چهارشنبه 01 خرداد 1398 , 12:34
تنها یک دست لباس سهم «محمد» از بیتالمال
عبدالمجید بروجردی برادر شهید محمد بروجردی در این دیدار به گفتوگو با خبرنگار ما پرداخت که ماحصل آن را در ادامه میخوانید.
برادر شهید بروجردی در خصوص جرقه آغاز فعالیتهای مذهبی و مبارزاتی شهید، اظهار داشت: پدرم یک کفاش ساده بود که گاهی گیوههایش را برای فروش به شهرهای مختلف میبرد. بعد از فوت پدرم، هیچ دخل و خرجی نداشتیم. مادرم به زحمت مخارج زندگی ما پنج نفر را تامین میکرد. ۲ برادرم پیش از من در کارگاهی که در دروازه شمیران بود، کار میکردند، من هم ۹ ساله بودم که مادرم من را به همین کارگاه برای کار فرستاد. چند کارگر دیگر، علی پیکر و پدرش هم در این کارگاه مشغول به کار بودند.
جرقه آغاز فعالیتهای مذهبی با اقامه نماز در کارگاه
بروجردی افزود: محمد آن زمان ۱۳ ساله بود که گاهی در کارگاه نماز میخواند. روزی یک پیرمرد خوش چهره، زمان نماز خواندن محمد، وارد کارگاه شد. او منتظر ماند تا نمازش تمام شود، سپس خطاب به محمد پرسید «در ملک جهودی نماز میخوانی؟» محمد جواب مثبت داد و گفت: باید چه کار کنم؟ آن مرد ادامه داد «برای نماز به مسجد فخریه (امروز به مسجد فخرآباد معروف است) و برای قرائت و ترتیل هم به مدرسه آیت الله مجتهدی برو.» آن پیرمرد برای خرید نیامده بود، فقط این حرف را به بروجردی زد و رفت. دیگر او را ندیدیم تا اینکه حدود ۱۵ سال بعد وی را در محفلی دیدم. داستان ورود محمد به جریانهای فرهنگی، مذهبی و سیاسی از همینجا آغاز شد.
وی عنوان کرد: پس از این ماجرا، من و محمد پس از اتمام کار با موتور به حوزه آیت الله مجتهدی میرفتیم. بعد از نماز، کلاس آموزش صرف و نحو عربی شروع میشد. حاضران گروهی مینشستند و یک استاد تدریس میکرد. ما در منطقه اتابک زندگی میکردیم. در آنجا با فردی به نام عبدالله بوذری که معلم قرآن بود، آشنا شدیم. خط مشی شهید بروجردی از کانال این معلم قرآن آغاز شد.
برادر شهید بروجردی با بیان این که خط مشی شهید برای همه روشن و زبانزد است، تصریح کرد: محمد در حدی از بصیرت و عقلانیت رسیده بود که هر کدام از اعضای خانواده وقتی میخواستند کاری را انجام دهند، ابتدا با او مشورت میکردند.
راننده اتوبوس، محمد را به خاطر صحبتهایش پیاده کرد
وی در بیان خاطرهای از شجاعت شهید بروجردی گفت: محمد در سنین نوجوانی که تازه با خط مشی امام خمینی (ره) آشنا شده بود، روزی سوار اتوبوس میشود. کنار پیرمردی مینشیند و شروع به صحبت میکند. آن زمان برخی از مردم نام امام (ره) را نشنیده نبودند و برخی هم از ترس حکومت جرات بر زبان آوردن نام ایشان را نداشتند. در چنین وضعیتی محمد از آن پیرمرد میپرسد که مرجع تقلید شما کیست. او هم نام فردی را به زبان میآورد. محمد در پاسخ میگوید مرجع تقلید فقط یک نفر است و آن هم امام خمینی است. راننده اتوبوس با شنیدن این حرف، ترمز و او را از اتوبوس پیاده میکند.
بروجردی با بیان این که شهید به مال دنیا وابسته نبود، گفت: دورانی که در کارگاه کار میکردیم، با حقوقش گاهی میوه و تنقلات میخرید. تمام کارگرها از این خوراکیها استفاده میکردند. زمانی هم که وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد، حقوقش حدود ۲ هزار و چهارصد تومان بود، از این مقدار ۷۰۰ تومان به مادرم میداد تا مخارج زندگیاش را بگذراند. باقی این پول هم خرج همسر و فرزندانش میکرد.
یک لباس را تنها سهم خودش از بیت المال میدانست
وی با اشاره به توجه شهید بروجردی به مساله بیت المال، اظهار کرد: روزی شهید در مراسمی سخنرانی داشت. در حین سخنرانی مدام لباسش را تکان میداد. این کار برای برخی سوال برانگیز بود. به همین جهت از وی سوال کردند. شهید پاسخ داد «من همین یک لباس سپاه را دارم. قبل از جلسه آن را شستهام و حالا خشک نشده است. تکان میدادم که رطوبت آن به بدنم نخورد.» اطرافیانش میگویند که چرا یک لباس، ما برای شما لباس دیگری میگیریم. شهید مخالفت میکند و میگوید سهم من از بیت المال همین یک لباس است.
برادر شهید بروجردی در پایان با تاکید بر توجه نسل امروز به سبک زندگی و فکری شهدا، مطرح کرد: صدا و سیما باید با تهیه گزارش در خصوص زندگی شهدا، شهدا و رزمندگان را برای نسل امروز الگو قرار دهند. پیام گفتوگوها باید برای جوانان تبیین شود تا آنها این موضوع را درک کنند البته این کار مشکلی است و نیاز به برنامه ریزی دارد.
بر اساس این گزارش، در پایان این گفتوگو از برادر این شهید بزرگوار تقدیر شد. همچنین ویژهنامهای که از سوی خبرگزاری دفاع مقدس برای سالروز شهادت شهید محمد بروجردی منتشر شده بود، به این برادر شهید تقدیم شد.
انتهای پیام/ 131