شناسه خبر : 61638
شنبه 21 مهر 1397 , 10:02
اشتراک گذاری در :
عکس روز

با پای مصنوعی بر بلندای دماوند

سجاد سالاروند نخستین کوهنورد معلول ایرانی است که با دو پای مصنوعی توانسته قله دماوند را فتح کند.

 نخستین کوهنورد معلول ایرانی است که با دو پای مصنوعی توانسته قله دماوند را فتح کند؛ مرد جوانی که پارسال، سی و پنجمین بهار زندگیاش را به غیرمنتظرهترین شکل ممکن آغاز کرد، امسال با جدیت و پشتکاری مثال زدنی، به همه ثابت کرد که هیچ محدودیتی در زندگی جلودارش نیست و هیچ مانعی نمیتواند او را از حرکت به سوی قلههای موفقیت بازدارد؛ حتی اگر دست تقدیر، هر دو پایش را برای همیشه از او گرفته باشد.

 سجاد سالاروند، کوهنورد با انگیزهای که با وجود معلولیت و قطع شدن پای راستش از قسمت مچ و پای چپش از قسمت ساق(در پی یک سانحه تصادف) در کارزار زندگی زانو نزد، سال گذشته در حالی که نبرد تحسین برانگیزش با ناملایمتیهای زندگی را به تفصیل با خوانندگان صفحه زندگی روزنامه ایران به اشتراک گذاشته بود، قول داد زودتر از انتظار پزشکان و اطرافیانش به کوهستان بازگردد و قلههای موفقیت را فتح کند. او پای قولش ایستاد و همین چند روز پیش، یعنی چهاردهم خرداد ماه کاری کرد کارستان. او بهعنوان نخستین کوهنورد معلول ایرانی، بلندترین کوه ایران را در سریعترین زمان ممکن زیر پا گذاشت و بر بام آن ایستاد و رکورد جهانی یکونیم روزه صعود قله دماوند را با دو پای مصنوعی به ثبت رساند. گفتوگوی این بار گروه زندگی روزنامه ایران با این کوهنورد با انگیزه، سرمشقی است برای زندگی کسانی که خود را دست کم میگیرند و ناداشتههایشان را خیلی بزرگتر از داشته های شان، میبینند.

«درست چند روز قبل از اینکه برای همیشه با پاهایم خداحافظی کنم، بر نوک قله دماوند ایستادم و از اینکه توانسته بودم برای مرتبه چندم بر بلندای این بالابلند سربه آسمان ساییده بایستم، احساس خوبی داشتم، اما در هیچ کدام از آن لحظات حتی برای یک ثانیه هم به نبودن پاهایم فکر نمیکردم. از آن لحظات روزهای زیادی نگذشت که آن تصادف غیرمنتظره زندگیام را زیر و رو کرد و تنها کسی که میتوانست بر ناباورانهترین اتفاق زندگیام فائق آید خودم بودم. خوشبختانه توانستم با این تغییر بزرگ بخوبی کنار بیایم و در کمترین فاصله زمانی ممکن به کمک همسرم، دختر و پسر عزیرم و اطرافیان مهربانم به زندگی باز کردم، اما آنچه مدام در انتظارش بودم ایستادن دوباره بر بلندای دماوند بود و هر بار که به آسمان صاف روزهای آفتابی تهران خیره میشدم نگاهم را به قله دماوند میدوختم و میگفتم منتظرم باش که بزودی آنجا خواهم بود.»

سجاد سالاروند 36 ساله، با زمزمه این جملات گفت: این آرزو را با دوست و مربی عزیزم محمود قویدل بیرجندی مطرح کردم و او با دنیایی از انرژی مثبت از این ایده استقبال و از همان روز برنامهریزی صعودم را طراحی کرد. این در حالی بود که سالهای اخیر در رشته کوهنوردی حوادث متعددی رقم خورده و ذهنیت اشتباهی در میان برخی کوهنوردان ایجاد شده که صعود کوه دماوند را با نگرانیهایی همراه ساخته است.دماوند در قیاس با قلههای مرتفع، صعود سختی دارد و تغییرات ناگهانی آب و هوا در فواصل مختلف این قله، صعود را کمی سخت میکند و همه این موارد باعث شده برخی کوهنوردان، حتی آنهایی که تجربه خوبی در کوهنوردی دارند از صعود به قله دماوند نگران باشند. ضمن اینکه تا به حال هیچ معلولی با دوپای مصنوعی به فتح قله دماوند دست پیدا نکرده بود اما دلگرمیهای مثال زدنی مربی مسئولیتپذیر من تمام این انرژیهای منفی را منتفی ساخت.

آن بالا بالاها
با وجود اینکه سجاد سالاروند از لحاظ شرایط جسمانی با کوهنوردان عادی تفاوت زیادی دارد، اما برای صعود به قله دماوند، از همان برنامهریزی معمول سایر کوهنوردان تبعیت کرد. به گفته خودش معمولاً کوهنوردان روزهای پایانی هفته را به صعود دماوند اختصاص میدهند. به این ترتیب که صبح پنجشنبه حرکت میکنند و شب پناهگاه ارتفاع 4200 متری را برای استراحت انتخاب میکنند و صبح روز بعد به سمت قله حرکت و حوالی ظهر به قله صعود میکنند و پس از کمی استراحت مسیر طی شده را باز میگردند.
«من هم به همین ترتیب حرکت به سوی قله را آغاز کردم با این تفاوت که مسیر را کندتر از سایر کوهنوردان طی میکردم. این موضوع نه تنها از انگیزهام برای صعود نکاست، بلکه احساس میکردم گامهایی روحانی همراهیام میکنند و در هر لحظه از این صعود ارزشمند، نگاه مهربان خداوند همراه و نگهدارم بود. علاوه بر این بسیار خوشبختم که در این صعود، تیمی 9 نفره متشکل از هیمالیا نوردانی باسابقه، همراه و پشتیبانم بودند که به وجودشان افتخار میکنم و تحقق آرزوی فتح قله دماوند را پس از معلولیتم مدیون آنها هستم.»

وی با اشاره به این موضوع یادآور شد: یازدهم خرداد ماه همه اعضای تیم به سرپرستی محمود قویدل بیرجندی به پلور رسیدیم تا بواسطه دنیایی از انرژی مثبت، افراد زیادی را با زندگی آشتی دهیم و واژه نتوانستن را از ذهن و زبانشان بزداییم. ساعت هشت صبح دوازدهم خرداد پیمایش آغاز شد و به سمت بارگاه سوم حرکت کردیم. در طول مسیر زمانهایی را به استراحت اختصاص میدادیم تا پاهایم زخم نشود، به همین دلیل حوالی ساعت یک ظهر به بارگاه سوم رسیدم و پس از کمی استراحت 300 متر بعدی را طی کردیم. شب را به استراحت گذراندیم و ساعت هفت صبح روز سیزدهم در حالی که مربیام میگفت تو میتوانی صعود کنی و اعضای تیم همیالیا نوردی نیز بسیار تشویقم میکردند پناهگاه را به سمت قله ترک کردیم.

بسیار سخت و طاقت فرسا بود چراکه مجبور بودم با دو عصای زیر بغلم صعود کنم و از آنجا که نمیتوانستم برای مدت طولانی به پروتزها متکی باشم، مجبور بودم مسافتی را سرعتی بروم، بنشینم و دوباره با سرعت حرکت کنم، با این حال ساعت سه و چهل دقیقه بعدازظهر همان روز در شرایط هوایی بسیار خوب بر بلندترین نقطه کشور عزیزم ایستادم. این صعود نهتنها سرعتی انجام شد بلکه توانسته بودم رکورد جهانی صعود به قله دماوند با ارتفاع 5671 متر را با پاهای مصنوعی به نام خود ثبت کنم. لحظه باشکوهی بود، آن بالا بالاها پس از همه فراز و نشیبی که تحمل کرده بودم، خداوند را از هر زمانی به خود نزدیکتر احساس میکردم؛ سجده شکر بر خاک پاک قله دماوند بجا آوردم و زمان آن رسیده بود تا برای همه کسانی که برایم آرزوی بهبودی داشتند، آرزوی سلامتی کنم.بلافاصله مسیر فرود را از کافر دره به همراه مربی در پیش گرفتیم. با حمایت طناب و کلنگ از مسیر کافر دره روی برف سر خوردیم که اگر فرود معمولی انجام میدادیم دیر وقت به بارگاه سوم میرسیدیم اما توانسته بودیم ظرف یک ساعت و بیست دقیقه از قله به کمپ بازگردیم. پس از تحمل سختیهای صعود، استراحت و خواب آن شب بسیار لذتبخش و شیرین بود. صبح روز بعد ساعت 9 صبح پناهگاه را ترک کردیم و ساعت 3 عصر هم با رسیدن به پلور برنامه به پایان رسید تا شیرینترین صعود را 14ماه پس از وقوع حادثه تلخ زندگیم تجربه کنم.

