سه شنبه 29 آبان 1397 , 14:00
آیا امکان دارد باز هم حماسه خلق کنیم؟
۳۶ سال قبل در مرحلهٔ اول عملیات محرم او و عده ای از رزمندگان اسلام با زحمت از رودخانهٔ وحشی و خروشان دویرج عبور می کنند. شرایط عملیات به قدری سخت و بغرنج بوده که عبور از رودخانه، اجتناب ناپذیر بوده است...
جانباز رمضانعلی کاوسی - چند روز پیش مشغول ویراستاری کتاب در دست تألیفم با عنوان سیراب از عطش بودم. سیراب از عطش به خاطرات رزمندهٔ جانباز حاج احمد شیروانی می پردازد. شیروانی در عملیات های مختلفی از جمله عملیات محرم در آبان سال 1361 حضور داشته است. 36 سال قبل در مرحلهٔ اول عملیات محرم او و عده ای از رزمندگان اسلام با زحمت از رودخانهٔ وحشی و خروشان دویرج عبور می کنند.
شرایط عملیات به قدری سخت و بغرنج بوده که عبور از رودخانه، اجتناب ناپذیر بوده است. اگر آنها از رودخانه عبور نمی کردند و خط دشمن را نمی شکستند، تلاش گردان های مجاور هم بی نتیجه می ماند. شیروانی و دوستش در پرتو نور منورهای دشمن با چشم خود می بینند که همرزمانشان یکی پس از دیگری شجاعانه به آب می زنند و مظلومانه طعمهٔ رودخانه سرکش می شوند. شیروانی در قسمتی از خاطراتش برایم تعریف کرده بود که آن شب بچه های گردان امام محمد باقر(ع) در آب های گل آلود گم شدند تاغریق وطن شوند و با ایثار خود دشمن را به زانو درآوردند.
حین ویراستاری خاطرات این رزمندهٔ جانباز، برای لحظاتی انگشتانم از فشردن دکمه های صفحه کلید باز ماند و به فکر فرو رفتم. چند لحظه به خودم یادآوری کردم که در شب دهم آبان سال 1361 تعداد زیادی از بهترین فرزندانِ استان ما توسط آن رود وحشی بلعیده شدند تا ما امروز سرافراز باشیم و در خودمان غرق نشویم. بعد از عملیات محرم و در 25 آبان 61 مردمِ استان اصفهان با دل هایی محزون و چشمانی بارانی کاروان 370 نفری فرزندان شهیدِ خود را تشییع کردند. در ذهن خود به این نتیجه رسیدم که در آن روز رابطهٔ شهدا با مردم رابطه ای دو سویه و متقابل بود.
شهدای عملیات محرم با حضور معنویشان فضای شهر تاریخی اصفهان را عطرآگین کردند. مردم هم به پاس قدردانی از این کبوتران سبکبال، کار و حرفهٔ خود را تعطیل کردند و به خیابان ها آمدند. آنها با وحدت و همدلی، عزیزانشان را از میدان امام تا گلستان شهدا مشایعت کردند. بزرگترها به یاد دارند که در مسیر تشییع پیکرهای گلگون کفن شهدا جای سوزن انداختن نبود. همه یکدل بودند و اشک و افتخارِ مردم با هم درآمیخته بود. آن روز شهدا با نثار جانشان بذر وحدت و ایثار را در دل مردم ما کاشتند. انگار همه با هم برادر و صمیمی شده بودند. آن قدر مردم به هم نزدیک شده بودند که به نظر می رسید حاضرند جانشان را فدای یکدیگر کنند.
پیش خودم اوضاع 36 سال قبل را با اوضاع امروز جامعه مقایسه کردم. با خودم گفتم: آن روز، ما، هم درگیر جنگی نابرابر بودیم، هم تحت فشارِ تحریم های اقتصادیِ کمرشکنِ دشمن. کشورهای دیگر حاضر نبودند حتی سیم خاردار به ما بفروشند. مردم ما با وجود همهٔ این سختی ها با وحدت و همدلی جنگ را اداره کردند و با استقامت مثال زدنی شان پوزهٔ دشمن بعثی را به خاک مالیدند.
مگر ما همان مردم 36 سال قبل نیستیم؟ آن روز خانواده ها برای فرستادن فرزندانشان به جبهه از هم سبقت می گرفتند؛ امروز چه بر سر ما آمده که برای تهیهٔ مایحتاج روزمرهٔ خود و به طور کلی برای رسیدن به مال و منال دنیا با هم رقابت می کنیم! چرا بعضی از ما در این اوضاع بد اقتصادی به همنوع خود رحم نمی کنیم؟
آیا این امکان وجود ندارد که یک بار دیگر همدلی و همکاری 36 سال قبل را تکرار و دوباره حماسه ای شبیه 25 آبان 1361 خلق کنیم؟ آن روز رزمندگان ما با رمز یازینب(س) از رودخانهٔ سرکش عبور کردند، آیا نمی شود ما هم امروز یک یاعلی بگوییم و در برابر جنگ اقتصادی دشمن بایستیم؟ آیا نمی-شود امروز هم خون انقلابی گری و انسانیت ما به جوش آید و با مدیریت صحیح اقتصادی از این پیچ تاریخی خلق شده توسط دشمن، عبور کنیم؟
چه زیبا می شود اگر در این اوضاع بلبشوی اقتصادی بار دیگر با خلق حماسه ای بیشتر به فکر هم باشیم. چه زیباست اگر به این نکته بیاندیشیم که سود ما با سود هموطنان دیگرمان در هم آمیخته است. واقعاً فکر می کنید به جز تجار، دانشجویان خارج از کشور و سفرهای ضروریِ خارجی، همهٔ مردم ما به دلار احتیاج دارند؟ چرا وقتی به دلار احتیاج نداریم، می خریم و نگهداری می کنیم؟ چرا بیش از حد نیازمان خرید می کنیم؟ چگونه راضی می-شویم چندین گونی برنج، دهها قوطی رب گوجه و... بخریم و انبار کنیم در صورتی که بسیاری از هموطنانمان توانایی خرید حتی ده کیلوگرم برنج و یک قوطی رب گوجه را هم نداشته باشند. مگر نه این است که ائمهٔ اطهار(ع) مسلمانان را تشویق می کرده اند که به امور یکدیگر اهتمام داشته باشند تا مسلمانی شان تکمیل شود؟ واقعاً چرا امروزه اخلاق اقتصادی و به تبع آن مردم داری، مهرهٔ گم شدهٔ جامعهٔ ما شده است؟ با کمال تأسف امروزه خودپسندی و پول پرستی در جامعهٔ ما دارد جایگزین اخلاق مداری شده است و... .
تدبیر شوم و فکری پلید ( برجام ) و جنگ اقتصادی و ...
،اش نیوز ولش کنید هم شعر رو چاپ نکنید هم اون نظر که میگه مربوط به این دولته چون این دلتی ها می خونند باز بلا به سر ما میارند. کلا هرچری اینصفحه و اون صفحه من نوشتم را چاپ نکنید مضرند.
محضر دوست عزیز وبزرگوار وهمرزم . سلام وعرض ادب
نمیدونم اشتباه تایپی است این نام رودخانه است یا اینکه چون عربی است مقداری سخته تلفظ آن اشتباه به جای رودخانه دوعیجی رودخانه دویرج درج فرمودید بی ادبی حقیر را ببخشید جهت اطلاع عرض کردم .
با تشکر جانباز 50 درصد جنگ تحمیلی
سیاه نویس کاراکترهای متقلب و پشت پرده دار خودتونم ...
روز قیامت هیچ جور نمی تونید جواب منو بدید ... از ظلمتون فرار کردم الان جایی هستم که سه وقت نماز وقتی رو به قبله می ایستم یکی رو به روم داره پاسور بازی می کنه و ادعاشه باباش ...
ا ن حماسه که قراره خلق بشه بدست زمین خورده هایی مثل قنبرن که به یاری خدا بالاخره پدر ریاکاری و ادعاهای دروغین مومنین سیاه را درمیاریم .
فکر می کنید الان من کجام ؟ چکار می کنم ؟ ای کاش جرات داشتم بگم ریاکارها چه بر سر مردم آوردن ؟ کاش می تونستم بگم من الان در چه وصع اسفناکی هستم اما از بودن با متقلبای ریاکار هزار بار شرف دارد ... فقط به آقای ساقی می گم ... من بالاخره به کل دنیا میگم چی کشیدیم ما قنبرها ....
بخدا نمی دونی چی به سر جوونای مملکت امده ؟ منم الان دارم می بینم .... وای خدا . خدا خدا خودت رحم کن به اینا ... پوچ و تهی شدن ... دیشب چیا که ندیدم .... فاش نیوز تو رو خدا بهم بگو تا سری تو سرا دربیارم چکار کنم برای اینا ... منو بین خودشون قبول کردن ... اونا کار خودشونو می کنم من کار خودمو ... اصلا جای نصیحت و پند و اندرز و تحمیل عقاید نیست ... فعلا فقط دارم مهربانی می کنم . از شما ها هم گفتم ... شما ها رو دوست دارن ... تو رو خدا اگه شما زودتر از من این وضع رو دیدید بگید چکار کنم ... این جیگر طلا ، که خیلی بد اخلاقه می دونم که اصلا بینشونه .... منم بودم .. اما این بودن با بودنهای قبلی فرق داره .... خدا ! پدر و مادراشون نمی دونن جیگر گوشه هاشون یه جای دور چکار می کنن ؟
خدا افسردگی بخاطر عشق کاذب داره بیداد می کنه .. بخاطر عشق کاذب چکارا که نمی کنن . فاش نیوز فقط منم که بخاطر عشق واقعی ام به تو که باعث رشد و پیشرفتم شد خوشحال و سرحالم . عین خودت ، به حالم غبطه می خورن ... به همین برکت راست می گم ...
بگو چکار کنم ؟ بگو خرابکاری نکنم باز .... خدا ده برابر انچه که دورم جمع کرده بودم بهم داده ... تو رو خدا بهم بگید چکار کنم ... دست تنهایی از پسش برنمیام ... خوشحالم این راه را انتخاب کردم ... همون دم اول محرم راز خیلی ها شدم . همش کاذب بود اما خب به حرفاشون گوش کردم و حواسمو دادم رشته ارتباط پاره نشه ...
فاش نیوز شما پیشکسوت حماسه سازانی ... یادم بدید چطور حماسه خلق کنم ...
دقت کن جانباز عسکری گفته انرژی مثبت ! دادا انرژی مثبت .
جناب آقای کاووسی دلاور عزیزم . سرور گرامم . ناز نفست . ناز قلمت .
شرمنده تتم که این قنبر بروسلی متخصص هوچی گری سایته .
القصه کاوسی جان دوستت دارم خیلی زیاد . احترام اون تک انگشتت که این مطلب رو نوشت ولی مارقین خرابش کردن همین یدونه چشمم .
طبیعت هرکه را دندان دهند ؛ آن شیرنیست ...
هرکه راعمامه برسر میزند ؛ درویش نیست ...
لوتیان ،لوتیگری ، بر نیزه و شمشیر نیست ...
مردی و مردانگی بر چهره و بر ریش نیست ...
قابل توجه قنبر از شانگهای چین که در دیار غربت چله نشین شده است .
توصیه میکنم اول از همه احترام جناب کاوسی رو داشته باشی و زیر مطلب جالبش مردم رو تهدید به پس گردنی و چسبودن به سقف نکنی !
توصیه میکنم در چله نشینی خودت از کتاب ریفرنس ادب دوسه پاراگراف انسانی رو بخوانی و ان شا اله که تادیب در شما اثرکنه !
اینکه از فاش نیوز برای درج مطلب سراسر مضحک خودت تشکر میکنی جای تعجبی نداره .. چرا ؟ چون فاش نیوز دنبال انرژی مثبته و لفظ پس گردنی زدن و خوشگل و های های و هوچی گری شما واسه فاش انرژی مثبت تلقی میشه .!
اینکه هرجا که پیدات میشه بنوعی در صدد به استهزاُ کشیدن اون مطلب تلاش بی وفقه میکنی از اثرات لیسانس روانشانسیه که بصورت کلیویی و فله دریافت کردی و چون طرز تفکرت در حد همون امیروییه که گفتی در جهت خود نمایی کردن طبل رسوایی خودتو بصدا در میاری . !
و در نهایت چون مثل بعضی از تازه بدوران رسیده ها رفتار میکنی وهمیشه با سوم شخص مفرد مجهول مرحوم شادروان در کلاماتی .... کم کم دارم به این نتیجه میرسم ..... که
مجنونی از بلاد ربذه ...ویا همقطاری از ریلهای چوبی ... ویا طوطی کوتوله ایی از قفقاز شمالی ... ویا امیری در امین آباد ... ویا مکدر والفکر اجنه زده ایی از از رباطهای سمنان ...
در سایت بدنبال آل زدگی میگردد . عزت زیاد .
بیارنت یه جای دنج رو به دریا با آب وهوای دبش قند پهلو لب سوز ...
یه دوهفته با من باش با اخلاقیاتم آشنا شو .. هرچی دیدی و شنیدی رو کام گاز بگیری ...
هر کسی به هر تعدای خواستی همراه بیار ...رو چشام . منتت رو سکه ایی خریدارم .
یه جای خیلی خوب صبح صدای موج دریا ... غروب صدای زوزه شغالا تویه جنگل ...
میدم ببرنت آبگرم رامسر حسابی بدنت نرم شه ... هرچند وقت خواستی بمونی افتخارمیکنم ...
میدم برات ترش کباب با ماهی سفید کبابی بیارن وزنت بره بالای صد .
البته من خودم از هفتادو پنج بالاتر نمی رم . 196 قد 75وزن ...
کلا تک سرنشینم . یه چشم یه پا یه دست سوپر تک پرم .
هرچی مرکبات خواستی میدم برات بیارن . مرغ محلیم برات میذارم .
چون خیلی دوستت دارم که بمن لقب جن بو داده رو دادی یه چند تا غاز کانادایی
با خودت ببر که خیلی خوشگل و نازن . گوشتشونم عالی عالیه . اصلا شفاست .
دوست داشتی با بچه ها میفرستمت جنگل واست تیکا و تیهو و کبک و شوکا بزنن ببینی
فرق گوشت تهرون با گوشت شکار چقده ...
یه جا گفتی عسل . شب با چند بلد راه میفرستمت کدیر دل جنگل ...
رد خرس سیاه رو بزنید اون جای عسل جنگلی رو بلده ... اونوقت عسل بخور تا فرق عسل تهرونو با عسل طبیعی بفهمی . حالا جهت اطلاعت بگم
عسل طبیعی اصل دور لب و گلو رو اولش میسوزونه بعد تا رفت بایین آب معدرو جمع میکنه
سردی معده و روده رو میگره ظرف بیست دقیقه احساس سبکی خیلی عمیقی میکنی جوری که فکر میکنی ده کیلو وزن کم کردی ولی در حقیقت باد سردی بدنتو گرفته ...
با خوردن عسل خرسی شکمت خوب کار میکنه .. جریان خونت انقده خوب میشه که با یه عرق گیر تو برفم میتونی راه بری ... اصلا سرما نمی خوری .. خلاصه نوشداروست ..
میدم برات یه دبه پرکنن ببری فقط خودتو خونوادات بخورین .
یه مقدار رب پرتقال و رب انار و رب کنس و رب گوجه درختی و رب گلابی وحشی و رب ولیک و رب ریواس نیشابور و رب کیوی هم با خودت ببر واسه سلامتیت خوبه .. . چون باید پس گردنی بزنی تا بچسبم به سقف .
قصه قصه نوشتم ننوشت نیست هزاری منم مینویسم ولی جانباز عسکری
ساطوریش میکنه ...
پیگیر پنچری نباش رو رینگ بگاز ... راننده باشی مغرب نشده شب اولته ...
خودتو تو دور دور بکوب منکوب نذار غریبی غربت میگیردت . ..
افاضه کردی جواب شنیدی رو بوم غلطون بالانس نزن ...
جذر محبتت کسر در مجذور هرچی مرامه ! توان مرامت سینوس بر فرق تانژانته !
حرص نخور مهندس !
تا اینکه حال تو رو هم فهمیدم . حالا دیگه واقعا ناراحت شدم .
دم همتون گرم . با اینکه من خودم چپر چلاقم . ولی خیلی روحیه دارم . مثل شما وا ندادم . ولی خوب هر کسی یه اندازه ایی توان وطاقت داره
..... من هنوز سه تا ترکش تو سرمه چند تام تو تنم ولی قد شما شل وا ندادم .
البته رفتن حقه . ولی نه الانه . من خیلی از جاهای دنیارو گشتم تجربم خیلی زیاده .
راجع به تسلیم شدن خیلی سرسختم . اصلا جون سختم .
یه زمانی دوزار پول نداشتم . کنار خیابون یه بربری با یه سیر پنیر نهارم بود حالا هر جا بود .
یه تیکه کارتن مینداختم زیرم یاعلی . نهار میخورم نون و پنیر .
نون و حلواارده . تا اینکه راهشو با کار زیاد پیدا کردم . انقدر بخودم روحیه دادام تا غیر خدا همه چیزو شکست میدم .
فقط خدا رفیق بی کلکه . ماهه . عالیه . پنج تومن میدم در راهش پونصد تومن بر میگردونه ...
مخلص کلوم . یادت بخیر رفیق . یاعلی . دیگه وقت هیچ کدومتونو نمی گیرم .
خدا حافظ .
زیرا حماسه سازان را با برنامه ریزی دقیق آنقدر در فقر و بدبختی ضعیف نگه داشته اند که دیگر به فکر حماسه نباشند .
ردولت كليد ظاهرا كليد تمام افكارش را گم كرده دربه در ميگردد تا قفلهاي باز را هم قفل كند تا فكر همه راحت باشد وبه فكر خلق حماسه نباشند
كليد لبنيات در رفته تو يك هفته سه بار نرخ ها بالا رفته
ساير اجناس هم بستگي به مرام توليدكننده ها دارد
متاسفانه از روزي كه رىيس سازمان صنعت معدن استان ما نيمچه اختلاس كوچكي فرمودند ودادستان رزمنده انقلابي با همان مرام ومنش برو بچه هاي هور العظيم (كاسه)برخورد فرمودند تمام بازرسان ١٢٤وسربازرسان قهر كردند بازار را به حال خود گذاشتند
فقط بايد بيايد ببينيد هركاسبي هرطور دوست داره جنس هايش را به مردم ميفروشند
عزيزان مسىول نظارت بازار خسته درمانده شده اند خداوكيلي اگر همان خط كاسه هورالعظيم يك روز دست اين جماعت بود دشمن با ساز وسرنا جلو مي امد اقايان خيلي رىوف وبي ضرر تشريف دارند
ملاحظه بفرمايند در رابطه با گران فروشي چه سازمانهاي دخيل وحقوق ميگيرند اما قادر به تنظيم نرخ بازار نيستند
باز هم كليد داران خنده روي بيايند توبه كنند از بچه هاي بسيج بخواهند وارد عمل شوند اينجاست كه امكان حماسه ٢٥ابان سال ٦١ تكرار ميشود هم مفتخوران سرجايشان مي نشينند وهم مردم احساس قدرت همدلي ميكنند بازار به مردم فشار نياورد امريكا هيچ غلطي نميتواند بكند
منتظر امید دارد به امدن مهدی وریشه کردن ظلم واجرای عدالت
باید هفته وحدت را به هفته وحدت عشاق قلوب رسول الله تبدیل وشعار انماالمونین اخوه رادر عمل تحقق سازیم
رفیق حالمو گرفتی . خیلی بی وفایی ... تو دار و مغروری که از حالت برام نگفتی . من دارم از سایت برا همیشه میرم . خیلی طول کشید تا دست بدی !
الانه دیگه همین یه دستمم داره از کار میفته بخاطر تندیه که باهت کردم . چه کنم رفیق ؛ یه خورده پر روئم ... غیر خدا از هیچکی نمی ترسم اینو همه اونایی که بیشتر جاها با آفتابه شستمشون بپرسی بهت میگن . خوشگل خوشگلاشون رو تو یه همایش جلو دویست نفر ....
باید شمارمو از سایت میگرفتی از درد دلات برام میگفتی درسته من زیاد وقت خاله بازی ندارم . ولی از صبح بعد اذون تا یازده شب هزار تا جا میرم . توام بامن تو ماشین میشستی البته یکی دیگه رانندگی میکنه که اونم جانبازه و اهل دله و حقوق بگیره و حلال نون میخوره ...
تو ماشین از این شهر تا اون شهر دیگه از خودت واسم میگفتی منم گوش میکردم . معمولا تا ده پونزده تا شهر اطراف تهرون روزانه باید سر بزنم . تاشیرازه از دستم در نره . اما مردونه حسابی بهت حال میدادم . حال میدادما ...
ببین باید از دوباره بکوبیش از نو بسازیسش ... فکرتو میگم . زیاد قاطیه بعضی از مسائل بی ربط شدی ...
دوستام میان بهم میگن اگه یه موقع جایی دعوت بودی فلان کلید دار رو دیدی اینو بهش از طرف ما بگو ... من بی روی تعارف تویه جمع تا طرفو ببینم زاغش میکنم که تا سه هفته زنگ میزنه بهم میگه ازت توقع نداشتم . منم میگم رفیقام سفارشتو کرده بودن .
ببین رفیق ... وا نده ... شل نشو ... تو هنوز یه رزمنده ایی ... هنوز یه مردی .. . هنوز زبون داری چشم داری ... دست داری ... دل و جیگر داری شل وا نده سفت و پررو برو جلو حرفتو به کرسی بشون .
تا ته خط هر جا که باشه برو ... نرو بست بشین نرو چله نشینی ... نرو غریبی ... من لب مرز سراوان از بلوچا و سیستانیها هم بلد راهتر بودم . من بعد اسلام قلعه . تا انجیل همه رو دنبال خودم میکشیدم .
من تو بیرجند و قائن و تربت حیدریه از خودشون بلد راهترم ...
من تو سهند وسبلان . چوپونی آدمیت کردم .
من تو شیر کوه یزد از سنگ قطاب درست کردم .
من تو لاله چین همدان از سلمانیت و کائولن و سرب
چینی ساختم ...
فقط به عشقه !!!! عشق !
رفیق من شصت وچهار سالمه ولی رفتم گفتم میخوام برم سوریه ... گفتن شرمنده نمیشه ، شما یه آدم نصفه ایی !!! درست نصف بدنت نیست ، گفتم مشتی یه رزمنده جیگر باید داشته باشه .... بیست کلیو باش ؛؛ ولی نود کیلو جیگر داشته باشه .
پنج تا وظیفه بهم خندیدن . منم با سر رفتم تو شیشه سکوریت . دوازده تا بخیه خورد سرم ولی واسشون جا انداختم که با کله ام میشه با شیشه دوازده میل جنگید . حالا هر دقت میرم اونجا سری بزنم همشون یه دو یه قدم میرن عقبتر پچ پچ میکنن این یارو جانباز نصفهه مخ نداره . کلا تعطلیه . هرچی خواست راش بندازین ... آره دادا . آره رفیق . بکوب از نو با جیگر بسازش ...
سال چهل ونه با چاقو کشای دوروازه قزوین بغل سینما تیسفون سر پل امامزاده معصوم دعوامون شد ... یه چاقو میخوردیم دو تا دست وپا میشکوندیم . انقده چاقو میخوردیم تا میفوتادیم .
دکتر بیمارستان سینا به آژانای کلانتری پونزده اون زمان میگفت سر گروهبان شما همه رو ول کنینن اینو ببرین قصر تا لااقل من از دست بخیه زدن بهش خلاص شم . ... آره دلاور دکترم از دست من خسته شده بود اینکه فاش نیوزه چرا نباید خسته شه .
دیر بهم پا دادی رفیق . خیلی دیره ...
مخلص کلوم ... اون روز ساعت ده صبح که هواپیماهی سیاه رنگ عراق مهر آباد رو زدن نمی دونستن بی کله هایی مثل رائف شبونه با پنجاه نفر راه میفته صبحش میرسه آبادان تا با چاقوم شده نفس عراقیارو بگیره ... جات خالی بود اولین روزای جنگ ... برا پل نادری شیش تا از بهترین رفیقام شهید شدن . دادا من رفیقتم اگه میلم باهت نبود باهت کل کل نمیکردم . من ازت راضیم و دوستت دارم . اگه اون دنیا دیدمت حتما حالتو میگیرم بعد باهت کل کل میکنم . ولی یادت باشه اون دنیا با من باش تا مآمورای جهنمو اذیت کنیم . روحت شاد باشه رفیق . شیر مادرت حلالت باشه . خدا حافظ .
اینا رو ولش کن . یه چیز بگم ؟ قول می دم اگه با این روح سرگردان که اسم و نام نداره رفتم کنار دریا شما و آقای ساقی رو هم ببرم. حماسه یعنی فاش نیوز ... والا اگر او نبود من جایی که می رفتم فقط تا سر خیابان خونمون بود ... آقای ساقی ؟ بازم حالم بده ... اینبار جدیه جدیه ... ولی می ترسم برم شفا مو بگیرم . می ترسم بازم پشیمان بشم از دخالت تو کار خدا ... تو رو خدا بیا بگو چکار کنم ؟ دعا کنم یا بی خیال همه چی باشم و منتظر دعوتنامه زعفر فاش نیوز باشم .... که بریم خوش بگذرونیم ....
خداییش تو کی بودی که منو و روحیه منو اینجور کردی که درد و غم را بازیچه و طنز بگیرم ؟
دکتر حرف زد و من فقط نگاش کردم و گفتم اماده ام . . وصیتم نمی خوام . فقط دلم می خواد اگه کار به جاهای باریکتر رسید بیایی بالای سرم که آمدنت خودش یعنی تجلی یه حماسه بزرگ ... خب خداحافظ برم دعا کنم خدا راه درست رو بذاره جلوی پام ، عیدتان مبارک .
درپاسخ به دوستي كه فرمودند با اين،،،،،،،،،،،مطمىن باش نميشود خواستم بگويم عزيزم همين ها كارهاي كه عقل جن نميرسيد را انجام دادند و روزي تمام كارشناسان نظامي دنيا را مبهوت كرده خود كردند معمولا كافر همه را به كيش خود پندارد يا حق
شنیدم که آن پیر روشن ضمیر
چو در دام نامردمان شد اسیر
به زندان بپرسید از او بازجو
که دل بر که داری به من باز گو
چنین گفت فرزانه ی باصفا
سپاهم کنون خفته در مهد ها
چو فردا شو د فکر دیگر کنند
بساط ستم را زبن بر کنند
و تو زاده گشتی و آقا شدی
ومست از شراب مصفا شدی
شراب وصال و شراب طهور
سراسر صلابت سراسر غرور
غروری که در راه میهن بود
نثار کمینش سر وتن بود
ربودی تو تاج از سر پادشاه
فکندیش از اوج در قعر چاه
سپس آتش دیگری شد به پا
به فرمان شیطان مردم نما
به تدبیر شوم و فکری پلید
نمودند تحمیل جنگی شدید
نهادی چومردانه پادررکاب
همه نقشه هایش بشدنقش آب
طمع خام بود و آن حیله گر
فرو ماند ودر گل فرو شد چوخر
طمع خام بود و آن بدنهاد
فرو ماند وآهش برفت از نهاد
فکندیش در پای ایرانیان
به رزم و شهادت به ایثار جان
به تکبیر و تهلیل ات ای جانفزا
بود ریگ و رمل جنوب آشنا
چو خوار وزبون گشت وشد دربه در
کنون حیله ای تازه دارد به سر
کند فتنه و نظم بر هم زند
خیالی که باید به گورش برد
چرا؟چون که بیدارو سرزنده ای
به راه وطن باز رزمنده ای
ددان بداندیش و نا اهل را
به پا افکنی و دهی بد سزا
داغون میکنین بعدشم پشت سر هم کل کل راه میندازین .
اون از قنبر که سیاهه کارکترهای امریکایی رو زیر مطلب راهپمایی اربعین گذاشت .
بعدشم اونو فاش دست پیشو گرفتن با ما کلکل کردن . حالام شما دلاور عزیز .
نوشتی ... دمت گرم یه چیزی بنویس بقول جانباز عسکری انرژی مثبت بده . کم باشه .
حالا نوشتی زیرش میای نفیش میکنی که چی بشه ؟ از کی ترسیدی ؟ اگه میترسی چرا مینویسی ؟ مگه دولت کلید بدست ترس داره ؟ مشتی از گلوله نترسیدی از یه مشت چلمن
میترسی . بابا گلی به جمالت .
نمیشه تمام تقصیر ها را انداخت گردن امریکا نصفشم مال این هاست حداقل
البته شعر ربطی به این ها که گفتم نداره مال قبلا هست و در مورد جنگ و فتنه ی منافق ها و ... هست ولی اوضاء ای که برای کشور ساختند مثل این شعره هست نه من نترسیدم گفتم چاپ کنی میزنن یک چیز جانبازان را قطع می کنند باز مثلا کمک معیشت رزمنده ها را قطع می کنند کلا هرچی پولیه دوست دارند قطع کنند و پروژه هایی که برای ایثارگران دارند در زمینه پولی و مالی دارند ادامه دارد احتمالا
ماه شب چهارده ... آفتاب تابان ... خوشگل فاش نیوز
حیف که به حاجی قول دادم جور دیگه بنویسم ... والا یکی می زدم پس کله ات که بچسبی به سقف ...
قنبر سیاه خودتی ... امیرو !
نهادی چومردانه پادررکاب / فکندیش در پای ایرانیان و ...
می گه امام دشمن رو شکست داد و خوار و ذلیلش کرد و ...
الان در حول و حوش اون منظور من بهش نگاه کنید رهبر و شورای نگهبان نگذاشتند ان ها هر کاری که دلشان می خواهد را بکنند می خواست بره با امریکا گفت و گو کنه نذاشتند و هعی اون به رهبر بی احترامی می کرد ولی کی الان خوار و ذلیله و ... این شعر از وسط ها ( از همین قسمت به فرمان شیطان مردم نما تا اخر ) درست اتفاقاتی که بر ما گذشت و می گذرد از سمت این اقا پس نگید شعر بی ربط بوده
اون پایین رییس دار و دسته هفت کچلون نشسته ... داره می گه می خوام برم . (ترتیب افعال رو حظ کردی ) ....
تمام شدنی نیست این لوس بازیاش . من و او از وقتی همو شناختیم شونصد بار گفتیم می خواهیم از سایت بریم ولی خاک فاش هی ما رو می کشید . من یه کم ازش می ترسم . نبینش الان نرم نوشته وقتی نیش می زنه می سوزی تا ........
نذار بره ... اون یکی از حماسه سازهاست که انتظارشو می کشیدی ... ولی ای گردنش.... که میگه من دور دست دادم ... نامرد ! هنوز سی سال نیست که آمدم پای پله قدرت و منزلتش ایستادم ولی یا از سر غرور بود یا از سر ترس نیامد منو دعوت کنه بالا .... قبلترشم یه بار رفتم سراغش . اون روزا روزای کبک و خروس خونش بود ... حالا نبود که جانباز کوشونه .... الانم تحویل گرفته چون می دونه از من عاشق خرتر نیست ..... حالا هی از دور برام میگه لنگش کن ! حال ندارم نمی فهمید ... حق منو تباه کردید زیر دست نامردا .... بدبخت ترم کردید رفت ..
با این حال حالا که با این جسم های نصف و نیمه تو فاش بهم رسیدیم حقیقتا حماسه ای شد ...کاوسی جان نگهش دار ... حالی بود با این یاکوزای چینی که انگار خدا زده پس کله اش آورده تو جمع ما ، کاری می کنیم کارستان ... فردا روز خاصیه برای من ...فکر کن اگه اولین اجر حماسه سازی در فردا گذاشته بیشه چی میشه ..... من اگه خبری شد بدو بدو میام براتون تعریف می کنم .
این جانباز فقط یه کم جیگر بازی درمیاره ... نازشو بخر نره تا فردا ... اونم بفهمه تا اخر دنیا باهامون می مونه ... فعلا بای
یادتون باشه بچه های فاش نیوز فقط عاشق خدایند و عظمت یه حماسه مظلوم و غریب
این بچه چغله ها نیان مطالبو بخونند فکر و خیالات برشون داره ...
ارمانهایی داشتیم که سخت عاشقشون بودیم و براش از امیدها و آرزوهامون گذشتیم . خیلی هم تلاش کردیم با کمک گرفتن از دیگران باعث اعتلای انها بشیم اما خب خریت کردیم و یه جای کار اشتباه کردیم . شالوده کار از دستم در رفت . دلم نمی خواد بیشتر توضیح بدم . چون یه راه دیگه دارم تجربه می کنم . فقط خواستم بدانید اینجا تو فاش نیوز عشق بیهوده و مزخرف و غیر شرعی پیدا نمی کنید . منو ببینید عاشق خدایم . لج کنم یه وعده نمازمو سر وقتم نمی خونم . عشقه دیگه ، اما باخدا بودن واقعا حال می ده . انگار خدا به فرشته هاش می گه بدو برو پایین پیش این قنبر ببینید کجای کارش گیر افتاده .... که این قنبر بازم هوچی گری راه انداخته ... مباد هرکسی که بیاد وسط عشق من و خدا تحلیل و تفسیر و قضاوت کنه ... فقط می خوام خوب نگاه کنید خوب نگاه کنید ...عاشقی یعنی چی ؟