شناسه خبر : 66310
چهارشنبه 01 خرداد 1398 , 13:27
اشتراک گذاری در :
عکس روز

آرامشم را مدیون حضرت زینب هستم

شهید «محمدمهدی مالامیری» را اولین شهید روحانی مدافع حرم می‌دانند. او که به همراه نیروهای مدافع حرم لشکر فاطمیون به سوریه اعزام شده بود 31 فروردین سال 94 در عملیات بصرالحریر به شهادت رسید؛ اما پیکرش در منطقه ماند و در زمره شهدای جاویدالاثر قرار گرفت.

آرامشم را مدیون حضرت زینب (س) هستم/ دردسر تشییع جنازه‌اش را به ما نداد

زهرا احمدی همسر شهید محمدمهدی مالامیری با اشاره به نحوه آشنایی خود با شهید اظهار داشت: آشنایی‌ام با شهید برمی‌گردد به دوران فعالیت مادرم در بسیج، که فرمانده پایگاه بود و مادر ایشان هم با مادرم دوست بود و صمیمیت خاصی داشتند و همین موضوع باعث آشنایی 2 خانواده شد.

وی افزود: عید غدیر مصادف با بهمن سال 83 عقد را در حرم حضرت معصومه (س) با توسل به خانم خواندیم، عقد بسیار ساده‌ای بود، فقط یک قرآن دست من و یک پارچه سفید بالای سرم بود. اولین قدم‌های بعد از ازدواج را در صحن حرم برداشتیم و اولین عهد را کنار حرم بستیم تا در تمام مراحل زندگی حضرت فاطمه معصومه دست ما را بگیرد. 10 روز بعد از عقد به مشهد رفتیم و این مسافرت‌ها به مشهد چه قبل از عروسی و چه بعد از آن ادامه داشت.

همسر شهید مالامیری به برنامه ریزی خانواده برای انجام تفریحات و شاد نگه داشتن فضای خانه اشاره کرد و گفت: خیلی از تفریحات ما هزینه نداشت و ابتکاری بود. مثلا یکی از برنامه‌ها این بود که پیاده روی می‌رفتیم و مسجدی را مقصد قرار می‌دادیم و در آن یک ساعت لحظات خوبی را داشتیم. با همین برنامه‌ حدود 40 مسجد را رفتیم و نماز تهیت مسجد خواندیم. الزامی نداشتیم که همه کارهایمان خرج بردار باشد. با همین موضوعات ساده شاد بودیم. می‌خواستیم شاد زندگی کنیم و کنار هم بودنمان شاد باشد. آنقدر شاد بودیم که گاهی دیگران می‌گفتند شما متوجه دغدغه‌های دیگران نیستید ما هم در جواب می‌گفتیم قرار نیست ناراحتی هایمان را به بقیه منتقل کنیم.

حضرت معصومه (س) را شاهد زندگیمان قرار دادیم

وی به نوع برخورد شهید با مشکلات خانوادگی و مدد گرفتن از حضرت معصومه (س) اشاره کرد و افزود: همیشه حضرت معصومه (س) را شاهد گفت‌وگوهایمان قرار می‌دادیم و سعی می‌کردیم با گفت‌وگو مسائلی که بین‌مان رخ داده را واکاوی کنیم و ببینیم برای چه ناراحت و دلگیر هستیم. گاهی این دلگیری از یکدیگر بود، گاهی دلگیر از زندگی بودیم که سعی می‌کردیم با حضور در حرم حضرت معصومه (س) خدا و حضرت را شاهد و ناظر خود بگیریم. قطعا اختلاف فرهنگ‌ها و سلیقه‌ها پیش می‌آمد که در مسائلی یکدیگر را درک نکنیم اما سعی می‎کردیم ناراحتی‌های کوچک را حل کنیم.

احمدی به ارتباط شهید با فرزندان اشاره کرد و افزود: یکی از بازی‌هایی که با بشری می‌کرد این بود که در حین توپ بازی قرآن می‌خواند و از این طریق قرآن را مرور می‌کرد. بچه‌ها همیشه بین انتخاب پارک و جمکران مردد بودند. سعی می‌کردیم در همه حال از خستگی و کلافگی بچه‌ها کم کنیم و به شادی آن‌ها بپردازیم. خیلی از برنامه‌های ما با جمکران گره خورده بود، گاهی هر هفته یک شب شام را در جمکران می‌خوردیم. پا به پای بچه‌ها بازی می‌کرد و تا بچه‌ها خسته نمی‌شدند، نمی‌گفت به خانه برویم.

همسر شهید مالامیری از تغییر حالات شهید در اواخر حیات دنیایی‌اش گفت و ادامه داد: شش ماه آخر حیاتش احساس کردم خیلی عوض شده است. اول به حالت اعتراض می‌گفتم، می‌دانم تو از من راضی نیستی بعد می‌گفتم دیگر مثل قبل حرف‌هایم را نمی‌فهمی و احساس می‌کنم خیلی بزرگ شدی.

سجده شکر به خاطر رفتن به سوریه

وی با بیان واکنش خود در ماجرای رفتن همسرش به سوریه تصریح کرد: خبر داد که قرار است عده از روحانیون به سوریه بروند و در بین روحانیون داوطلب من انتخاب شدم. همانجا سجده شکر کردم و گفتم مدت‌‎هاست این را از خدا می‌خواهم و خوشحالم بین 70 میلیون ایرانی شما را برای جهاد و من را برای صبر این جهاد انتخاب کرد. یکبار که صحبت می‌کردیم پیش بینی اتفاقات بعد از شهادت را کردیم که شاید مردم برخورد خوبی با موضع رفتنش به سوریه نداشته باشند و یا حرف‌هایی بزنند، آخر صحبت‌ها گفتم اجازه بده امروز گریه‌هایم را پیش شما بکنم البته نمی‌خواهم این گریه‌ها باعث سست شدن تصمیمت شود تنها می‌خواهم گریه‌ام هم پیش شما باشد.

احمدی در ادامه به ماجرای شنیدن خبر شهادت همسر اشاره کرد و گفت: روز چهارشنبه خبر شهادت را به من دادند. روز سه شنبه بعد از نماز به خدا گفتم حسن عاقبت محمد مهدی را به شهادت قرار بده، یک لحظه بعد به زبانم آمد و گفتم نه، سایه‌اش را ابدی کن، بعد سریع به خودم نهیب زدم و گفتم مگر نمی‌گوییم شهادت سعادت ابدی است، شهدا زنده هستند و کنار پروردگار روزی می‌خورند؟!

آرامشم را مدیون حضرت زینب (س) هستم/ دردسر تشییع جنازه‌اش را به ما نداد

آرامشم را مدیون حضرت زینب هستم/ دردسر تشییع جنازه‌اش را به ما نداد

همسر شهید مالامیری از احساس خود در لحظه شنیدن خبر شهادت همسرش گفت و افزود: لحظه‌ای که خبر شهادت همسر را می‌دهند حس می‌کنی پشتت خالی شده و پناهت را از دست داده‌ای، من آن لحظه یاد حضرت زینب (س) افتادم که پس از شهادت امام حسین (ع) و اتفاقاتی که بر سرش آمد دست روی سر گذاشت و گفت امان از غریبی. رفتم کنار حرم حضرت معصومه (س) لحظه‌ای که به حرم رسیدم بغضم شکست و به خانم گفتم، نمی‌خواهم در شهادت همسرم بشکنم، می‌دانم آرزویش شهادت بود برای همین می‌خواهم آنطور که او از شهادتش راضی است من هم باشم و خواستم آن دستی که امام حسین (ع) شب عاشورا روی قلب حضرت زینب (س) گذاشتند و ایشان آرام شد روی قلب من بگذارید. بعد گفتن این جمله انگاری صبری در دل من ریختند که قرص و محکم شدم.

وی روزهای پس از شهادت همسرش را این‌گونه توصیف کرد: در خانه شوخی می‌کرد که دردسر تشییع جنازه را هم به شما نمی‌دهم، وقتی شهید شد، گفتم احتمالا شهید برنمی‌گردد و همینطور هم شد. بعد از اینکه خبر شهادت محمدمهدی را شنیدم اولین کاری که کردم با یک مشاور تماس گرفتم و گفتم حالا که پدر بچه‌‎ها شهید شده من باید چه کنم؟ گفتند باید ریتم زندگی عوض نشود و  اگر از مادر جزع و فزع نبینند می‌توانند صبوری کنند برای همین به همه بستگان سپردم کسی ابراز ناراحتی نکند، چون من به بچه‌ها گفته‌ام که شهادت اتفاق خوبی است و اگر ناراحتی ما را ببیند دچار تناقض می‌شوند.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi