شناسه خبر : 62504
سه شنبه 20 آذر 1397 , 12:08
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گزارشی از اردوی نشاط و سلامت همسران شهدا و جانبازان؛

اردوهای زیارتی سیاحتی؛ درمان های خوشگواری که مغفول مانده است

همسران شهدا و جانبازان از اقوام مختلف کرد، لر، آذری، جنوبی و... با لباس ها و گویش های محلی است و لبخندی شیرین، که برخلاف آنچه که در جامعه امروز کمتر دیده می شود، مهربانی و ادب از خصایص این بانوان است که با یک سلام کوتاه، بدون آن که تو را بشناسند، تو را در بر می گیرند و در عرض چند لحظه گویی با تو آشنای چندین و چندساله هستند...

فاش نیوز - اردوی نشاط و سلامت ویژه همسران شهدا و جانبازان 70درصد سراسر کشور در کردان کرج برگزار شد. این اردو در آستانه چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، با شعار "نشاط و سلامت" از دوازدهم تا چهاردهم آذرماه در مجموعه تفریحی ورزشی کردان استان البرز برگزار گردید.

با ارادت  قلبی و همیشگی خود نسبت به این قشر ایثارگر و فداکار و به پاس فداکاری تمامی جانبازان، این بار نیز با پای دل در میان آنان حضور یافتم. از سوی بنیادشهید و امورایثارگران وسیله ایاب و ذهاب برای نقل و انتقال مهیاست بنابر این با فراغ بال بیشتری سوار بر خودرو حامل خبرنگاران به راه می افتیم تا شاهد یک روز به یادماندنی در کنار همسران  شهدا و جانبازان 70درصد باشیم.

دوری راه زمان زیادی را از ما می گیرد و همین که به درب ورودی مجتمع تفریحی ورزشی ایثار می رسیم خیلی زود در محوطه و در بین مدعوین پراکنده می شویم.

در این اردوی سه روزه که با حضور حدود 300 تن از همسران شهدا و جانبازان 70 درصد با میزبانی بنیاد شهید و امورایثارگران برگزار شد، علاوه بر برگزاری کلاس‌های آموزش خانواده، مشاوره روانشناسی، چکاپ پزشکی، مشاوره مذهبی، برنامه های متنوع تفریحی از قبیل شنا، قایق سواری، بازدید از باغ وحش، کالسکه سواری و غیره نیز به اجرا درآمد.

برنامه افتتاحیه این اردوی سه روزه با صوت زیبای قاری قرآن آغاز و با اجرای بانوی توانایی که با مهارت، به معرفی استان ها به زبان و گویش همان استان و همچنین ذکر اسامی شهدای شاخص آن دیار  می پرداخت ادامه یافت.

نمایندگان استان ها یک به یک با پلاکاردی که در دست داشتند روی سن حاضر می شدند و با نظم و ترتیب روی صندلی های خود قرار می گرفتند.

همسران شهدا و جانبازان در قسمت ابتدایی سالن و تعدادی از دانش آموزان مدارس شاهد استان البرز نیز که به این مراسم دعوت شده بودند در قسمت انتهایی سالن قرار داشتند.

دختران جوان شادی و نشاط بسیاری را با خود به سالن آورده بودند و سالن را غرق شور و هیجان می ساختند و آن را به دیگران نیز انتقال می دادند.

حجت الاسلام «حسن کاویانی راد» معاونت فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران به همراه تعدادی از مدیران بنیاد شهید، از جمله «ابراهیم طاهرنژاد» رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران استان البرز، سردار «یوسف مولایی»، فرمانده سپاه امام حسن مجتبی(ع)، ابوالقاسم پالیزگیر، فرماندار جانباز استان از میهمانان حاضر در این برنامه بودند.

حجت الاسلام کاویانی در این مراسم به سخنرانی پرداخت و عمده سخنان خود را به بحث صمیمت و اخلاقیات و همچنین تعاملات افراد با یکدیگر و اینکه همسران جانبازان و شهدا باید به نشاط و سلامت خود اهمیت بیشتری بدهند اختصاص داد.

در این مراسم گروه ناشنوایان "آوای دستان پارسی" با لباس های محلی و با اجرای زنده خود برای حاضرین جذابیت زیادی را ایجاد کردند که در ادامه برنامه ها هنرنمایی های بیشتری از این گروه  را شاهد بودیم.

این اردوی سه روزه همچنین فرصت مغتنمی برای خبرنگاران حوزه  فرهنگ  ایثار و شهادت فراهم ساخت تا از نزدیک با همسران شهدا و جانبازان 70درصدی که از سراسر میهن اسلامی به این مجموعه تفریحی ورزشی دعوت شده بودند، بیشتر آشنا شوند.

چشم که می گردانم، بانوانی را می بینم که در گروه های چند نفری با هم درحرکتند. من نیز با آنان همراه می شوم. استخر و آب درمانی، مراکز مشاوره و چکاب پزشکی و همچنین مراکز تفریحی(باغ وحش، قایق سواری، سالن ورزشی) و...   آنچه برایم بسیار جالب است، حضور همسران شهدا و جانبازان از اقوام مختلف کرد، لر، آذری، جنوبی و... با لباس ها و گویش های محلی است و لبخندی شیرین، که برخلاف آنچه که در جامعه امروز کمتر دیده می شود، مهربانی و ادب از خصایص این بانوان است که با یک سلام کوتاه، بدون آن که تو را بشناسند، تو را در بر می گیرند و در عرض چند لحظه گویی با تو آشنای چندین و چندساله هستند. بانو «منیژه حسینی» و سه دوست دیگرش از استان سرسبز گیلان (شهرستان رشت) که از ساک هایشان پیداست از مرکز آب درمانی می آیند، نمونه بارزی از این خانم ها هستند. درحالی که به نوبت و خواهرانه در کنار هم عکس یادگاری می گیرند و دلشان می خواهد عکس های چهارنفری هم با هم داشته باشند، به سراغتشان می روم و زمانی که پیشنهاد گرفتن عکس را مطرح می کنم، مشتاقانه پذیرا می شوند و همین آشنایی مختصر، یخ میانمان را ذوب می کند و بعد از چندین عکسِ یادگاری است که خیلی زود گرم گفت وگو می شویم.

منیژه حسینی می گوید: ما از دیروز به این اردو آمده ایم؛ البته هنوز از امکاناتش به طور کامل استفاده نکرده ایم و با گلایه کوچکی می گوید: اگر نظافت ویلاها بیشتر رعایت شود بهتر است اما همین که در کنار هم هستیم، خیلی خوب است، به شرطی که این اردوها ادامه دار باشد و اگر برنامه های سیاحتی و زیارتی بیشتری برایمان فراهم کنند، خیلی بهتر است.

مریم توکلی نیز درحالی که صحبت های خانم حسینی را تایید می کند، می گوید: همسر من سرباز بود که جانباز شد. ما در طول سال ها جانبازی همسرم، فقط دوبار اردوی مشهد و یکبار به اردوی قم رفته ایم.

وی از اینکه در کنار دیگر همسران جانبازان قرار دارد، بسیار خشنود است و می گوید: اینجا به ما خوش می گذرد؛ اما او نیز از وضعیت بهداشتی ویلاها خیلی راضی نیست.

خانم توکلی می گوید: من بیشتر روزها را در خانه و در کنار همسرم هستم و این کمی خسته کننده است و گاهی واقعاً به یک دورهمی و تفریح نیاز داریم. اینجا هم که هستیم، با هم می گوییم و می خندیم و خدا راشکر، واقعاً شاد هستیم و ای کاش این اردوها ادامه داشته باشد.

وی با اشاره به خاطره اردوی مشهد چند سال پیش خود نیز می گوید: همسر من جانباز ویلچری است. زمانی که به مشهد رفتیم، با این که یکی از پرسنل بنیاد شهید استان هم با ما بود، مجبور شدیم در یک بعد ازظهر سه هتل عوض کنیم زیرا هر جا می رفتیم، مناسب سازی نبود و از همان درب ورود، تا همسرم را با ویلچر می دیدند، می گفتند اینجا مناسب وضعیت ویلچری ها نیست.

«آسیه احمدی» نیز یکی دیگر از اعضای این گروه چهار نفری و همسر شهید است که برای اولین بار در این اردوها شرکت می کند. او می گوید: من با همسران دیگر جانبازان و شهدا در شهرمان ارتباط دارم و از این که درکنار هم هستیم، لذت می بریم. ما اصلاً از این برنامه ها خبر نداریم و زمانی هم که از بنیاد استان گیلان سراغ می گیریم، می گویند بودجه نداریم و و با لهجه زیبای گیلانی می گوید: "ما هم دوست داریم دو ماه یکبار، پنج ماه یکبار یک اردویی ما را ببرند." و در ادامه غمگینانه می گوید: ما که همسری بالای سرمان نیست و این برنامه ها هم نباشد، واقعاً افسرده می شویم. من یک فرزند دارم که او هم ازدواج کرده است. نمی توانم از او توقعی داشته باشم و دوست هم ندارم که سربار باشم. در کنار همسران جانبازان برای من لذت‌بخش‌تر است و این که سن و سال ما هم بالا رفته و در مرز 60 سالگی قرار گرفته ایم، ضرورت دور هم بودن ما بیشتر است وگرنه افسردگی به سراغمان می آید؛ بنابراین امروز را قدر می دانیم و ای کاش لااقل تعداد روزهای این اردو کمی بیشتر بود.

بانو قنبرپور نیز در ادامه می گوید: دستشان درد نکند، اردوی خوب و جالبی است. من از استخر و باغ وحش و قایق سواری آن خیلی لذت بردم ولی ای کاش ما را به داخل شهر که مکان های تفریحی و دیدنی هم دارد، می بردند؛ و به سادگی می گوید: در تلویزیون دیده بودیم که کرج دارای باغ ملی گل است؛ ای کاش ما را به آنجا هم می بردند؛ اما از همه‌ی این ها که بگذریم، سفر زیارتی مشهد حال و هوای دیگری دارد. اما ای کاش ما را دفعات بیشتری در طول سال به سفرهای سیاحتی و زیارتی ببرند.

این بانوان در پایان صحبت هایشان گله ای هم دارند و این که ما بعد از خود جانباز، دومین جانباز محسوب می شویم. توقع زیادی نداریم اما باید به وضعیت جانبازان رسیدگی بیشتری شود. حداقل بیایند و سری به ما بزنند. در کنار این که در همین اردو کمبودهایی هم دیده ایم و از سفتی تخت ها تا صبح هیچکداممان نخوابیده ایم اما باز هم می گوییم که اشکالی ندارد و باور کنید همین یک اردوی کوچک، ما را بسیار خوشحال کرده است.

کالسکه ای که برای تفریح بیشتر میهمانان تعبیه شده، کام سرنشینانش را شیرین می سازد و لبخندی است که میهمانانِ بر لب هایشان می نشیند.

به راستی که دوستی و صمیمیت این بانوان تمامی ندارد و به فاصله چند ساعت، حتی نیازی به گفت وگو نیست و فقط کافی است که با یک لبخند از کنارشان عبور کنی که غرق محبت و مهربانیت می کنند.

کمی دورتر دو بانوی دیگر در سایه درختان گوشه دنجی را برای خود انتخاب کرده اند. با لبخندی به سمتشان که می روم، به احترام از جای برمی خیزند و مرا در آغوش می گیرند.

خانم اکبرزاده همسر شهید والامقام "حاجی زاده" و دیگری هم همسر شهید "علی محمدزاده" از استان خراسان جنوبی و از شهرستان طبس به این اردو دعوت شده اند. می گویند: سال‌هاست ما با هم دوست هستیم و در شهرمان نیز با هم ارتباط خوبی داریم.

همسر شهید "حاجی زاده" می گوید: همسرم پاسدار بود که سال 63 به شهادت رسید و پیکر او بعد از 15 سال به دستمان رسید و 35 سال هم  از شهادتش می گذرد.

او درباره این اردو نیز می گوید: اینجا به ما خیلی خوش گذشته و تاثیر خوبی در روحیه ما داشته است. به خصوص برای ما که از شهرِ دوری به این جا آمده ایم، دیدن دیگر همسران شهدا و جانبازان برایمان یک نوع تنوع است و با لبخند می گوید: ای کاش از این نوع اردوها بیشتر برگزار شود تا ما هم بیاییم و فیض ببریم. من که از استخر و قایق سواری آن کلی لذت بردم.

اما گفت‌وگویمان که با همسر شهید "علی محمدزاده" آغاز می شود، غمی سنگین بر دل هر سه‌مان می نشیند. می گوید: همسرم 35 سال است که مفقودالاثر است و هنوز چشم انتظار آمدنش هستم و به ناگهان بغضی که در گلو دارد، بی اختیار می شکند و قطرات اشکی است که به یکباره جاری می شود. کمی صبر می کنیم و لحظاتی بعد ادامه می دهد: همسرم در عملیات کربلای 5 در منطقه شلمچه بود که مفقودالاثر شد و فرزندم هشت ماهه بود که پدرش رفت ... باز هم اشک هایی است که مجال گفت وگو را از او می گیرد.

خانم اکبرزاده برای دلداری اش می گوید: لااقل برای ما چند تکه استخوان به همراه پلاک همسرم را آورند و دلمان آرام گرفت و از چشم انتظاری بیرون آمدیم اما این بنده خدا چه....

و دوباره زمانی که از فرزندش سوال می کنم، می گوید: الان جوان 32 ساله است؛ در کودکی پدر را ندیده بود و سراغی از او نمی گرفت اما دائم بهانه گیری می کرد و من می دانستم دردش چیست.

نوای روحبخش اذان ظهر که در محوطه باز می پیچد، حدیث بندگی را به یادمان می آورد. وضو می سازیم و نمازی می خوانیم.

 سفره طعامی که برای حاضرین گشوده می شود، با یک نوع غذا از میهمانان پذیرایی می شود و خوشبختانه اینجا از اسراف خبری نیست.

پس از صرف ناهار، اینبار به سراغ بانویی از استان کهگیلویه و بویراحمد می رویم که با لباس سنتی زنان آن منطقه به این اردو آمده است.

بانوی بسیار باصفایی که وقتی درکنارش می نشینم تا به خود بیایم، دستم را به نشانه ادب و احترام می بوسد و برچشمان خود می گذارد. حقیقتاً غافلگیر می شوم و پیشانی اش را می بوسم.

«زهرا فرندوار» که خود را همسر شهید "سید خداداد عبادی فر" معرفی می کند، از اردو بسیار راضی است اما از مسوولان انتظار سرکشی به خانواده شهدا را دارد و به گویش محلی می گوید: ما چشمداشتی از کسی نداریم اما برای اینکه یاد از شهیدمان کنند، به ما سر بزنند.

وی می گوید: همسر من اوایل جنگ به شهادت رسیده است و درحال حاضر هم بیماری های زیادی دارم. من و مادر شهید هر دو مریض هستیم و در یک خانه با هم زندگی می کنیم. زندگیمان سخت می گذرد؛ درخواست وام داده ایم که هنوز نداده اند.

از از این همسر شهید می پرسم که این اردوها چقدر در روحیه همسران جانبازان و شهدا موثراست، می گوید: من در خانه که هستم، مدام مریضم اما از زمانی که به اینجا آمده ام، واقعاً حالم بهتر شده و مریضی ام را فراموش کرده ام.

با او که خداحافظی می کنم، ساعت 2 بعدازظهر را نشان می دهد و چیزی به شروع افتتاحیه برنامه باقی نمانده که خود را به سالن برگزاری مراسم می رسانم.

عصرگاه است که برنامه افتتاحیه پایان می پذیرد و به ایستگاه پایانی، یعنی افتتاح بازارچه سنتی می رسیم که با حضور مسوولان بنیاد شهید و امور ایثارگران حاضر در این مجموعه برگزار می شود.

بازارچه ای که در آن علاوه بر سوغاتی شهرهای مختلف کشورمان، محل عرضه و فروش لباس های حجاب و عفاف نیز هست و بانوان علاوه بر خرید و گردش در بازارچه، کامشان نیز از طعم مطبوع لبو و باقالی و چای داغدر خنکای عصرگاهی گرم و مطبوع می شود.

گزارش از صنوبر محمدی

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
سلام خیلی گزارش خوبی بود ... دستتون درد نکنه خانم صنوبر .
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi