شناسه خبر : 62670
یکشنبه 02 دي 1397 , 12:12
اشتراک گذاری در :
عکس روز

بنیاد! صدای فریاد فرزندان جانباز اعصاب و روان را بشنو!

این کامنت را بخوانید. درد دل یک فرزند جانباز اعصاب و روان... غریب و مستاصل! باعث و بانی این استیصال کیست؟

شهید گمنام- این کامنت را بخوانید. درد دل یک فرزند جانباز اعصاب و روان... غریب و مستاصل! باعث و بانی این استیصال کیست؟

( علی- والا به خدا پدرم جانباز اعصاب روانه. ببخشید ببخشید به کلی حالش خوب نیست! الان من ۲۷سالمه. از بچگیم تا الان یه روز خوش تو خونمون نبوده. هزار بار پدرم مادرم رو زده، هزار بار میخواسته بکشتش! میدونم دست خودش نیست ولی من تنفرم از اینه که این درصد جانبازی رو چه جوری حساب میکنن؟ والا پدر من الان سی ساله از خونه بیرون نیومده. کلا یه گوشه تو خونه نشسته همش داره هذیون میگه. تو توهمه. آقا بیاید سلامتی پدر منو بهش بدید. این حقوق این سهمیه همش مال خودتون! نخواستیم. دلم میخواست یه بار مثل رفیقام منم لذت پدر داشتنو می چشیدم. میدونی تو بچگیم می ترسیدم با کسی بحث کنم. چون برا مسخره کردن میگفتن بابات دیوونه هست؟ کلا منم افسردگی گرفتم. من ناشکری نمیکنم. میدونم چه کسایی از جانبازان هستن که اون زمان جنگ مدارکاشون یا کامل نبوده یا پیدانشده یا صورت سانحه ندارن، الانم یه گوشه افتادن. فقط خدا صبر بهشون بده ولی خیلی داره بی عدالتی میشه به جانبازان....)

*********************************************

دل به درد می آید و پشت آدمی می لرزد از هجوم افکاری که پس از خواندن کامنت هایی امثال این فرزند عزیز جانباز اعصاب و روان به ذهن آدم خطور می کند؟... به حقیقت مسئول رنج هایی که اکنون بسیاری از فرزندان جانبازان اعصاب و روان می کشند، کیست؟... خودشان؟ خانواده هایشان؟ مسئولین؟ بیناد شهید و امور ایثارگران؟!

با هم برگردیم به 30 سال قبل... به روزهایی که تازه بسیاری از مجروحان جنگ تحمیلی با انواع آسیب های جسمی و روحی به آغوش خانواده بازمی گشتند یا در آسایشگاه ها بستری می شدند... نوجوان یا جوان... اندکی که می گذشت، حرف از ازدواج آنها به میان می آمد. آسیب های جسمی که به جای خود و عوارض خود را دارد اما حرف امروز ما درباره آن کسانی ست که آسیب های شدید روحی و روانی خوردند به دلیل سوانح، سختی ها و انفجارها و ...!

مقالات علمی ثابت کرده اند که بیش از 70% مجروحان جنگی از عارضه PTSD رنج می برند! یعنی اختلال سندرم پس از سانحه. یعنی یادآورد تمام وقایعی که برای فرد رخ داده و عوارض روحی و روانی... اما در این میان کسانی هم بودند و هستند که در اثر انفجارهای شدید و نزدیک، دچار موج گرفتگی های شدید شده و عوارضی غیرعادی تر از یک PTSD معمول در بین مجروحان را ازخود بروز می دهند.

دست زدن به کارهای خطرناک و غیر ارادی... بازگشت به روزهای جنگ و تصور و لمس وقایع و فشارها و مرور مادام و غیر ارادی اتفاقاتی که بر فرد گذشت... بارها خوانده ایم و شنیده ایم که فرد تحمل شنیدن صدای کم یک تلویزیون را ندارد... !

بیشترین فکری که ابتدا درباره یک فرد با عوارض روحی به ذهن می رسد، بحث شرایط خاص وی نسبت به دیگران و نیازهای روانشناسی وی است که برای چنین افرادی این نیاز پررنگ تر می شود.

اینکه در آن زمان خانم هایی بودند که فرشته گونه زندگی با افرادی با چنین شرایطی را پذیرفتند و پای عشق و اعتقاد خویش ایستادند و خواستند زندگی خود را با یک قهرمان باغیرت تقسیم کنند، عملی ست که اجر و جایگاه آن در این دنیا قابل محاسبه نیست اما ازدواج و تشکیل یک خانواده بحثی به این سادگی نیست که فقط یک خانم پیدا بشود و با فردی ازدواج کند و زیر یک سقف بروند و طبق روال فرهنگ قدیمی ما خودبخود بچه دار بشوند و ...

در تشکیل چنین زندگی هایی با شرایط خاص، با افراد خاص، خوب است که افراد عمیق تر به کاری که انجام می دهند فکر کنند و بیندیشند که قدم های آنان حساس تر از بسیاری از خانواده هاست

حال در این مبحث آنچه جای خالی اش احساس می شود، یکی بحث خود جانباز و همسر جانباز است و یکی هم مسئولین و متولیان امور ایثارگران و به ویژه بخش روان سنجی و مشاوره که بیشترین بار وظیفه و مسئولیتش را ظاهرا" بنیاد به عهده دارد.

درست است که یکی از اهداف ازدواج از نظر اسلام و همچنین علم، بقای نسل و به وجود آوردن فرزندان است اما بعید به نظر میرسد که اسلام و علم تنها به، به دنیا آوردن فرزند توصیه کرده باشد بدون اینکه به عاقبت و تربیت و پرورش او اندیشیده باشد.

شاید همین معیار و صحبت است که محکومیت و سهل انگاری و کم کاری بنیاد را بیشتر مشخص می کند!

شاید بسیاری از خانم ها با نیت های الهی که یقینا" احساس و عشق خدمت به چنین بزرگوارانی را به همراه داشته، قدم در این مسیر گذاشته اند اما بخش مشاوره ای و روان شناسی بنیاد در آن زمان آیا وظیفه ای در قبال آگاه سازی چنین افرادی و دادن بینش بیشتر به شرایطشان را نداشته است؟!

در بسیاری از نظرات می خوانیم که جانبازان عزیز اعصاب و روان دارای 2 یا 3 فرزند هستند. هرچند حق و علاقه به مادر یا پدر شدن حقی ست که نمیتوان مطلق از کسی دریغ کرد یا به طور دستوری حکم کرد که ممنوع است اما اندیشیدن در محیط زندگی ای که می خواهیم برای فرزندانمان ایجاد کنیم، به مراتب از فکر کردن به داشتن پول و تامین هزینه های غذا و خوراک و پوشاک مهم تر است.

آدمی روحی ست که در قالب جسم و تن در این دنیا قرار گرفته پس همانطور که می بینیم انسان ها در شرایط سخت عوارض روحی شدیدتری پیدا می کنند تا عوارض جسمی! گرسنگی و پوشیدن لباس ارزان را میتوان تحمل کرد اما فریاد زدن، دعوا، شرایط سخت و تنش زای روانی را چطور؟ به همین سادگی میتوان تحمل کرد؟

آیا مقصر حال بد بسیاری از فرزندان جانباز اعصاب و روان، نداشتن آگاهی نیست؟ آیا بهتر نبود مراکز مشاوره ای بنیاد شهید خود را مسئول می دانستند و مشاوره های زوجی و خانوادگی و ازدواج را برای این جانبازان گرانقدر قرار می دادند؟ نمی خواهیم مصداق بیاوریم اما بهتر نبود وقتی یک همسر جانباز میداند که همسرش شرایط سخت روانی و غیرقابل کنترل دارد، از داشتن چندین فرزند چشم پوشی می کرد و شاید به تجربه حس مادری با یک فرزند بسنده می کرد؟

آیا نباید به این اندیشید که اگر پدر یک خانواده در حالت عادی بارها به همسر خود حمله می کند، دست به کارهای غیرقابل کنترل می زند، گاهی گریه می کند یا افسردگی شدید دارد یا .... صدها عوارض دیگر که جنگ تحمیلی بر جوانان و مردان کشور ما تحمیل کرد، آیا این قهرمان دلشکسته و پرشکسته توانایی رهبری یک خانواده چندین نفره را داراست؟

 به هیچ وجه سخن ما این نیست که این عزیزان حقشان تنها ماندن بوده یا حق پدری ندارند! اما اگر بخواهیم ریشه ای به عوارضی که هم اکنون فرزندان جانباز اعصاب و روان با ان دست و پنجه نرم می کنند، بنگریم، متوجه می شویم که نبود دانش و آگاهی درباره مبحث فرزندآوری، تکیه به افکار قدیمی و غیرعلمی که باید هر کس ازدواج کرد، لزوما چندین فرزند بیاورد و بعضا" عدم آگاهی از برخورد در چنین خانواده هایی و نوع برقراری روابط والدین و فرزندان، باعث شده که شاهد حضور جوانانی دلشکسته، با احساس رنج و دردی باشیم که هم احساس می کنند حق خودشان مغفول مانده و هم حقوق پدر قهرمانشان!

... و مثل همیشه متاسفانه بیشترین فریاد بر سر بنیاد است که در تمامی این دلتنگی ها شریک و سهیم است! آیا بخش روانشناسی بنیاد نمیتوانست به جانبازان اعصاب و روان درحال ازدواج و همسرشان مشاوره بدهد؟! ... آیا زندگی چنین عزیزانی مانند افراد عادی دارای مشکلات جاری مردم است که نیاز به آگاهی و اطلاعات بیشتر نداشته باشند؟! آیا بسیاری از این عزیزان به دلیل آگاهی و بعضا سواد کم، تنها یک ازدواج با نگاه سنتی کردند بدون اینکه از علم مربوط به شرایط خاص خود اطلاعی داشته باشند؟ این اطلاع رسانی وظیفه چه کسی بوده است؟

قسمتی از حال بد این فرزندان عزیز هم باز به خدمات دهی و درصد دهی ضعیف بنیاد برمی گردد که بیشتر دل این عزیزان را می سوزاند تا ترمیم کننده زخم هایشان باشد! آیا بنیاد هم اکنون این قشر اسیب دیده یعنی فرزندان جانباز اعصاب و روان را می شناسد و در پی التیام دردهای روحی ایشان هست؟!

... و همین مشکل را هم اکنون نیز در خانواده هایمان داریم که بسیاری با معیارهای غلط، احساسی، با اهداف پولی یا .... ازدواج می کنند اما هیچ علم و آگاهی ای از انتخاب درست، نحوه و زمان فرزند دار شدن، نحوه پرورش و تربیت کودک، تاثیر خانواده و روابط والدین بر زندگی فرزندان و ... ندارند! و این یک آسیب بزرگ روانشناسی ست که جامعه را تهدید می کند.

جای خالی استفاده از مشاوره و ارائه خدمات مشاوره ای به شدت به چشم می خورد.

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
باسلام بیعدالتی در بنیاد بیداد است من کسی میشناسم سرباز بود فرار کرد آمد ماند تا بداز جنگ رفت دوستی پیدا کرد پرونده دورس کرد حالا 70 درصد حقوق دریافت میکند ولی در عوض راست میگوید پسر این برادرمان انسانهای رفتن جبهه بیمار شدن ولی هیچ نه حقوقی نه دفترچه دونفر برن روستا خیلی راحت میشه متوجه شده طرف که میگه من شیمیای هستم آیا هست یا نه ولی بنیاد از ریشه خراب است ما داریم خودمان را خسته میکنیم دیگه گوشش پرشده از این حرفها واسلام
مرتضی خاکپور کجایی دلاور . دلم واست تنگ شد . بیا دادا میدونم توام گله داری . بیا دادا .
جانباز شیمیایی 1کجایی بابا میدونم توام گله داری بیا بابا بیا ...
محمد از شیراز . دلاور مرادیفر . حاج علی خان خراسانی . هم قطار . طوطی کوتوله .
بروبچ شهرکرد . دلاورای اصفهان . سربلندای مازندران . مهربان گیلانی کجایید بیاید دادا .
جاتون خالیه . میدونم . گله دارید بیاید .
عزیز دل مگر به امدن ماست ما خدمت همه عزیزان ارادت داریم وخودم چندین بار در مورد ptsd وعوارض ناشی از مجروحیت نوشته ام ودر ستون سلامت هست ما هرچه میکشیم از خود جانبازانی است که پست گرفته اند ودارند وما را فراموش کرده اند حالا سردار شده اند وجواب سلام ما را نمیدهند وگرنه در بلاد کفر به انسان و انسانیت اهمیت میدهند من انقدر روحیه ام خراب شده این متن ها را که میبینم گریه ام میگیرد وتا چند روز حالم خراب است این یچه جانباز چه گناهی کرده در ایران متولد شده وبا فرزندان من که حدا اقلها را از انها وخانواده شان دریغ میکنند در بلاد کفر مشاوره های هفتگی برای کل خانواده مجروح ودرمان این جانبازان در اولویت است چه بگویم اینجا دوماه است درمان ما هم به لطف دولت بی تدبیر معلق است ما هم صورت سانحه داریم ودرصد بابتش نداریم مدارکه مزمان ما را گم کرده اند وخیلی ها مثل من هستند اخر واقعا جای خجالت دارد که به پزشکان هم گفته اند درصد ندهید ومن هم درصد شیمیایی دارم وموج انفجار را با اینکه بستری بوده ام وصورت سانحه دارم بیمارستان نوشته سیل امده مدارک بستری نابود شده وکلا ما را هم نابود کرده !اوقت در همین مملکت دانشگاه بنده را به دلیل عدم صلاحیت از نظر اعصاب وروان از درس محروم کرده اره عزیز اینجا ایران است خرمشهر ازاد شد یک وجب خاک ندادیم!!ولی چه شهیدانی دادیم وچه جانبازانی که حالا بیشترشان فراموش شده اند افسوس که قدر نمیدانند خدا هدایتشان کند وزود کلک ما را هم بکند تا مسئولان از دست ما راحت شوند
سلام چه خوب شد اومدی دلاور .
مرتضی خاکپور تو کجایی ؟ امروز جزو روزهای بودنه ... نه رفتن . بیاید کنار هم با هم باشیم .
همتون یه جورایی دلشکسته اید ..میدونم . جا خالی نکنید . اونا همینو میخوان .
کامنت نوشته شده توسط این فرزند عزیز جانباز واقعا دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد. رنجی که این فرزندمان در این جامعه مع الاسف کنونی می کشد حاصل بی ندبیری بنیاد شهید و نبود حس مسئولیت در قبال بازماندگان جنگ و حمایت نه تنها مادی، بلکه حمایت های روحی و روانی و ارائه مشاوره های درست آن هم بعد از مجروحیت و مصدومیت جانباز میباشد که بنظر میرسد بنیاد مانند هر امور دیگرش نمره مردودی گرفته است.
آخر چرا نباید اتاق فکری برای درمان زخم های عمیق خانواده های جانبازان تشکیل شود تا نسبت به درمان جدی و حداقل پیشگیری از آن اقدام شود؟
نکته بعدی اینکه چه خوب بود اعضای کمیسیون پزشکی بنیاد که کار تعیین درصد برای جانبازان را برعهده دارند، تعدادی روانشناس و روانکاو و مشاور در بینشان باشد تا درصد واقعی به جانبازان عزیزی که با ظاهری سالم، اما درونی متلاطم و بهم ریخته با زخم های بسیار عمیق داده شود؟
این ظلم آشکاری که بنیاد به جانبازان میکند، کمتر از جنایات حزب بعث نیست!
من حقیر بعنوان جانباز نخاعی 70% از خودم خجالت می کشم که زنده هستم و این ناعدالتی و جنایت را در حق همسنگران و همرزمان دیزوز و برادران جانباز امروزم مشاهده میکنم.
ابن همه تبلیغات خواسته و یا ناخواسته ای که به خورد اذهان جامعه می دهند که ایثارگران و جانبازان و خانواده شهدا بردند و خوردند و ... کجا و واقعیت درونی جامعه ایثارگران کجا.؟
رفتار هر مسئول بی لیاقتی که مسبب این ناملایمات و دمیدن رنج بیشتر در روح و روان و کالبد ایثارگران و فرزندان و همسران آنها بوده را بخدا و روز قیامت واگذار می کنیم. امیدواریم در این دنیای وانفسا هم بسزای اعمال ننگین خود برسند.
در پایان به این فرزند عزیز ایران زمین و علی های ایثارگران با صدای رسا و فریادی بلند عرض می کنیم که شرمنده ایم....
از «شهید گمنام » عزیز هم که به درستی در این باره دست به قلم شدند خسته نباشید عرض می کنیم.
✔️ نگهبان درب فرودگاه اهواز از ورود او به داخل ممانعت کرد، او بدون اهانت به نگهبان.

برگشت و در آن گرمای سوزان حدود نیم ساعت روی جدول نشست.

تشکر از نویسنده این مقاله که بخشی از اهمیت رسیدگی بیشتر به جانبازان مظلوماعصاب و روان و خانواده های مظلومترشان را یادآور شده است، هرچند برای جبران بخشزیادی از مافات دیر شده است اما جلو ضرر را از هرجا کهبگیری استفاده است!
سلام آخه چرا این بنیاد خود را راحت کرده نهجوابی نه صحبتی خود را زده به بیخیالی خیلی جالب است اینها با خنگ بازی همه را از رو بردن انگار نه انگار جوابگوی 2 ملیون ایثارگر هستن بخدا که خیلی جالب است یک بلیط فروش از بنیاد بیشتر مسولیت قبول میکنه درواقه خود را بخواب زدن هیچ هیچ هیچ بندگان خدا خانواده شهدای حرم
سلام ، موضوعی که مطرح شده در تمام دنیا مطرح است زیرا کشورهای زیادی با جنگهای خانمانسوز درگیر بودند حتی افرادی که در منزل بودند در اثر بمباران هوایی دچار آسیب شدند.
اما نکته قابل توجه در زندگی جانبازان اعصاب و روان اهمیت در نحوه تامین معیشت و درمان آنهاست نه چیز دیگری زیرا چنانچه جانبازی دچار حمله عصبی شود بعلت فقدان درمان صحیح و تامین معیشت است.
بنده جزو جانبازان اعصاب و روان هستم که بنیاد و ارتش علاوه بر تایید مجروحیت اعصاب و روان و چند مجروحیت دیگر بهیچوجه توجه به درمان و معیشتم نداشته لذا مصائب بسیاری را تحمل کردم که از جمله مصائب حملات عصبی بوده که باعث رنجش شدید خانواده و اطرافیان شده است و سالهاست پس از بازگشت از کار روزانه تنها در اتاقی زندگی میکنم و خانواده در همان خانه اما دور از همدیگر هستیم.
سالها قبل بنیاد برای درمان چند مجروحیت بوسیله مکاتبه با تعدادی متخصص درمان را مدیریت میکرد اما پس از اتمام جنگ وضعیت درمان خراب شد یعنی بنیاد با پزشکانی قرارداد بست که فقط داروهای خواب آور برای تشخیص افسردگی شدید تجویز کردند اما با توجه به لزوم کار کردن متاسفانه مصرف داروها منجر به تهمتهایی ناروا شد تا اینکه پزشکی را خداوند سر راهم قرار داد که مشکل موج گرفتگی را اختلال استرس تشخیص داد و از آن زمان با تجویز داروهای خارجی البته با هزینه زیاد حالم خوب شده و زندگی طبیعی دارم.
بی انصافی بنیاد و ارتش برای نادیده انگاشتن مشکلات انواع مجروحیت بویژه اعصاب و روان و مجروحیت شدید کمر که چهار دیسک تخلیه شده اما به همین مشکلات جدی که خیلی آزارم دادند برای هریک 2 و 3 درصد تعیین کردند گرچه بالای 25 درصد هستم اما تا این تاریخ حتی یک ریال کمک از ارتش و بنیاد نداشتم که بیشتر مشکلاتم بعلت کار بسیار زیاد برای تامین اجاره خانه و هزینه های زیاد درمانم بوده است.
بنیاد میتوانست خیلی آسان مانع از مزمن شدن مجروحیتهای مختلف شود اما فشار کار و خانه بدوشی و بی توجهی مسئولین باعث تشدید مشکلات مجروحیتها شده است. علی ایحال هنوز روی پای خودم هستم و توانستم بحول و قوه الهی که هیچوقت تنهایم نگذاشته در کنار بارگاه امام رئوف و بازگو کردن درد دلها با سنگ صبور ایثارگران یعنی فاش نیوز عزیز به تمام مشکلات غلبه کنم پس مسئولان بنیاد و ارتش را به خدا واگذار کردیم و خداوند متعال را شکر گذارم و فقط به او پناه میبرم.
خیلی شرایط سختیه ...من ک دخترم یه روز خوش از دیوانگیه پدرم ندیدم ...بدون هیچ امتیازی و بدون هیچ درصد بالایی ‌....حداقل اطرافیامون بچه هاشون از باباهاشونکشیدن یه سهمیه کنکور داشتن راحت رفتن بهترین رشته ...من ک پدرم دراومد با سختی درس خوندم ..یه روز بدون بحث و کتک و دعوا نمیشه براش ..من ک راضی نیستم ازشون قرار بود اینارو براشون درصد بالای ۳۵ بزنن چی شد پس؟؟
دیوانگی و زجرش برا ما..بالانشینی هاش برا نماینده مجلس و اون افرادی ک یه مشکلم ندارن بالا ۲۵ درصدن
سلام ، از رزمنده هایی صحبت کنید که اه در بساط ندارند ... سال های خوش دوران نوجوانی را در خاک و خون و فقط به عشق رهبر عزیزشان و میهن گذراندند... اسباب بازیشان تفنگ بود و نگاه به جنگ و اتش ... اما اکنون سنشان از دهه چهل گذشته و بچه هایی که بزرگ شده اند ... بچه هایی که نوزادی را بدون پدر گذراندند و پدر در جبهه مشغول دفاع بود از ناموس و وطن . اما حالا این پدر مو سفید کرده اما دستش خالی ست و شرمنده جلوی اهل و عیال و دوست و اشنا . چون خانه اش خالی ست از انچه غیز رزمنده ها دارند . چون خانه اش ال ای ندارد برای چشم خواستگارهای دختر دم بختش ... چون پول ندارد برای داماد کردن پسز سی ساله اش ... او اینبار دوباره وارد میدان نبرد میشود . اما اینبار تفنگش فرمان ماشین است و دشمنش مسعولینی که سی سال حتی بفکرش نبودند ... جانباز نبود ... شهید هم نبود ، اما او فقط و فقط یک رزمنده بود . کاش کاش ...
ای بابا، دلت خوشه عزیزمن، برادر من،
درکت میکنم
تازه جالب اینجاست که موج انفجار هیچ جا هیچ چیز شامل‌ نمیشه
جزع جانباز نیست
جزایثار گر نیست
آره برادر فقط باید بسوزیم وبسازیم
منم هر چند مدت یه ده بیست روز باید بابام رو ببرم بیمارستان روان پزشکی ۰
سلام..پدرم دوسال درجنگ بود.اویک جانباز.اعصاب وظیفه ارتش است.که سالهای سال است دیگر خنده وشادی اش را ندیدم..سالیان سال مشمول.بند.ب.ماده 108ارتش بودن.نامردان حقش را نابود کردنچوب کبزیتی هم ندادن.از64,تا92 بند,,ب, ماده 108 ارتش .هیچی بهش ندادن.یکی دوبارهم اعتراض کر د گفتن.شما لایق نیستید این حق پرسنل کادراستوخیلی راحت بالا کشیدن وگفتن از بالا دستور دادن. وپدرم اکنون مریض ومستاجر وعیالوار با 2 سال جبهه وجانبازی افتاده خانه
برای سال 98 بودجه مناسبی برای حقوق ایثار رزمندگان و جانبازان پیش بینی شده .
انشااله که برقرار شود
خوشا به سعادت انان که رفتند.سهم ما از زندگی ناله های یک جانباز بود که هم زندگی را از خودش گرفت و هم از ما.زمانی سالم بود وزندگی می کرداما جبهه اعصاب و روانش را بر باد داد.گله هم نمی کنیم زیرا افرادی در دیاری دیگر اولادی میپروراند که از لذایذ دنیوی سرشار است
پدرم جانباز اعصاب و روان بود 7 سال و 10 ماه از بهترین سال های جوانیش رو به پای مملکتش ریخت اما سهمش از مملکتی که ازش دفاع کرد فقط یه مشت متلک و بی احترامی بود بنیاد به اعصاب پدرم که هیچ چیز ازش نمونده بود با وجود داشتن صورت سانحه لطف کرد و هیچ درصدی نداد فقط 5 درصد به ترکش های بدنش دادن زندگی پدر و مادرم بارها تا مرز طلاق پیش رفت من هیج چیز از عمرم نفهمیدم دیدن زجرهای پدر و مادرم و نابود شدن خانواده ام سهم من از این دنیاست چون حتما من ژن خوبی ندارم بارها خواستم خودکشی کنم اما از بی آبرو شدن خانواده ام می ترسیدم پدرم دو سال پیش بعد از یه جر و بحث شدید با مادرم سکته قلبی کرد وقتی به بیمارستان رسوندیمش و بردیمش برای بستری کردن چند نفر از کادر بیمارستان که فهمیدن پدرم جانبازه به ما متلک انداختن که برای یه شب بستری شدن تو بیمارستان کلی باید هزینه داد اما واسه جانبازها مفته یکیشون ادامه داد مثل اینکه میخوان حتی به دامادهاشونم جدیدا خدمات مجانی بدن پدرم حتی 24 ساعت هم تو اون بیمارستان لعنتی دوام نیاورد و پر کشید و رفت و از جهنمی که توش گرفتار شده بود و از بی مهری های هم وطن های عزیزش راحت شد من تصمیم گرفتم که هیچ وقت ازدواج نکنم چون خودم هم افسردگی شدید دارم پدرمو تو قطعه جانبازها دفن نکردن چون کارمندهای وظیفه شناس بنیاد حتی اون 5 درصد رو هم تو سیستم لعنتیشون ثبت نکرده بودن و مسئولان عزیز بنیاد برای آخرین بار لطفشونو در حق پدرم تموم کردن و یه چاله گور هم سهم پدرم از مملکتش نشد و با هزینه خودمون یه جای دیگه دفنش کردیم بنیاد از دست یکی دیگه از وبال گردنهاش راحت شد آره امثال پدر منو سالهاست که کنار گذاشتن ولی الان توی بهشت زهرا همه چی واسه پدرم مفت و مجانیه فردا میخوام برم سر خاکش اونجا دو ساله که شده خونه دومم
فکر میکردم زندگی من با همه دنیا فرق داره امروز که اتفاقی این متن های بچه های جانبازان رو خوندم فهمیدم که چه به ما ها گذشته و هیچ کس تا دچار نشه نمیفهمه فقط میتونم بهتون بگم بد ترین چیز نا امیدی خدا میدانسته منو تو به وجود می اییم و شرایط مارا بهتر از خودمان میداند تا الان بوده از این به بعد هم به حق اشکی که از چشممان امد بیشتر در کنارمان خواهد بود مطمئنم یا علی. فرامرز از مشهد
دل مارادرد اوردی عریرم نامرداا درک ندارن خدارایادکن
واقعا ما باید چکار کنیم ما از دست بدرم فرار کردیم چون مارو میخواس بکشه الانم آواره ایم لطفا یکی کمک کنه
فکر میکردم زندگی من با همه دنیا فرق داره امروز که اتفاقی این متن های بچه های جانبازان رو خوندم فهمیدم که چه به ما ها گذشته و هیچ کس تا دچار نشه نمیفهمه فقط میتونم بهتون بگم بد ترین چیز نا امیدی خدا میدانسته منو تو به وجود می اییم و شرایط مارا بهتر از خودمان میداند تا الان بوده از این به بعد هم به حق اشکی که از چشممان امد بیشتر در کنارمان خواهد بود مطمئنم یا علی. فرامرز از مشهد
آیانظری بگذاریم کسی دردی ازدلمون برمیداره یامسعولین این پست هارومیخونندیه کاری برامون میکنند هرچی ماخاانواده های رزمنده زجرمیکشیم عش وحالش مسعولین وبچه هاشو میکنندخداشاهده من ۳۵ساله بایه مردعصبی روانی دارم زندگی میکنم ۲۶ماه درسال ۶۳الا۶۵توبدترین شرایت توجنگ خدمت کرده موجی شده شمیایی شده جوانیمون رفت سه تافرزندبابدبختی توخونه ایی که همش جنگ وعصاب خوردی بودبزرگ کردم حالا هرسه تاش بیکارومستجرشوهرم توسن ۵۶سالگی گوشهاش درد داره شنواییش کم شده به خاطرداروهای عصاب وروانی که مصرف میکنه تمام دندونهاش افتاده سردردهایی شدیدمیگیره لرزدست داره تنگی نفس داره سرفه هایی شدیدبه خاطرشمیایی شدنش میکنه شب تاصبح صدای نفس کشیدنش خص خص سینه جیغ زدنهاش آزرم میده دیگه خسته شدم چندباردست به خودکشی زدم دوباره دلم براش سوخت پشیمون شدم گوشی زنگ میخوره عصابش خوردمیشه میزنه به دیوارزنگ درکوچه میزنندعصابش به هم میریزه دکترمیبریمش آزادهس هم ویزیطش گیرونه دکترای عصاب وروان هم داروش گیرون هس اسپره که برای نفس تنگیش میرنه گیرون هس هیچ کسی پیدانمیشه یه کمکی یه راهنمایی به خاطرخدابهون کنه خودم وبجه هام عصبی شدیم مریض شدیم خانواده گی داروعصاب مصرف میکنیم نمیدونم دردم به کی بگم ایی کاش مصعولین یه هزارتومنی کمک به ماکرده بودن خالاتوسن ۵۶سالگی شده داغون خونه نشین شده نه تفریحی نه زیارتی خودم آرزوم هس یه مشهدی برم هنوزموفق نشدم برم
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi