شناسه خبر : 62940
یکشنبه 16 دي 1397 , 16:16
اشتراک گذاری در :
عکس روز

همراه با کاروان شوق، تا دیار معشوق (۱)

حضور کاروان جانبازان نخاعی و هفتاد درصد در راهپیمایی اربعین حسینی تجربه خوبی بود که با عزم و همت خود جانبازان برنامه ریزی شد و به اجرا درآمد.

فاش نیوز- حضور کاروان جانبازان نخاعی و هفتاد درصد در راهپیمایی اربعین حسینی تجربه خوبی بود که با عزم و همت خود جانبازان برنامه ریزی شد و به اجرا درآمد. گزارش این حضور به یادماندنی در راهپیمایی بی نظیر اربعین، پیش از این کم و بیش منتشر شد و در معرض عموم قرار گرفت. اما به علت اهمیت و تأثیرگذار بودن این حرکت خودجوش و متکی به خود جانبازان، که صفر تا صد سفر را برای اولین بار در این ابعاد و بدون دخالت و حمایت هیچ نهاد و سازمانی از جمله بنیاد شهید و امور ایثارگران به اجرا درآمد، نیاز به بررسی و تبیین بیشتر دارد. خصوصا" که این حرکت اگرچه اولین بار در نوع و اندازه خود بود ولی ان شاالله نباید آخرین آن باشد و باید از مزیت های مختلف چنین حماسه ای در ابعاد گسترده تری مورد بهره برداری قرار گیرد.

بر همین اساس برآن شدیم تا به منظور استفاده از تجربیات و نگرش های جانبازانی که در این سفر معنوی حاضر بودند نقطه نظرات آنان را جویا شویم. به عنوان اولین مورد، «اکبر حسین زاده» که مدیریت اجرایی این حرکت قابل تقدیر را برعهده داشت نظرات خود را چنین بیان کرده است:

این سفر را ما چهار سال پیش طراحی کردیم. اولین برنامه ای بود که می خواستیم جانبازان را برای پیاده روی اربعین به کربلا اعزام کنیم. دوستان معتقد بودند به خاطر سختی و مشقت، این سفر امکانپذیر نیست؛ بنا براین قرار شد با برنامه ریزی و مشورت دقیق اعزام کاروان جانبازان به کربلا را در دستور کار خود قرار دهیم. بدین جهت با دوستان سپاه یعنی سردار شریفی و آقای مسگر جلساتی برگزار شد که اول ما یک مبنایی در نظر داشته باشیم و آرام آرام شروع به اجرای طرح های پیش بینی شده و تجربه اندوزی کردیم. یک سال بچه ها را بصورت آزمایشی پیاده به کربلا بردیم و در این چهار سال اولین جانبازانی که بصورت گروهی رفتند از باشگاه ستارگان ایثار بودند البته با حمایت و پشتیابی ایثارگران سپاه که دوستان را عازم کردند و  آنجا کارهایشان انجام شد؛ در خصوص اسکان در هتل و پذیرایی و بعد از آن حدود هفت اعزام دیگر از سراسر کشور انجام گرفت. در طول این هفت سفر که هشتمین آن هم در راه است این امکان وجود داشت که در بخش اربعین بتوانیم اتفاقاتی را صورت دهیم. درطول این چهار سال همزمان آزمایش می کردیم و در ایام اربعین با پنچ نفر و شش نفر و ده نفر تا ببینیم که چه مشکلات و سختی هایی در طول مسیر هست و چه امکاناتی باید تهیه شود و این تجربه انجام شد و براساس این تجربه که در طول چهار سال انجام شد امسال به حول و قوه الهی، خداوند به ما لطف کرد تا توانستیم به همراه دوستان، به صورت گروهی و جمعی از نجف تا کربلا را با پیاده و با ویلچر راهپیمایی کنیم.

این اقدام تاثیرات زیادی از جهات مختلف داشت. اولین تاثیر آن شخصی و فردی بود که تنها حضور فیزیکی یک فرد جانباز در این پیاده روی عظیم بار معنوی خاص خود را داشت که قابل توصیف و بیان نیست که وقتی با تک تک دوستان که صحبت می کنیم می گویند انگار ما نبودیم و کس دیگری ما را هدایت و حمایت می کرد. تاثیر دوم استفامت این جانبازان از لحاظ  جسمی بود. طی این مسیر یک صبوری و مقاومت خاصی می خواست که این دوستان آن را در عمل نشان دادند که هنوز هم می توان سخت ترین کارها حتی با این وضعیت را با صبر و حوصله انجام داد. یک جانباز قطع نخاع اگر دو ساعت متوالی روی ویلچر بنشیند  مشکل پیدا می کند، خسته می شود؛ ولی سه شبانه روز این جانبازان با ویلچر راهپیمایی کردند و این عنایتی است که از سوی ائمه می شد.

تاثیر بعدی تاثیر سیاسی و اعتقادی است که خیلی تاثیر آن به نسبت  تاثیر فردی بیشتر است چرا که شعار ما این بود که ما بچه های خمینی می رویم تا به دشمنان نشان دهیم تا زمانیکه بچه های خمینی زنده هستند پرچم نظام مقدس جمهوری اسلامی و اهل بیت همیشه بالاست و هیچ کس حتی نمی تواند فکر آسیب به این نظام و انقلاب را بکند چه برسد به اینکه  بخواهد کاری کند. محکم و استوار بر سر آرمان های خود ایستاده ایم.

تاثیر فرهنگی هم یک زمانی جنگ بود و  این بچه ها زمان صدام به جنگ رفتند این کربلا به دست آنها و دوستان شهیدشان آزاد شد. حالا اینها به یاد شهدا و دوستانشان که به درجه رفیع شهادت رسیده اند می روند تا به شهدا بگویند که ما هنوز رهرو شما هستیم.

بحث بعدی تاثیرگذاری اجتماعی آن بود. افراد شرکت کننده در این پیاده روی اربعین، جانبازان را  می دیدند که با تمام محدودیت های جسمی خیلی استوار و راسخ می روند با همه این اهدافی که دارند حتی خیلی از رسانه های مختلف خارجی و داخلی می آمدند مصاحبه می کردند و عکس می گرفتند و اشک می ریختند و یا مردم می آمدند ابراز علاقه و عرض ارادت داشتند و یک مستندی هم از این پیاده روی در دست ساخت داریم که در آن قطعا این تاثیر گذاری ها به تصویر کشیده خواهد شد. واقعا مردم خیلی استقبال می کردند یعنی ما که حرکت می کردیم به هر عدد 14 که می رسیدیم دوستان می ایستادند کنار جاده و  14 صلوات به ائمه هدیه می کردند. توی این فاصله هم استراحت می کردند و هم مردم می آمدند و ابراز ارادت و صحبت می کردند از خاطراتشان و این که اینجا هستند آدم هایی که نیت داشتند و می خواستند ویلچر جانبازان را حرکت دهند. اما بچه ها اجازه نمی دادند و مایل بودند خودشان این مسیر را بروند ولی ما متقاعدشان می کردیم که آنها نیز نیت کرده اند و می خواهند ثوابی ببرند. خلاصه این موارد دست به دست هم داد و کار بی نظیری شد. شاید گفتنش از سوی ما که مجری کار بودیم  خیلی جالب نباشد ولی همه می گفتند که تا حال چنین کاری انجام نشده و کار بزرگ و خطیری انجام شد گرفته است.

 

در همین رابطه حتی بعضی از دوستان ما در بنیاد و سپاه معتقد بودند که کار سختی است و ممکن است که ایثارگران عزیز اذیت و مریض بشوند و یا ممکن است در طول مسیر هر اتفاقی بیفتد و حق هم داشتند. در این مسیر 5 نفر افراد عادی که  با هم همسفر می شوند صد بار همدیگر را گم می کنند و یا اکثرا" مریض می شوند.  اما این کاروان که حدودا" یک کاروان 50 نفره را شامل می شد، 25 نفر ویلچری و بقیه هم زیر هفتاد درصد که به عنوان خادم الحسین بودند و یکسری از همراهان و دوستان دیگری که  از استان های مختلف به ما ملحق شدند وکاروان بزرگی را شامل شده بودیم، در این مسیری که از تهران حرکت کردیم و تمام راه هایی که باید می رفتیم زیارت می کردیم و دوستان هم مشرف شدند و سپس برگشتیم، الحمدالله حتی یک نفر را نداشتیم که گم بشود و یا اتفاق ناگواری بیفتد. منتها در مسیر مشکلاتی داشتیم، بحث اعتبارات بود، یا جایگاه هایی که می شد از قبل مخصوص این ایثارگران آماده کرد، هر چند که ما تلاش خود را کرده بودیم که بهترین جای ممکن را انتخاب  و آماده کنیم،  اما باز می توانستیم بهتر پیش بینی کنیم. مثلا سه یا چهار مکان را در مسیر انتخاب و مناسب سازی می شد کرد از لحاظ سرویس بهداشتی یا تخت هایی که برای این دوستان باید در نظر گرفته می شد و خیلی کارهای دیگر؛ و بنیاد و سپاه دو ارگانی هستند که می توانند تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند. ارگان های دیگر مانند شهرداری تهران و یا وزارت کشور می توانند تاثیر گذار باشند.

اربعین است دیگر، در سال 61 هجری حضرت زینب (س) و آل الله پای برهنه و گشنه و تشنه و جسارت هایی که به آنها می شد، مسیری بسیار طولانی تر را از کوفه تا شام طی کردند. شاید یک قطره از مشکلاتی که آنها کشیدند را ما نکشیده باشیم ولی به هر حال در اربعین کار خیلی سخت است؛ با همه هماهنگی هایی که انجام داده بودیم باز مشکلات خاص خود را دارد ولی یک معنویاتی دارد که تا نباشی نمی توانی درک کنی. همه ایثارگران با همه سختی ها و شب بیداری ها  راه می افتادند با تشنگی و خستگی و بالاخره آورگی ولی به قول شهید بهشتی: بهشت را به بها می دهند نه به بهانه. باید این کار ها را کرد تا به این نقطه و مقصد بهشتی برسیم که بتوانیم در روز قیامت جوابگوی سوالات شهدا باشیم و شاید بتوانیم رهرو آنان باشیم.

ایثارگران از روز اول با این دید و کربلایی و عاشورایی به جنگ و دفاع مقدس در مقابل دشمن یزیدی رفتند. آن نفس مسیحایی که حضرت امام (ره) روح ا... بزرگ به آنها دمید به این سادگی نیست که از بین برود و پا پس بکشند و این روحیه سرچشمه اش آنجاست و الان هم با بیانات و رهنمود های جضرت آقا برای اینکه دوستان بتوانند تاثیر گذار باشند برای نسل جوان و خودشان هم به یک معنویتی برسند قطعا یک انگیزه و عشق و شوقی در وجود انسان به وجود می آید و جدا" من این را بدون اغراق می گویم  که انگار  یک نفر ترا دارد هدایت می کند و دیگر «من انرژی ندارم» معنا ندارد. انرژی را می دهند!

برنامه هایی را که ما می چینیم بالاخره 4 تا خطا در آن هست ولی انگار برنامه هایی برای این گروه بسته بودند که فقط ما می رفتیم آن را انجام می دادیم و اگر کسی بگوید که ما این کار را انجام دادیم به صراحت می گویم که واقعا در حق خودش جفا کرده است قبل از اینکه به بقیه جفا کرده باشد. واقعا کس دیگری بود که هدایت می کرد و از این بابت خدا را شکر می کنیم. والسلام 

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام
سلام،نقطه نظرهای دوست عزیزمان را باجان و دل خواندیم،خدواندسبحان ایشان رابا رفیقان آیه69 سوره مبارک نساء که درقرآن مجید ذکرگردیده قرار دهد.انشاءالله
چون اجازه نداشتم نام شهید و فرزند درج نشد

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود
هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود
هرچه جز بار غمت بر دل مسکین من است
برود از دل من وز دل من آن نرود
می گویند، از دل برود هرآنکه از دیده برفت. بابا جانم، پس چگونه است که این همه سال، از دیده رفته ای و هنوز یادت دلم را به درد می آورد ؟ چه در نهادم به یادگار گذاشته ای ‌که پیوسته تو را می جویم. چقدر بر مزار خالی از تو بگریم؟ به چه کس گویم انتظار با قلب خسته‌م چه کرده است؟تا کی با عکس تارنمای ترک خورده ات حرف بزنم؟ درد انتظار را کسی میفهمد که سال‌ها در جستجوی نشانی، یادی، خاطره ای، استخوان پوسیده ای، لباس هرچند پاره ای از عزیزش باشد که تا مغز استخوانش را بسوزاند. کسی درک می کند که در جوانی ردِ سفیدِ پیری بر موهایش و غبار تیره غم بر دلش باشد.
بابای بی نیازم، این روزها که همه بر سر چیزی بودن و جایی نشستن بر سر جنگند، این ایام که آماج نامردمی ها و تهمت ها ما را فرا گرفته است ، می اندیشم که کاش همه آنچه که در سال‌های سخت و جان فرسای حیاتِ بدون تو، بدست آوردم را یکجا بدهم اما یک لحظه، فقط یک لحظه، تو را ببینم و در آغوش بکشم، دست نوازش بر سرم بکشی و من چنان آخرین دیدار بر پاهایت زانو بزنم و همانقدر کودکانه بخواهم که نروی که بمانی، که برگردی، حتی همان یک لحظه.
بابای دلیرم، پشتم خالی ست، تمام وجودم تنهاست، نگو دیدار به قیامت که من تا جان در بدن دارم چشم از این در بر نمی دارم.
دی هم میگذرد، زمستان هم تمام می‌شود اما زمستانِ دل، بی حضورِ وجود مقدست، زمهریر حسرت و دلتنگی است.

دلنوشته ای به یاد پدر بزرگوارم شهید ...
دی ماه ۹۷
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi