ دیگر عشق» در کتاب عاشقانه های یک نسل سومی نوشته «سعیده نام آور» می باشد که در طی یک سال گذشته به چاپ دوم رسیده است.
داستان مربوط به حال و هوای یک جانباز نخاعی در یک آسایشگاه است که دلبسته یکی از خانم های ملاقاتی می شود و ...
متن این داستان توسط " پیمان سلطانی" دکلمه شده است.
کد خبرنگار: 23
سلام
بسیار زیبا بود
لطفا بقیه داستان ها رو هم بخونید
بسیار زیبا بود
لطفا بقیه داستان ها رو هم بخونید
خدایا اونا چقدر مهربان بودند و به ادم اطمینان می کردند . من ترسیدم چون فکر کردم من پرواز کردم رسیدم به اینا ولی اینا دارن یکی یکی پرواز می کنن می رن . من دلم نمی خواد شاهد پروازشون باشم . هر کی یه چیز می گه چهار ستون بدنم می لرزه . تا می تونم به رو خودم نمیارم اما از حد که گدشت به یه بهانه بهشون زنگ می زنم اگه لحن صداشون خوب بود دلم کمی آروم میشه اگه لوس بازی درآوردن و بخوان دستم بندازن یا واقعا حالشون بد باشه فقط خدا می دونه چند وقت شبانه روز منتظر یه خبرم . اون حاجی که خیلی سنگینه یه روز کارش داشتم . از زبانش درآمد مشکل جسمی پیدا کردم . باورم نمی شد . گفتم شما هم . با مهربانی گفت همه ما همین جوریم . اما باید صبوری کنیم . خدایا من اشتباه کردم . طاقت داغ هیچکدامشونو ندارم مخصوصا آشناها رو ... خودت یه فکری برام کن !
خوش به حال نوه حاج بخشی . دیدید زودتر از حاج محمد قبادی پرواز کرد . یه آرامش اینجوری می خوام . دیگه می ترسم به دیدنتون بیام .
خوش به حال نوه حاج بخشی . دیدید زودتر از حاج محمد قبادی پرواز کرد . یه آرامش اینجوری می خوام . دیگه می ترسم به دیدنتون بیام .
با سلام حضور تمامی مخاطبان گرانقدر و درود به عزیزانی که برای شهدا و ایثارگران قدمی برمیدارند.
ممنون و سپاسگزار صدای گرم آقای سلطانی که حقیقتا دلنشین این داستان را دکلمه کردند.
خواندن آنچه بر زندگی ایثارگران می گذرد و انتقال و به نوعی ارائه حال و هوای خوب یا بد و نمایش تلخ یا شیرین زندگی ایشان، هنری می خواهد که الحمدلله در آوای گرم این عزیز خوش بیان و خوش لحن بود و مهم تر از همه نیت خالص یک قلب ارادتمند و خوشدل که یقینا بر نتیجه کار اثر می گذارد.
دست مریزاد
ممنون و سپاسگزار صدای گرم آقای سلطانی که حقیقتا دلنشین این داستان را دکلمه کردند.
خواندن آنچه بر زندگی ایثارگران می گذرد و انتقال و به نوعی ارائه حال و هوای خوب یا بد و نمایش تلخ یا شیرین زندگی ایشان، هنری می خواهد که الحمدلله در آوای گرم این عزیز خوش بیان و خوش لحن بود و مهم تر از همه نیت خالص یک قلب ارادتمند و خوشدل که یقینا بر نتیجه کار اثر می گذارد.
دست مریزاد
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
معرفی کتاب
خداقوت
بسیار کار جالبی بود
و بسیار بسیار زیبا بود
خدا اجرتون بده که برای ایثارگران کارهای متنوع می کنید
صدا روان و دوست داشتنی!