میهمانان ناخوانده زندگی سجاد
از دست دادن پاهایی که همه آرزوهایش به آنها وابسته بود، نگاه سجاد سالاروند را به زندگی و تمام مسائلی که تا پیش از آن به سادگی از کنارشان عبور میکرد تغییر داد. او پیش از این بارها مسیر دامنه تا قله دماوند را زیرپا گذاشته بود، اما این نخستین مرتبهای بود که پستیها و بلندیهای کوه دماوند را با پاهایی طی میکرد که میهمانان ناخوانده زندگیاش بودند و از یک سال قبل چارهای نداشت جز اینکه به این میهمان تازه وارد خو بگیرد و هر لحظه از گذر عمرش را به گونهای متفاوت از همیشه تجربه کند.در مورد این تجربه متفاوت میگوید: صعودهای قبلی با این تجربه بسیار تفاوت داشت، زیرا در صعودهای قبلی هدفم از هر لحظه کوهنوردی، رسیدن به قله بود، اما در هر لحظه این صعود پی بردن به بزرگی خداوند بود که کمک کرد این صعود را انجام دهم. هر لحظه که به قله نزدیکتر میشدم، اتفاقاتی که در این یک سال برایم افتاده بود و مسیر سختی که طی کرده بودم به شکل صحنههایی بریده بریده در ذهنم رژه میرفتند. آن روزهایی را به یاد میآوردم که به دوستانم میگفتم باز هم به دماوند باز میگردم، اما آنها نه اینکه بخواهند ناامیدم کنند، بلکه از آنجا که گمان میکردند این کار شدنی نیست میگفتند هنوز داغی و نمیدانی چه به روزت آمده است، در حالی که من میگفتم اگر خداوند پاهایم را از من گرفته، این قدرت را در وجودم میگذارد که چنین جملاتی را به زبان بیاورم.

در این تجربه به این باور رسیدم که خداوند قدرتی مضاعف به من عطا کرده تا اتفاقی مهم که بسیاری از اطرافیانم انتظار تحقق آن را نداشتند به ثمر بنشانم. با تمام وجود میخواستم انگیزه بسیاری از کسانی که بواسطه معلولیت اعتماد به نفسشان را از دست داده بودند یا حتی افراد عادی که از موهبتهای زندگیشان غافل هستند، افزون سازم. خوشبختانه خیلی زود نتیجه این خواستهام را دیدم، زیرا صبح که مسیر بازگشت از قله را طی میکردم، کوهنوردان بسیاری در کنارم میایستادند و عکس یادگاری میگرفتند و از اینکه با حضورم دلگرمشان ساخته و به آنها انگیزه داده بودم، با من صحبت میکردند.

او که انرژیهای منفی به چاشنی حرکتش بدل شده بودند، میگوید: تا پیش از این پاهایم در آخر کار بشدت خسته میشدند، اما این بار میگفتم حالا که اطرافیان مرا یک آدم معلول میبینند، اما خداوند توانایی رسیدن به قله را در وجودم قرار داده، من تمام تلاشم را به کار میگیرم تا دیگر هیچ کسی نسبت به افراد معلول دیدگاه منفی نداشته باشد. به همین خاطر رو به قله که میرفتم، هیچ دردی در پاهایم احساس نمیکردم و دانههای اشکی که گونه هایم را تر میکرد تنها از سر شوق بود.در دل آرام میگفتم خداوندا خوشبختم که اگر به گرفتن پاهایم رضا داشتی، به گرفتن جانم راضی نبودی و انگیزهام برای رسیدن به موفقیت را در وجودم دوچندان ساختی.

میگوید در هر قدم از این سفر به یاد خانوادهاش بود«شب قبل از حرکت، پس از آنکه کولهام را بستم به پسرم قول دادم با موفقیت قله را فتح کنم و او هم به  من گفت مطمئنم که میتوانی و به نتیجه خواهی رسید.»وقتی به بالای قله رسیدم چهره تک تک اعضای خانوادهام در ذهنم تداعی شد و خوشحال بودم که میتوانم قهرمان خوبی برای دنیای پسرانه فرزندم باشم.
او که برنامه های آتیاش را در ایجاد انگیزه خلاصه میداند، یادآور شد: هدف من و مربیام این است که در آیندهای نزدیک علاوه بر کوهنوردان معلول در میان کوهنوردان عادی نیز حضور پیدا کنیم تا انگیزه شان برای موفقیت تقویت شود. البته معمولاً افرادی که به هر دلیلی دچار معلولیت هستند، به نوعی جدال با موانع زندگی را تمرین میکنند، از این رو گاهی اوقات گمان میکنم ایجاد انگیزه در میان افراد عادی مهمتر از تقویت روحیه و انگیزه افراد معلول است.

منبع: روزنامه ایران
کد خبرنگار: 18
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi