شناسه خبر : 66271
سه شنبه 31 ارديبهشت 1398 , 12:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

عذرخواهی به سبک شهید بروجردی

آشنایی سید مهدی حسینی با شهید محمد بروجردی به روزهای پس از انقلاب اسلامی و آغاز تشکیل سپاه پاسداران در پادگان ولیعصر (عج) بازمی‌گردد. سید مهدی حسینی آن زمان به سفارش آقای شاه آبادی به عنوان نگهبان وارد پادگان ولیعصر (عج) شده و در آنجا از نزدیک با شهید بروجردی آشنا می‌شود. او مدتی در کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب حاضر شده و سپس به جبهه‌های دفاع مقدس اعزام می‌شود. سید مهدی حسینی از یادگاران دوران دفاع مقدس و از دوستان شهید بروجردی در ایام سالگرد این شهید و در گفت‌وگو با خبرنگار حماسه و جهاد دفاع‌پرس به بیان روایت‌های خود از دوران همراهیش با شهید بروجردی پرداخته است. بخش اول این مصاحبه پیش از این منتشر شده است که می‌توانید آن را اینجا بخوانید. هم اکنون بخش دوم و پایانی این گفت‌وگو آمده است.

من مدتی در مهاباد و حدود 2 ماهی در سقز بودم. 10 دی 58 که نیروها به کردستان اعزام شدند من نتوانستم با بچه‌ها بروم. در همان پادگان، شهید بروجردی را می‌دیدم که دست به کمر راه می‌رفت چون تصادف کرده بود، یکبار به او گفتم انشالله در کردستان خدمت شما می‌آیم گفت اگر می‌خواهی بیایی همین الان بیا. ولی من نتوانستم بروم و رفتنم به بعد موکول شد.

ضعف ضد انقلاب را فهمید و روی نقاط قوت مردم متمرکز شد

یکی از موفقیت‌های شهید بروجردی در غرب این بود که توانست به خوبی مسائل نظامی را بفهمد. نکته مهمی در غرب این بود که واقعا منطقه به دست ضد انقلاب سقوط کرده بود و بروجردی به عنوان یک نظامی پیشگام برای بازپس‌گیری و نجات منطقه اقدام کرد. او در حقیقت یک استراتژیست بود که مکتب جدید دفاعی را پدید آورد و گفت ضد انقلاب سرزمین و پایگاه اجتماعی ندارد و به زور از مردم در روستاها پول می‌گیرد لذا خودش با گروه‌های مختلف مردم ارتباط برقرار کرد و طرح دوستی ریخت و سازمان پیشمرگان کرد مسلمان را تشکیل داد.

عذرخواهی به سبک بروجردی

این ارتباط خوب با مردم کرد دوسویه بود، هم آن‌ها به شهید علاقه داشتند و هم شهید با آنها، خودش یک مصاحبه‌ای در کردستان انجام داده است و خاطره‌ای را بازگو کرد که عمق مردم دوستی او را نشان می‌دهد. ماجرا از این قرار بود که یک شب یکی از نگهبان‌ها شروع به تیراندازی کرد. بروجردی دید که یک مرد و یک زن از دور در حال آمدن به پاسگاه هستند، نگهبان ایست داد اما نایستادند و مرد فرار کرد، در حال فرار نگهبان مجبور شد تیراندازی کند. بروجردی خودش موضوع را پیگیری کرد و فردا صبح به روستا رفت تا ببیند چه خبر شده، بعد از پیگیری متوجه شد آن شب یک زن باردار به همراه همسرش برای کمک آمده بودند که مرد متوجه ایست نشده و فرار کرده. به خاطر این اتفاق شهید بروجردی این خانم و آقا را به بیمارستان برد و خودش هزینه درمان آن‌ها را داد و با ماشین خودش آن ها را بر می‌گرداند. بروجردی اینطور با مردم ارتباط برقرار می‌کرد و صرفا موضوع کردستان را نظامی نمی‌دید بلکه در مواجه با غائله کردستان استراتژی خودش را داشت.

نمونه زیادی از علاقه مردم به بروجردی وجود دارد. یکی از خصوصیاتش این بود که وقتی پشت ماشین می‌نشست پایش روی ترمز نمی‌رفت. چندباری هم سر این موضوع مجروح شد، یکبار که با ماشینی تصادف کرد صاحب ماشین پیاده شده بود و او را کتک زد. بروجردی هم هیچ حرفی نزده و گفته بود ماشینت را درست می‌کنم، ماشین را برد تعمیرگاه و درست کرد، صاحب ماشین دیده بود چقدر همه اهالی به محمد احترام می‌گذارند چون همه مغازه‌دارها او را می‌شناختند، پرسیده بود این آقا کیست؟ گفتند فرمانده سپاه است. اینکه او را مسیح کردستان نامیدند به خاطر این بود که در دل همه مردم جای داشت. متکی به قوه قهریه نبود.

شهید ناصر کاظمی نتیجه اعتماد بروجردی بود

ناصر کاظمی از بچه‌های گردان یک بود که شهید شد. ناصر با متوسلیان دوست بود و در یک زمان به پادگان ولیعصر (عج) آمدند. ناصر کاظمی والیبالیست، دانشجوی تربیت بدنی بود تیپ روشنفکری داشت برای همین ابتدا که به سپاه آمد برخی تهمت جنبشی بودن را به او زدند. همه نظر منفی روی ناصر کاظمی داشتند و فقط نظر بروجردی مثبت بود. محمد، ناصر را در کردستان خواست و گفت، می‌خواهم تو را فرماندار پاوه کنم، از او خواست تیپش را طوری کند که کسی متوجه نشود فرماندار سپاهی است. ناصر حکم وزرات کشور را از مهدوی کنی گرفت کت و شلواری شیک پوشید، ریشش را پرفسوری زد و راهی پاوه شد. تمام ایستگاه‌های بازرسی انقلاب را با حکمی که داشت رد کرد و در طول فعالیتش تمام اطلاعات منطقه و اطلاعات ضد انقلاب را به بروجردی داد و خودش هم در برخی عملیات‌ها حضور پیدا کرد. بعدها خود مردم درخواست کردند که کاظمی فرمانده سپاه شهر هم بشود.

اعتقادات حرف اول را می‌زد

بروجردی یک فرد پخته شده مکتبی، مذهبی مسجدی بود که از نظر اعتقادی دچار یک تغییر و تحول درونی شده بود، یکبار سردار آقامیر به شهید گفته بود فلانی در سربازی شرکت کرده و برای فلان کار به درد می‌خورد، بروجردی جواب داد نگاه به سربازی رفتنش نکنید باید مقید به انقلاب اسلامی باشد سربازی نرفته باشد، به او یاد می‌دهیم. آدم‌هایی هم که آورد بر همین مبنا بود. پایه و اساس فکری‌اش براساس مکتب اسلام بود و مدل الگویش اینطور بود که به امام و راه و رسم او نگاه می‌کرد. بروجردی تنها یک فرد سیاسی نبود، رفتار و عملش مطابق با اعتقاداتش بود. خدا را بر اعمال خود ناظر می‌دید و همین باعث شد با وجود اینکه بارها تصادف کرد اما در نهایت به شهادت برسد.

با خشونت نسبت به ضد انقلاب رفتار نکرد!

نسبت به ضد انقلاب با خشونت رفتار نمی‌کرد. حتی با ضد انقلاب‌هایی که در زندان بودند بحث اعتقادی می‌کرد و خیلی از دوستانش از نزدیک شاهد این موضوعات بوده‌اند.

در غرب ماند چون کردستان را راه ورود به عراق می‌دانست

ایران و عراق 2 استراتژی داشتند، جنوب برای عراق مهم بود و غرب برای ایران چون نزدیک‌ترین راه به بغداد از غرب ایران بود و ما بیشترین فشار را از این طرف می توانستیم وارد کنیم، اما جنوب نقش پدافندی برای ما و نقش آفندی برای عراق داشت و بعثی‌ها می‌خواستند خوزستان را جدا کنند. دیدگاه بروجردی این بود که باید غرب را حفظ کنیم. جریانات شورشی از همان ابتدای انقلاب شروع شد، شرایط غرب بحرانی بود و محمد از شورای انقلاب ماموریت گرفت تا امنیت شهرها را برقرار کند و موفقیت‌های زیادی را کسب کرد. شرایط غرب باعث شد بروجردی در این منطقه بماند و با حمله صدام به جنوب نرود.

بروجردی در بین همه درخشید. نگاهی وجود داشت که می‌خواستند او را جانشین فرمانده سپاه کنند چون در آن مقطع نسبت به فرماندهان دیگر از نظر امنیتی، توانمندی، طرح ریزی و مبارزاتی بالاتر بود، حتی موفقیت‌های سال 60 و 62 در جنوب به واسطه نیروهایی بود که پیش از این در غرب حضور داشتند.

انتهای پیام/

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi