شناسه خبر : 62665
دوشنبه 26 آذر 1397 , 09:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

برادرم در جبهه «اکبر تی‌.ان‌.تی» لقب گرفته بود

«عباس محمدحسینی» برادر شهیدان «علی‌اکبر و علی‌رضا محمدحسینی» است که طبقه دوم خانه خود را به نمایشگاه عکس و پوستر دفاع مقدس تبدیل کرده است.

وی معتقد است که باید همه افراد اعم از مذهبی و غیرمذهبی را جذب کنیم و در همین راستا می‌گوید که یک روز خانمی غیرمحجبه به نمایشگاه عکس و پوستر دفاع مقدسی که در خانه‌ام برپا کرده‌ام آمد. برایش توضیح دادم و گفتم این شهید در راه اسلام سر داده و آن یکی سوخته و دیگری دست و پایش را خمپاره با خود برده است، وی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و اشک می‌ریخت.

در راستای آشنایی بیشتر با این فعال فرهنگی حوزه دفاع مقدس، خبرنگار دفاع پرس به گفت‌وگو با این برادر ۲ شهید والامقام نشسته است.

دفاع پرس: چگونه شد که به فکر ایجاد نمایشگاه دفاع مقدس در طبقه دوم خانه خود افتادید؟

یک روز از تهران زنگ زدند که ماجرای شهادت ۲ برادرتان را تعریف کنید و من آن را روی نواری ضبط و ارسال کردم. آن‌ها گفتند می‌توانی همین ماجرا‌ها را برای مردم تعریف کنی؟ من قبول کردم و مدت ۱۰ روز در تهران آموزش روایت‌گری دیدم. عکس ۲ برادرم را بردم و از آن موقع به بعد، عکس رفیقان و همرزمان خود را جمع‌آوری کرده و این مکان را راه‌اندازی کردم.

دفاع پرس: آیا مردم خصوصا نسل جوان از نمایشگاه شما استقبال کرده‌اند؟

روزانه میزبان افراد مختلفی هستم که برای بازدید به این‌جا می‌آیند و در این نمایشگاه با تیپ‌های مختلف مذهبی و غیرمذهبی مواجه شده‌ام و همیشه سعی می‌کنم آن‌هایی که ظاهرشان مذهبی نیست را هم جذب کنم، برای مثال یک روز خانمی غیرمحجبه به نمایشگاه عکس و پوستر دفاع مقدسی که در خانه‌ام برپا کرده‌ام آمد و اطرافیان اعتراض کردند که این خانم را راه ندهید و... اما در جواب این افراد گفتم که این خانم هم مثل دختر من است و باید بیاید و ببیند؛ لذا آن خانم آمد و برایش توضیح دادم و گفتم این شهید در راه اسلام سر داده و آن یکی سوخته و دیگری دست و پایش را خمپاره با خود برده است، وی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت و اشک می‌ریخت؛ بنابراین باید این افراد را جذب کرد.

برادرم در جبهه «اکبر تی‌.ان‌.تی» لقب گرفته بود

دفاع پرس: فرمودید که ۲ برادرتان شهید شده‌اند، از برادران شهیدتان بگویید.

برادرم شهیدم «علی‌اکبر محمدحسینی» در جبهه به «اکبر تی‌.ان‌.تی» معروف بود؛ زیرا او در خط مقدم تی‌.ان‌.تی‌ها را در سنگر‌های عراقی جاسازی و منفجر می‌کرد و وسایل و تجهیزات درون سنگر را به غنیمت می‌گرفت.

علی‌اکبر قلباً می‌خواست که شهید شود و هروقت به کرمان می‌آمد، به مادرم می‌‎گفت: «تو چرا دعا نمی‌‎کنی که من شهید شوم» و مادرم نیز در جوابش می‌گفت: «شما برو هرچه خداوند بخواهد همان می‌شود».

وی در چهارمین روز از عملیات پیروزمند فتح بستان (طریق‌القدس) از ناحیه پا مجروح شد، اما برای حفظ روحیه نیرو‌های تحت امرش، تا آخرین لحظه در منطقه ماند و سرانجام در منطقه «زیر پل سابله» به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

برادر شهیدم «علیرضا» برای مادرم خیلی عزیز بود

«علی اکبر» در نامه‌هایی که برای ما می‌نوشت، این موضوع را بار‌ها تکرار می‌کرد که «مواظب مادر باشید» و ما تقریبا از وی دل کنده بودیم.

برادر کوچکم «علیرضا» نیز در جبهه حضور داشت و مادرم می‌گفت که «علیرضا را به خط مقدم نفرستید»؛ چرا که او بچه آخر بود و برای مادرم بسیار عزیز بود و وقتی هم شهید شد مادرم خیلی ناآرام بود.

به علت این‌که برادرهایم در جبهه حضور داشتند، به سفارش «علی‌اکبر» من از مادرم مواظبت می‌کردم و پس از شهادتش برای نخستین‌بار به جبهه رفتم.

برادرم در جبهه «اکبر تی‌.ان‌.تی» لقب گرفته بود

دفاع پرس: فرمودید که به جبهه رفتید، از جبهه رفتن خودتان بگویید.

وقتی به جبهه رفتم لشکر «ثارالله» در حالت پدافندی قرار داشت و در آن برهه از زمان من در عملیاتی شرکت نکردم و پس از مدتی در عملیات «خیبر» که در جزیره «مجنون» انجام شد حضور پیدا کردم.

در عملیات «والفجر مقدماتی» به‌عنوان راننده و در عملیات «والفجر ۳» نیز در پشتیبانی فعالیت داشتم، به علت آن‌که برادرانم به شهادت رسیده بودند، به من اجازه نمی‌دادند که به خط مقدم بروم و حتی یک‌بار در جزیره «مجنون» حاج «قاسم سلیمانی» من را دید و گفت: «محمدحسینی این‌جا چکار می‌کنی، هرچه سریع‌تر از منطقه خارج شوید» من اعتراض کردم و وی در جواب اعتراض من گفت: «تابع ولایت باش» و من اطاعت کردم و به اهواز بازگشتم.

دفاع پرس: چه نکته مهمی در وصیت‌نامه برادران شهیدتان وجود دارد.

«علی‌اکبر» در وصیت‌نامه خود که در مرکز فرهنگی و موزه دفاع مقدس کرمان موجود است، نوشته است: «به کلیه برادران عزیز می‌گویم که کشته در راه خدا عزادار نمی‌خواهد بلکه پیرو راه می‌خواهد»؛ لذا قطعا پس از شهادت شهید همه برادران او محسوب می‌شوند و این سفارش را همه ما باید رعایت کنیم.

دفاع پرس: آیا کرامتی از شهدا در زندگی خود دیده‌اید؟

بله، یک‌بار در یکی از مناطق راهیان نور از من پرسیدند: «شما که این‌قدر از «علی‌اکبر» صحبت می‌کنید، آیا خواب شهید را هم دیده‌اید؟» من رفتم گوشه‌ای خوابیدم و به علی‌اکبر متوسل شدم و از وی خواستم که به خوابم بیایید. شب خواب دیدم که رهبری نشسته‌اند و چندنفری اطراف‌شان بودند و علی‌اکبر نیز گوشه‌ای ایستاده است، رفتم جلو که سلام کنم از خواب پریدم.

برادرم در جبهه «اکبر تی‌.ان‌.تی» لقب گرفته بود

شهیدی که به دختر دم بخت جهیزیه داد

روز پنج‌شنبه‌ای بود که می‌خواستم به مزار برادرانم بروم، سه نفر از آشنایان گفتند که همراه شما می‌آییم و من هم گفتم که بیایید. رفتیم سر مزار یکی از شهدا و مادر این خانواده‌ای که با من همراه بودند شروع کرد به درد دل کردن با یک شهید که «می‌دانی دختر من بزرگ شده و خواستگار برای او آمده است و می‌خواهیم جشن عروسی برایش تدارک ببینیم، ولی پولی نداریم؛ چرا هیچ کاری نمی‌کنید».

صدای اذان بلند شد و آن خانم گفت: «برویم نماز را در مهدیه صاحب‌الزمان (عج) بخوانیم». پس از نماز، دعای کمیل هم برگزار شد. صبح جمعه (۱۸ محرم) همان خانم دوباره در خانه را زد و گفت: «یک‌بار دیگر ما را ببرید گلزار شهدا. من خوابی دیدم و می‌خواهم ببینم چه‌قدر واقعیت دارد».

رفتیم مسجد قائم (عج) دعای ندبه را خواندیم و ساعت ۹ به گلزار شهدا رفتیم. در راه خوابش را تعریف کرد و گفت: «مادر شهید به خواب من آمد و گفت: «چرا پیش من نمی‌آیید». در گلزار شهدا رفت و مادر شهید را دید. همان موقع سردار «قاسم سلیمانی» با ۲ نفر دیگر به گلزار شهدا آمده بودند و سوال کردند که «شما این‌جا چه‌کار می‌کنید». مادر گفت: «دختر دم‌بختی دارم و پولی برای مراسم ندارم». سردار گفت: «کاغذی برای من بیاورید». رفتم کاغذی آوردم و سردار مشکل این خانواده را حل کرد.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi