دوشنبه 03 تير 1398 , 09:52
وصیت شهید برای تدفین در کنار فرمانده
«علیرضا ساریخانی» رزمنده لشکر 31 عاشورا در دوران 8 سال دفاع مقدس در گفتوگو با خبرنگار دفاعپرس در تبریز اظهار داشت: سال 1362 بهعنوان بسیجی در جبهه حاضر شدم و در سال 65 به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمدم.
وی ادامه داد: اولینبار در تیر 1363 در پدافند پاسگاه زید با شهید علی پاشایی که مسئولیت یکی از دستهها را بر عهده داشت آشنا شدم و از مهر 1364 تا زمان شهادت علی پاشایی با ایشان در گردان حبیببن مظاهر همراه بودم.
روایتگر دوران جنگ تحمیلی با بیان اینکه در عملیات کربلای پنج اکثر نیروها مجروح و شهید شده بودند، خاطرنشان کرد: با تزریق نیرو و پایان آموزش میخواستیم جهت پدافند در شلمچه حاضر شویم؛ آن مقطع بسیاری از مسایل را درک نمیکردیم اما اکنون که به آن دوران فکر میکنم میبینم خیلی از شهدا از ماهها قبل پیام شهادتشان را دریافت کرده بودند.
وی افزود: شهید علی پاشایی قبل از حضور در خط پدافند شلمچه برای شهادت آماده میشد؛ واقعا انسان معنوی و با معرفت بود و برای حضور در پدافند نیز معنویت خود را صد برابر کرده بود.
ساریخانی با اشاره به برگزاری مراسمات عزاداری مستمر در گردان حبیب بن مظاهر، تصریح کرد: بنابر اعلام یکی از رزمندگان، پاشایی بعد از اتمام مراسم عزاداری در گردان، مداح را فرا میخواند و میگفت «بیا برویم باهم یک چرخی بزنیم» و در نهایت به خاکریز پایانی میرسید و از مداح میخواست برای او نوحه امام حسین (ع) را بخواند تا بگرید و دل خود را خالی کند.
وی با بیان اینکه زمان حضور در شلمچه مدتی در احتیاط ماندیم و بعداً عازم خط مقدم شدیم، یادآور شد: آنجا یک خط نونی شکل داشتیم که ما را به نیروهای بعثی بسیار نزدیک میکرد، از آنجا که هر دو طرف نیز کمین زده بودند با عراقیها تقریباً 300 متر فاصله داشتیم و در آن خط اگر رزمندهای قدرت بازو داشت میتوانست نارنجک را به کمینگاه و سنگر بعثیها پرتاب کند.
رزمنده دوران دفاع مقدس با اعلام اینکه در خط نونی شکلی رزمندگان شبانهروز کار و کانال را عریضتر میکردند تا از تلفات بکاهند، عنوان کرد: 15 روزی که در خط ماندیم مجروحی نداشتیم و بچهها از این بابت خرسند بودند اما عصر یک روز در داخل خط نونی شکلی دو نفر بر اثر انفجار خمپاره مجروح شدند.
وی ادامه داد: عصر همان روز وقتی میخواستیم بعد از نماز مغرب و عشاء سفره را پهن کنیم، از کمین با تلفنهای قورباغهای تماس گرفتند و گفتند حرکات مشکوکی را از سوی عراقیها مشاهده میکنند، شخصاً در کمین حاضر شدم و همان لحظه خمپارهای فرود آمد و دستم زخمی شد.
ساریخانی با بیان اینکه در بیمارستان اهواز برای بازگشت به خط اصرار کردم و علیرغم نیاز به عمل جراحی با مسئولیت و امضاء خودم از بیمارستان ترخیص شدم، خاطرنشان کرد: هنگام بازگشت به منطقه عملیاتی شلمچه فرمانده گردان مرا مورد سرزنش قرار داد و گفت: «شب را بمان اما باید صبح اهواز برگردی و مراحل درمان خود را سپری کنی».
وی افزود: حوالی ساعت 12 ظهر فردای آن روز شهید علی پاشایی که فرماندهی یکی از گروهانها را برعهده داشت به دلیل کمبود مهمات به نیروها ماموریت داده بود از سنگرهای قدیمی و مخروبه عراقیها سلاح و مهمات پیدا کنند؛ موقع برگشت آنان بعثیها خمپارهای زدند و در خط نونی شکلی تعدادی از نیروها زخمی شدند.
عضو گردان حبیببن مظاهر با بیان اینکه هنگام پانسمان یکی از رزمندگان، فریاد زدند علی پاشایی زخمی شده است، گفت: ترکشهای خمپاره شاهرگ شهید پاشایی را قطع کرده بود و وقتی حاج اسماعیل وکیلزاده میخواست مانع خونریزی شود به علت قطع شاهرگ خون از گوش و بینی بیرون میزد.
وی عنوان کرد: شهید پاشایی بالای سنگر داد میزد تا نیروها سنگر بگیرند و در این هنگام ترکش خمپاره شدیداً او را مجروح کرده بود؛ وقتی دیدم ایشان شهید خواهند شد و از دست بنده کاری بر نمیآید با آنکه عکاس نبودم به یکباره برایم القاء شد و به دلم افتاد دوربین بیاورم و لااقل این لحظات را ثبت کنم.
رزمنده دوران دفاع مقدس با بیان اینکه وقتی حاج علی پاشایی را داخل آمبولانس قرار میدادیم ایشان به شهادت رسیده بودند، ابراز داشت: بعد شهادت ایشان فرمانده گردان حبیببنمظاهر به بنده گفت «برادر علی، ایوب پاشایی را نیز با خود به عقب ببر و به مراسم ختم شهید علی پاشایی برس.»
وی افزود: در لحظه شهادت علی پاشایی یکی از افرادی که در صحنه حضور داشت و بعدا در عملیات بیت المقدس 3 به شهادت رسید، «شهید حمید غمسوار» پیک گروهان بود که بنابر وصیتش او را کنار شهید پاشایی دفن کردند.
ساریخانی با اعلام اینکه «شهید غمسوار» خیلی شلوغ و پر جنب و جوش بود و به همین خاطر یک بار میخواستند محل خدمت او را تغییر دهند، اظهار کرد: شهید پاشایی مانع لغو عضویت شهید غمسوار شده و گفته بود بگذارید پیش من بیاید؛ به همین خاطر حمید ارادت خاصی یه شهید پاشایی داشت.
وی در پاسخ به این سوال که در آن لحظات سخت چگونه به فکر عکاسی افتاد، تاکید داشت: از آنجا که کاری از دستم بر نمیآمد گفتم حداقل آن صحنهها را ثبت کنم، آن زمان امکانات نبود و خیلی از صحنههای ناب دفاع مقدس ثبت و ضبط نشد.
رزمنده دوران دفاع مقدس در پایان گفت: حتی برای عکاسی هم محدودیت داشتیم و اگر میتوانستیم تمامی صحنهها را ثبت کنیم، اکنون میراث گرانبهایی از افتخارات و اسناد آن دوران طلایی را داشتیم.
انتهای پیام/