شناسه خبر : 67790
یکشنبه 09 تير 1398 , 15:27
اشتراک گذاری در :
عکس روز

می‌توانست ستاره فوتبال باشد

پدران همیشه برای فرزندان‌شان یک قهرمان بودند، ولی وقتی فرزند راهش را پیدا می‌کند، قصه عوض شد و فرزندان قهرمان و مایه افتخار پدران‌شان شدند. ۳۶ سال از آخرین دیدار محمد مهدی با پدرش می‌گذرد. حالا پدر، فرزندش را در آغوش گرفته است و به اندازه تمام این سال‌ها حرف‌های ناگفته دارد. هیچ کلمه و جمله‌ای نمی‌تواند حس و حال این پدر را بیان کند. شهید محمدمهدی ماستری فراهانی از جمله شهدایی است که به تازگی هویتش از طریق پلاک شناسایی شد. «محمدحسین ماستری فراهانی» پدر این شهید بزرگوار در توصیف لحظه وداع با پیکر فرزندش در گفت‌وگو با خبرنگار ما روایت می‌کند: «محمدمهدی علاقه زیادی به فوتبال داشت. این علاقه او را به زمین فوتبال راه آهن کشاند. روز به روز در این حرفه پیشرفت می‌کرد و می‌توانست ستاره فوتبال باشد، اما هدف والاتری که داشت، باعث شد که با همه دلبستگی‌اش به فوتبال بازی کردن، آن را رها کند و به خدمت سربازی برود.»

فرزندانم را تا راه‌آهن بدرقه می‌کردم

وی می‌گوید: «خداوند سه فرزند دختر و سه فرزند پسر به من عطا کرد. ۲ پسرم در دوران خدمت سربازی به جبهه رفتند. خودم آن‌ها را تا راه آهن بدرقه کردم. محمدمهدی در آخرین اعزامش سال ۶۲، مفقودالاثر شد. ۳۶ سال این چشم انتظاری طول کشید. پس ازآن نام محمدمهدی، ورد زبان مادرش شد. سرانجام مادرش طاقت دوری را نیاورد و از دنیا رفت. وقتی خبر بازگشت پیکر پسرم را شنیدم، در دلم به همسرم تبریک گفتم که مهمان دارد. روزی که پیکر محمدمهدی را در آغوش گرفتم، به او گفتم که اگر لیاقت دارم من را شفاعت کن.»

این پدر شهید اظهار می‌کند: «هر پدری برای فرزندش آرزوی سعادت دارد. دلش می‌خواهد که پسرش ازدواج کند و دارای اولاد شود، اما من هرگز پشیمان نشدم که چرا پسرانم را به جبهه فرستادم. آن زمان کشورمان نیاز به حضور جوانان در جبهه داشت، به همین خاطر مانع نشدم. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، منافقین طی برنامه‌هایی جوانان را به سمت خودشان می‌کشیدند. خدا را شکر می‌کنم که فرزندم پاک زندگی کرد و توفیق شهادت نصبیش شد. امیدوارم به برکت خون این شهدا مردم راه درست را پیدا و سالم زندگی کنند.»

وی در خصوص تربیت فرزند صالح، می‌گوید: «تربیت سه رکن دارد. رکن اول خانواده، رکن دوم مدرسه و رکن سوم جامعه است. هیچ‌کدام از این سه رکن به تنهایی نمی‌توانند باعث پرورش یک کودک شوند. کاری که از دست من برمی‌آمد این بود که پول مشکوک به خانه نیاوردم و همسرم هم در بعد تربیتی فرزندان کوشا بود. آن زمان هم دزدی بود و من می‌توانستم در شرکتی که کار می‌کردم، پول خوب، ولی مشکوک بدست بیاورم، ولی این کار را نکردم. معتقدم من نمی‌توانم مانع دزدی و اختلاس در کشور شوم، اما می‌توانم خودم این کار را انجام ندهم. اگر این تفکر در کل کشور رواج یابد، کمتر شاهد دزدی خواهیم بود. سالم زندگی کردن برای جوانان امروز سخت است، زیرا آن‌ها در خیابان‌ها ماشین‌های گران‌قیمت را می‌بینند و دلشان می‌خواهد. از سوی دیگر هر روز خبر اختلاسی را می‌شنوند و نسبت به دولت دلسرد می‌شوند.»

این پدر شهید که خود نیز از مبارزان انقلابی بود، روایت می‌کند: «سال ۳۳ من یک نوجوان بودم که در یک مغازه کار می‌کردم. با وجود اینکه سن و سال کمی داشتم، ولی برای دانش آموزان قرآن تدریس می‌کردم. در همان ایام با روحانی آشنا شدم که از شاگردان امام خمینی (ره) بود. حدود شش نفر بودیم که در یک مسجد کوچک جلسه می‌گذاشتیم. وی در هفته ۲ مرتبه از قم به شمیران می‌آمد و برای‌مان سخنرانی می‌کرد. در مسجد از سرما می‌لرزیدیم، ولی می‌نشستیم و حرف‌های حاج آقا را گوش می‌کردیم. به خاطر دارم که یک روز در ایام محرم برای ما یک متن از سخنان امام (ره) در خصوص امام حسین (ع) خواند. پس از این جلسه من و دوستانم سخنان امام را نوشتیم و در منطقه پخش کردیم. فردای آن روز برای نماز به مسجد دیگری رفتم. پس از نماز، روحانی مسجد بالای منبر رفت و به کسانی که این اعلامیه را نوشته و پخش کرده‌اند، بد و بیراه گفت. همچنین تهدید کرد که اگر آن‌ها را شناسایی کند، تحویل ژاندارمری می‌دهد. آن زمان حکم کسی که سخنان امام (ره) را پخش کند، اعدام بود. از ترس شناسایی، مدتی از این کار فاصله گرفتم تا سال ۵۶ بار دیگر با حضور در راهپیمایی‌ها مخالفتم را علیه رژیم پهلوی ابراز کردم.»

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi