چهارشنبه 30 آبان 1397 , 11:07
تنها باری که حسین به حرف مادرم گوش نکرد
جوانان انقلابی و پرشور نه تنها در به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی و تشکیل هستههای مبارزات تلاش کردند، بلکه در پاسداری و محافظت از انقلاب اسلامی نیز تلاش کردند. شهدای دفاع مقدس همان جوانان کم سن و سال روزهای انقلاب بودند که پا به میدان مبارزه گذاشتند. با این که تجربه جنگ و مبارزه مسلحانه نداشتند، ولی خیلی زود با فضای جنگ خو گرفتند و توانستند مردانه در مقابل دشمن بایستند. در این خصوص با «فاطمه ملاحسینی» خواهر شهید «حسین ملاحسینی» خبرنگار حماسه و جهاد گفت وگویی انجام داده است که در ادامه میخوانید:
برادرم در سال 1344 در روستا «مرج» که یکی از روستاهای استان کرمان است، به دنیا آمد. حسین از کودکی با بقیه کودکان هم سن و سال خود فرق میکرد، بیشتر از سن خود میفهمید.
خیلی زود از لحاظ عقلی رشد پیدا کرد و احساس مسولیت و روحیه همکاری و مشارکت در کارها را پیدا کرد، فرقی هم برای وی نمیکرد که انجام چه کاری باشد به هر کاری که بود میپرداخت از کشاورزی گرفته تا آماده کردن دارقالی و دامپروری انجام میداد.
حسین با این که تنها برادرمان بود، ولی همیشه سعی میکرد کارهای سخت را انجام دهد تنبل وتن پرور نبود برایش مهم نبود که برادری ندارد و از این موقعیت بخواهد سوءاستفاده کند؛ چرا که ناخودآگاه مورد توجه بیشتر اعضاء خانواده بود، ولی حسین برعکس بود و بیشتر کار میکرد.
حسین در دوران انقلاب فعال بود
حسین علاقه شدیدی نسبت به انقلاب و بیداری مردم روستای خود در راستای نهضت امام خمینی (ره) داشت به همین دلیل در دوران دبیرستان فعالیت و تلاش کوشش جدی و بیدریغ انجام داد، این مسئله را درک بود تا همه مردم نسبت به انقلاب آگاهی پیدا نکنند اتفاقی رخ نمیدهد، بنابراین لحظهای از تبلیغ و تلاش در این زمینه غفلت نورزید.
در دوران دبیرستان علاوه بر کوشش و تلاش برای عوض کردن فکر و عقیده مردم و فهماندن واقعیات انقلاب و اسلام به عنوان یکی از شاگردان ممتاز دبیرستان شریعتی نیز محسوب میشد.
رادیوضبط داخل دیوار تعبیه دیده بود تا پیامهای امام خمینی (ره) را گوش بدهد
ما خانوادهای انقلابی و مذهبی بودیم. در زمان طاغوت تلویزیون تماشا نمیکردیم، به خاطر برنامههای غیراخلاقی که از این رسانه پخش میشد. اما یک رادیو ضبط داشتیم که داخل دیوار تعبیه دیده و نوارهای سخنرانی امام خمینی (ره) را گوش میکردیم.
اتاقی که در آن در رادیو بود، مرکزی برای جلسات و برنامههای مذهبی و فعالیت علیه رژیم و توزیع تکثیر اعلامیه بود، به همین خاطر رادیو و بقیه وسایل در جاهای خاص تعبیه دیده شده بود تا نیروهای رژیم در صورت لو رفتن مکان به راحتی نتوانند دسترسی به نوار و اعلامیههای امام خمینی (ره) پیدا کنند.
شاه مسلمان نیست چگونه میخواهد برای مملکت ایران تصمیم بگیرد
حسین زمانی که دیده بود همسر شاه «با کارتر» ریس جمهور وقت آمریکا دست داده است. وی گفت: شاه مملکت غیرت ندارد مسلمان نیست چگونه میخواهد برای مملکت و مردم ایران تصمیم بگیرد وی که بویی از مسلمانی نبرده است.
زمانی که انقلاب پیروز شد؛ برادرم در فعالیتهای مختلف سیاسی و فرهنگی تبلیغی شرکت میکرد.
بینش سیاسی برادرم با شرکت در جلسات شهید «آیت الله بهشتی» کامل شد؛ زمانی که برگشت صحبتها شهید را بیان میکرد وخوب فهمیده که بنی صدر فردی مذهبی و میهن پرست نیست مخالف سرسخت وی شده بود.
برادرم عضو انجمن اسلامی بود و درجلسات سازمان تبلیغات شرکت میکردبه همین دلیل علما شهر و به ویژه شیخ عباس پور محمدی وی را برای تبلیغ در ایام ویژه تبلیغ ماه رمضان و محرم به روستاها و مناطق محروم همراه خود میبردند.
افراد ضعیف جامعه را دستگیری میکرد
حسین به همه افرادبه ویژه سالمندان و افراد ضعیف و سالخورده کمک میکرد، تا آنجا که در توانش بود و اگر خودش نمیتوانست کمک کند، با همکاری دیگران و کمک گرفتن از دیگران این کار را انجام میداد.
برادرم سال 1362 دیپلم گرفت. امتحان گزینش دانشجوی سال 64-63 شرکت و قبول شد و توانست به مرکز تربیت معلم شهید بهشتی رفسنجان راه پیدا کند و ادامه تحصیل داد.
با این که کار معلمی را به عنوان عبادت میدانست هنوز چند ماهی از تحصیل وی نمیگذشت که به همراه دوستانش روانه جبهه شد. با این که کار معلمی را به عنوان عبادت میدانست هنوز چند ماهی از تحصیل وی نمیگذشت که به همراه دوستانش روانه جبهه شد.
پدر و مادرم با رفتن حسین به جبهه مخالف بودند؛ ولی حسین با تمام احترامی که به آنها میگذاشت عازم جبهه شد.
تنها یک بار به حرف پدر و مادرم گوش نکرد
برادرم علاقه و احترام خاصی به پدر ومادرم قائل بود و همیشه مطیع اوامر پدر و مادر خود بود؛ تنهابرای جبهه رفتن گوش حرف مادرم نکرد، حسین بعداز خدا مادرم را در حد پرستش مطیع و فرمان بردار بود.
اعزام به جبهه
آموزش نظامی را حسین به همراه دوستانش در شهربابک دیده بودوبا این که همه وی رابه ماندن و ادامه کارآموزی در دانشگاه تربیت معلم توصیه میکردند؛ وی نه تنها خودش بلکه دیگران رانیز توصیه به رفتن جبهه میکرد.
بعد از انقلاب عضو انجمن اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی بود وحسین با شیخ عباس پور محمدی و شهید پاک بار، علی نژاد، شایگان، کرمانیان همرزم بودند.
مادرم میخواست حسین را پابند به زندگی دنیایی کند برای همین به وی توصیه میکردبرای خودت خانهای برای خودت بساز و وی میگفت: برای خواهرانم اتاقی ساختم من نیازی به خانه پیدا نمیکنم عمرم به دنیا نیست شهید میشوم خانه ساختن به کارم نمیآید.
برادرم مسئول مخابرات گردان 417 لشکر ثار الله کرمان بود. در منطقه ماهوت بر اثر عراق آتش راکتهای دشمن به شهادت رسید. برادرم و شهید محسن سلیمانیان همزمان با هم شهید و دریک روز تشییع شدند.
انتهای پیام/