شناسه خبر : 62743
شنبه 01 دي 1397 , 10:19
اشتراک گذاری در :
عکس روز

محمود حاجتش را از امام رضا (ع) گرفت

شهید «محمود شفیعی» را با اردوهای جهادی اش می‌شناسند. او در کنار فعالیت‌های عمرانی به فعالیت‌های فرهنگی و تربیتی نیز می‌پرداخت. پس از اعزام به سوریه، حین مبارزه با تروریست‌ها از اوضاع زندگی محرومان غافل نشد. گاهی شبانه بین محرومان سوری وعده غذایی پخش می‌کرد.

وی 2 مرتبه به سوریه اعزام شد و سرانجام در 29 آذر سال 94 به شهادت رسید. پیکر وی ماه‌ها گمنام ماند تا سرانجام در شهریور سال 96 به آغوش خانواده بازگشت. به مناسبت سالگرد شهادت این شهید بزرگوار دفاع پرس گفت‌وگویی با زهرا شفیعی خواهر  شهید انجام داده است که در ادامه می‌خوانید:

برادرم سپاهی بود اما هرگز با لباس رزم او را ندیدیم. او فعالیت‌هایی داشت که ما پس از شهادتش با خبر شدیم. یقین داریم برادرم فعالیت‌های دیگری دارد که به جهت اینکه در خفا انجام می‌داد، ما اطلاع نداریم. هر وقت از او در مورد کارهایش می‌پرسیدیم، جواب نمی‌داد.

دختر محمود راه پدرش را ادامه می‌دهد/ برادرم را با اردوهای جهادیش می‌شناسند/ 13 بدر را در گلزار شهدا می‌گذراندیم/ گمنامی محمود به خاطر اشک‌های مادرم تمام شد

یکی از اموری که با همه در میان می‌گذاشت، موضوع اردوهای جهادی بود. اعضای خانواده را به اردوهای جهادی می‌برد. یک گروه از جهادگران اصفهانی بودند که با برادرم فعالیت می‌کردند. برادرم آن‌ها را به کرمانشاه و دیگر روستاهای محروم می‌برد. محمود می‌خواست یک اردوی جهادی در تهران تشکیل دهد که فرصت این کار را بدست نیاورد. دختر محمود امروز راه پدرش را ادامه می‌دهد و در اردوهای جهادی فعال است. من در گروه خواهران شهدا عضویت دارم و یک مرتبه با این گروه به اردوی جهادی رفتم. هنگام اعزام خطاب به محمود گفتم که به نیت تو این اردو را می‌روم.

محمود فعالیت‌هایش را در تهران خلاصه نکرد و به روستاهای محروم می‌رفت. او به جهت وابستگی پدر و مادرم به وی، مجبور بود در تهران بماند. او علاوه بر اردوهای جهادی، بحث کمک به نیازمندان توجه ویژه داشت. همیشه به ما می‌گفت اگر خوب به اطرافیان‌تان دقت کنید، نیازمندان را پیدا می‌کنید. تصمیم داشت گروهی برای کمک به مردم نیازمند ایجاد کند که متاسفانه پیش از اجرای این امر، به شهادت رسید.

محمود را بعد از شهادتش شناختیم

برادرم به صله رحم بسیار اهمیت می‌داد. با وجود اینکه مشغله کاری زیادی داشت اما برای چند دقیقه‌ای هم که شده به دیدن پدر، مادر و دیگر اعضای خانواده می‌آمد. بعد از شهادت محمود، او را بیشتر شناختیم. حسرت روزهایی را می‌خوریم که نتوانستم بیشتر با او باشیم. خوش به حال کسانی که با محمود بیشتر در ارتباط بودند. دیگران بیشتر از ما محمود را می‌شناسند.

محمود نسبت به وقایع داخل و خارج از کشور بی‌توجه نبود. اخبار را دنبال و وضعیت سوریه را بررسی می‌کرد. او به جهت شغلش ماموریت‌های زیادی می‌رفت. در سال چند مرتبه به مشهد اعزام می‌شد و دوره نظامی می‌دید.

دختر محمود راه پدرش را ادامه می‌دهد/ برادرم را با اردوهای جهادیش می‌شناسند/ 13 بدر را در گلزار شهدا می‌گذراندیم/ گمنامی محمود به خاطر اشک‌های مادرم تمام شد

زمانی که برای اعزام به سوریه اقدام کرد، بی‌تابی می‌کرد. سال 94 پدرم به حج رفته بود. محمود بی‌قرار بازگشت پدر بود تا او را ببیند و بعد برود. بعد از شهادتش ما مطلع شدیم که او یک مرتبه اعزام شده و به دلایلی بازگشته است. بار دوم بدون اطلاع ما رفت. البته اعزام او مصادف با سفر ما به کربلا شد. پیش از آن خانواده دور هم جمع شدند تا با یکدیگر خداحافظی کنیم. محمود آن شب به شوخی گفت: «خداحافظ برای همیشه.» ما گمان می‌کردیم ماموریتش همچون دیگر ماموریت‌هایش است و این حرف را به شوخی می‌گوید. من برایش نان خانگی درست کرده بودم تا با خودش به ماموریت ببرد.

محمود از امام رضا (ع) حاجتش را گرفت

همسربرادرم خانمی مقید و متدینی است. او شرایط کاری برادرم را می‌دانست و با او ازدواج کرد. برادرم در طول سال ماموریت زیاد می‌رفت و همسرش تنها بود اما او گلایه‌ای نداشت. برای اعزام به سوریه نیز همسرش در جریان بود و رضایت داشت.

محمود در مسیر اربعین با من تماس گرفت و برای آخرین بار خداحافظی کرد و گفت که در سوریه است. یک ماه از اعزامش نگذشته بود که به شهادت رسید. یک سال و ۱۰ ماه به سختی گذشت تا پیکرش برگشت.

مادرم، همسر و دختر برادرم بیش از همه بی‌تاب شهادت محمود بودند. آن‌ها وقتی پیکرش را دیدند، آرام گرفتند اما من وقتی پیکر را دیدم باور نمی‌کردم که تابوت متعلق به محمود است. بعد از شهادت محمود مطلع شدیم که او برگه اعزام به سوریه را از امام رضا (ع) خواسته بود. سرانجام هم حاجتش را گرفت.

دختر محمود راه پدرش را ادامه می‌دهد/ برادرم را با اردوهای جهادیش می‌شناسند/ 13 بدر را در گلزار شهدا می‌گذراندیم/ گمنامی محمود به خاطر اشک‌های مادرم تمام شد

مادرم خانه نشین شده است

روزها پس از شهادت محمود برای مادرم و همسربرادرم سخت می‌گذرد. مادرم یک چشمش سوی کمی داشت، بعد از شهادت محمود به خاطر گریه‌هایی که می‌کرد، سوی چشم دیگرش را هم از دست داد. در مراسم نوحه‌خوانی‌ها بسیار گریه می‌کند. برخی به پدرم می‌گویند که کمتر اجازه دهد مادرم در مراسم‌های مذهبی شرکت کند. سختی روزهای نبود شهید، در قالب جمله نمی‌گنجد. تنها کسانی که داغ عزیزی را دیده باشند، متوجه حرفم می‌شوند. متاسفانه برخی از اطرافیان نه تنها دردهایمان را تسکین نمی‌دهند، بلکه نمکی به زخم‌مان می‌زنند. وقتی وسیله‌ای برای خانه می‌خریم، برخی به کنایه می‌گویند بنیاد شهید برایتان خریده است. یا دیگری می‌گوید پول خون برادرت را گرفتید. این حرف‌ها باعث شده است که مادرم خانه نشین شود. در مقابل کسانی هم هستند که قدر فداکاری برادرم را می‌دانند و به خانواده بسیار احترام می‌گذارند.

محمود عید غدیر برگشت

برادرم هر ساله در روز عید غدیر مراسمی در حرم امام زاده جعفر(ع) شهرستان پیشوا برگزار می‌کرد. ما پس از شهادت محمود برگزاری این برنامه را ادامه دادیم. برای برگزاری دومین برنامه بدون حضور برادرم آماده می‌شدیم که پیکرش از طریق DNA شناسایی شد. 4 خرداد ماه 96 ما یک سنگ یادبودی برای محمود در امامزاده جعفر (ع) قرار دادیم که 2 ماه بعد برگشت.

محمود خیلی دوست داشت که گمنام باشد. حتی این موضوع را در وصیت‌نامه‌اش هم نوشته بود. معتقدم که محمود به خاطر اشک‌های مادرم در دوران فراق بازگشت.

برادرم لیاقت شهادت را داشت

شهیدان محرم ترک، محمدخانی و محمود بیضایی از دوستان برادرم بودند که در سوریه به شهادت رسیدند. محمود علاقه زیادی به گلزار شهدا و ارادت خاصی به شهدا داشت. هر سال ما 13 فروردین ما در بهشت زهرا بودیم. روزهای تعطیل به امامزاده می‌رفتیم. با توجه به شناختی که از محمود دارم، او لیاقت شهادت را داشت.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi