شناسه خبر : 61201
یکشنبه 01 مهر 1397 , 12:47
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با جانبازان بصیر (۱)

جانباز نابینا با مدرک مدیریت MBA

جوان ترین جانباز بصیر، نقص عضو را مانعی برای تلاش و پیشرفت نمی داند و معتقد است اگر چه از لحاظ بینایی محدودیت دارد و نمی شود این واقعیت را کتمان کرد اما در کنار محدودیت، با پشتوانه و توکل بر خدا می شود تمام آسیب ها را نادیده گرفت...

فاش نیوز «بینایی نعمت بزرگی است که خداوند به اشرف مخلوقات خود اهدا کرده است تا شکرگزار او باشند. در این میان مردان و زنان بزرگی وجود دارند که با ایثار و ازجان گذشتگی، این نعمت بزر گ الهی را در راه اهداف والای میهن اسلامی تقدیم کرده اند.

جانبازان بصیر همچنان که در دوران رزم، با دشمن بعثی جنگیدند و او  را از خاک کشورمان بیرون راندند، امروز در عرصه های مختلف حرف های بسیاری برای گفتن دارند.

جانبازان بصیر با مردان با اراده ای هستند که با روحیه ای بالا و نشاطی وصف ناشدنی، نه تنها برای معلولان، بلکه الگوی افراد سالم جامعه نیز هستند.

جانبازان بصیر که تعدادی از آنان حتی یک یا دو عضو دیگر از بدن خود را نیز تقدیم آرمان و میهن خود کرده اند، با روحیه بالا و عملکرد و وصف ناشدنی خود مایه عزت و افتخار برای هر ایرانی هستند.

با هدف معرفی بیشتر این قشر از ایثارگران به جامعه، سلسله گفت و گوهایی با این عزیزان انجام داده ایم که به کاربران و خوانندگان عزیز تقدیم می شود.»

جوان ترین جانباز بصیر، نقص عضو را مانعی برای تلاش و پیشرفت نمی داند و معتقد است اگر چه از لحاظ بینایی محدودیت دارد و نمی شود این واقعیت را کتمان کرد اما در کنار محدودیت، با پشتوانه خدا و توکل بر او می شود تمام آسیب ها را نادیده گرفت.

در اینجا گفت و گوی کوتاهمان با این جانباز با روحیه و متوکل را تقدیمتان می کنیم.

 

فاش نیوز: چندساله هستید و چگونه مجروح شدید؟            

جانباز دستگیرزاده: بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الشهداء و الصدیقین. بنده ی حقیر حسن دستگیرزاده هستم. متولد سال 1365. در سال 1383 با عضویت رسمی وارد سپاه پاسداران شدم و بعد از گذراندن دوره های آموزشی متعدد در اوایل سال 1387 مأمور به مناطق شمال غرب کشور شدیم برای مقابله و مبارزه با منافقین و گروهک های ضد انقلاب و تروریست. در 29 تیر ماه 1387 توفیق مجروحیت و جانبازی را پیدا کردم. در دوره ای که مجروح شدم دانشجوی کاردانی دانشگاه پیام نور در تبریز بودم که بعد از مجروحیتم وقفه ای در تحصیلم ایجاد شد.

فاش نیوز: از این که به این عملیات رفتید پشیمان نشدید؟

- شکر خدا ما می دانستیم این لباس سبز پاسداری را که با معرفت وایمان به تن کردیم و راهی که انتخاب کردیم راه شهدا است و اگر بتوانیم  جهت پاسداری از ارزش های انقلاب اسلامی و در این راه جرعه ای از خون خودمان را نثار انقلاب و امام و رهبرمان کنیم، یک قدم کوچک برداشتیم.

 

فاش نیوز: نحوه ی مجروحیتتان به چه شکل بوده و چگونه با این وضعیت جدید کنار آمدید؟

- گروه های منافق و تروریستی به این شکل نبود که رو در رو با ما پیکار و جنگ داشته باشند، اکثراً روی به این هدف می آوردند که داخل جاده، مین هایی را کار می گذاشتند مثل زمان کوملو و دموکرات. البته نسبت به آن ها پیشرفته تر بودند به این شکل که از بالای کوه هدایت می کردند و زمانی که ما ستون کشی داشتیم آن را منفجر می کردند.

قبل از ما به همین صورت یک انفجار رخ داده بود که از بچه های استان گلستان و یکی از بچه های استان مرند، 4 نفر در یک جیپ شهید شده بودند.

من در قسمت مخابرات تیپ 2 آقا امام زمان (عج) شبستر که در آن زمان منصوب به لشگر 31 عاشورا بود خدمت می کردم و در منطقه ی سلماس مأمور بودیم.

آن زمان تقریباً بعد از ایام اعتکاف بود که من از مرخصی برگشته بودم و به منطقه رسیدم. چون مخابراتی بودیم، از بی سیم ها پیام دریافت کردیم که دوستانتان پر کشیدند و شما ماندید. سراسیمه لباس رزم بر تن کردیم و به همراه تیم فرماندهی عازم منطقه شدیم. در منطقه وقتی از دور ماشینی که منفجر کرده بودند را دیدیم گویی یک کاغذ A4  را مچاله کرده بودند، یعنی از شدت انفجار به این صورت درآمده بود.

ما پیکر دوتن از شهدای عزیزمان را مشاهده کردیم و وقتی برای مشاهده ی سومین پیکر شهید می رفتیم، یکی از دوستانمان که از بچه های اطلاعات بودند، شهید ملک رودی گفت که از محل انفجار سیم های رشته ای برق پیدا است. این سیم ها را برداشت و از جاده ی خاکی کشید و همین طور که به سمت چپ جاده می رفتیم، من دیدم جاده تمام شد و این سیم همچنان در دست این عزیزمان است. من رفتم و روبروی این عزیز ایستادم، غافل از این که همین بی سیمی که آن جا دوباره کار گذاشتند را تله کرده بودند و دوباره انفجاری صورت گرفت.

 چون دست ساز بود، داخل یک حلبی 5 کیلویی براده ی آهن و میخ هایی را به عنوان ساچمه ریخته بودند. وقتی که منفجر شد دوست عزیزمان آقای ملک رودی در دم شهید شدند. این بیان از زبان شهید حاج عباس عبداللهی است که شاهد ماجرا بودند و تعریف می کردند که وقتی این انفجار رخ می دهد، شدت انفجار حدود 20 متر من را پرتاب کرده بود.

من را به بیمارستان انتقال دادند و بعد از دوران درمان وقتی که تا حدودی روبه راه شدم، دوره ی دانشجویی خودم را که کاردانی بود ادامه دادم و موفق شدم در بهمن ماه سال 1388 دوره ی کاردانی را به پایان برسانم.

وقتی مجروح شدم مجرد بودم و تقریباً پاییز سال 1388 با همسر شهید صفری که 52 روز قبل در همان منطقه به شهادت رسیده بود و از خودشان یک یادگار هم به جا گذاشته بودند به اسم زهرا خانم که در زمان شهادت پدرش 9 ماهه بود، ازدواج کردم.

 خداوند را  شاکریم که از حاصل این ازدواج بعد از زهرا، دو نوکر آقا اباعبدالله بن الحسین به نام های محمدطاها و محمد متین را داریم که انشالله سرباز رهبر ما، رهبر معظم انقلاب باشند.

فاش نیوز: چطور شد که با این وضعیت وارد تیم گل بال شدید؟

- خب از لحاظ بینایی که مشکلات زیادی است و محدودیت هایی داریم ولی شکر خدا پس از مجروحیتم اقشار مختلفی در منزل ما رفت و آمد داشتند. در یکی از همین دیدارها  با آقای شهابی و آقای رادنیک که از جانبازان روحانی ما هستند و یک دستشان قطع است و آقای حاج خسرو سلیمی از جانبازان تبریز که در کنارنابینایی دو دستشان هم قطع است، آشنا شدم.

آقای رادنیک به من گفتند حسن آقا این بنده های خدا در کنار نابینایی ورزش هم می کنند و من را با رشته ی گل بال آشنا کردند. در کنار این، تأکید کردند که حتمأ ادامه ی تحصیلم را داشته باشم. خدارو شکر می کنم که این عزیزان واسطه ای شدند برای من.

فاش نیوز: در چه رشته ای تحصیل کردید؟

- من رشته ی مدیریت استراتژیک (MBA) را در دانشگاه دولتی تبریز خواندم.  

در همان ابتدا درکنار درمان، با دوستانی که آشنا شده بودم در تمرینات گلبال شرکت کردم و توانستیم در کنار این تمرینات مسابقات دوچرخه سواری را هم پایه ریزی کنیم.

ما شش سال متوالی با دوچرخه های دونفره از تبریز به تهران آمدیم برای بزرگداشت و سالروز ارتحال حضرت امام، الان که با ماه مبارک رمضان برخورد کرده است در همین شهرهای نزدیک خودمان برنامه های فرهنگی برگزار می کنیم.    

اخیراً هفتم تیرماه به مناسبت بزرگداشت شهدای 7 تیر، مسیر تبریز تا شهدای گمنام شهرستان عجب شیر را رفتیم، دو صعود به قله ی سبلان و دو صعود به قله ی دماوند داشتیم. کسانی که ما را در این شرایط می دیدند متحیر بودند از این که ما چطور در کنار نابینایی، به قله ی سبلان و دماوند که می شود گفت بام ایران است و بلندترین قله ی ایران است، صعود کردیم.

الحمدالله خانواده هایمان بزرگ ترین پشتوانه ی ما بودند، دعای پدر و مادرمان پشت سرمان بوده است. عزیزانی را  که از لحاظ تجربه از ما بزرگتر بودند و راه را به ما نشان دادند، دستمان را گرفتند و ما را وارد وادی ورزش کردند را هم باید دعا کنیم.

فاش نیوز: پیامتان برای همقطاران خودتان و جوانانی که هم سن و سال شما هستند چیست و آیا داشتن یک نقص، مانع از فعالیت های یک می شود؟

- خب از لحاظ محدودیت که ما در زمینه ی بینایی محدودیت داریم و نمی شود این واقعیت را کتمان کرد ولی در کنار محدودیت، با پشتوانه خدا و توکل بر او می شود تمام آسیب ها را ندیده گرفت. من همیشه می گویم که ما هنگام دوچرخه سواری در جاده، هم سرازیری داریم هم کف داریم و خیلی مواقع سربالایی داریم. اگر ما این سربالایی ها را تحمل کنیم، سرازیری ها را هم می توانیم تحمل کنیم و حادثه ای رخ نمی دهد.

افرادی که عزیز من هستند، بزرگوار هستند، جوانان آینده ساز کشور هستند؛ کشور به این جوان ها نیاز دارد، پشتوانه ی ما نیروی انسانی است. اگر با توکل بر خدا و پیروی از ولایت و رهبر معظم انقلاب، پیرو واقعی باشند و بسیج وارانه آستین بالا بزنند حتماً مشکلات اقتصادی را هم پشت سر می گذاریم. این یک امتحان الهی است که همیشه با این امتحان روبرو بودیم و ما همه ی این امتحانات را به لطف خدا پشت سر می گذاریم تا انشالله زمانی برسد که پرچم مقدس جمهوری اسلامی به دست مبارک رهبر معظم انقلاب به دست صاحب اصلی انقلاب برسد. آرزوی همه ی ما همین است.

محدودیت را برای خودشان بزرگ نکنند، می دانم سخت است ولی باید خودشان آستین بالا بزنند و کمر همت ببندند و جلو بروند. من الان در کنار این که در خانه ی نور استان آذربایجان شرقی خادم جانبازان نابینا هستم، یک تشکیلات پلیس+ 10 احداث کردیم در شهرستان ها و بخش های نزدیک تبریز فقط به این منظور که باید کارآفرین باشیم.

 

فاش نیوز: ممنون و بسیار سپاسگزاریم که این وقت را به ما دادید. ان شاءالله که سالم و تندرست باشید.

- توکل بر خدا، ان شاءالله. شماهم برای ما دعا کنید.

گفت و گو از محمد معرفی

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
سلام . ممنون که این گزارش را ارسال کردید . من روحیه گرفتم . واقعا مرز محدودیت را شکسته این جانباز . الگوی خوبی است برام . پارسال که منم مرز محدودیت را شکستم آثار خوبی بدست آمد . یه کم حضورم در فاش کمرنگ شد اما ارزش داشت . شما که برام آبی گرم نکردید اما خب از آقای ساقی ممنونم . خیلی دلم می خواد بیام دیدنش . امروز که براتون دارم می نویسم حالم خوبه قراره خوبترم بشه انشالله . خب آقای ساقی من مثل بعضی ها نیستم که ادعا کنم چند تا هندونه می تونم بلند کنم . پارسال در یه شرایط خاص قرار گرفتم که باید ازش سر درمی آوردم . خب حالا دیگه فهمیدم چه خبره ؟ نمی دونم چرا منو به این شیوه باید بذارن سرکار ولی منم اینبار بازی را خراب نکردم . تجربه آن دفعه با آن ماجرای مزخرف باتجربه ام کرده بود که باز نزنم به سیم آخر . اگه من نتونم به خودم کمک کنم بی تردید به هیچ کس دیگری هم نمی تونم کمک کنم و راهنماییش کنم . هر چه بود امروز خالی از هر خشم و انتقامم و به جای ان مدام در حال انتخاب بهترین راههای ممکن زندگی هستم . تجربه های زیادی کسب کردم . در مطلب بعدی بیشتر توضیح می دم و یه تشکر درست و حسابی دارم بر اتون . بیشترش مدیون جانبازان سختکوش هستم . فقط می خوام تشکر کنم که منو با این چهره های موفق جانباز آشنا کردید . هر چند خیلی اذیت شدم اما راه خوبی بود که با لجاجت و سرسختی خودم آمدم . به این حاجی هم بگید دیگه لج به لج من نذاره ... موفق باشید
من حدود 25طرح داوری شده برای اجرا دارم که حدود 10هزارنفر از خانواده های ایثارگران را مشغول بکار کرده ونیاز به حمایت اداری و قانونی دارم از طرفی مشکل وزارت نفت را نیز حل میکند . لازم به ذکر است در یکی از طرحهایم که مکتوب سوابق ان را دارم سالیانه حدود 20میلیارد تومان به یکی از سازمان های دولتی صرفه جویی شده است
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi