شناسه خبر : 68289
شنبه 29 تير 1398 , 10:17
اشتراک گذاری در :
عکس روز

شهدایی که بعد از شهادت به آرزویشان رسیدند

از روزهای ابتدایی جنگ تحمیلی تا پایان آن، حرم مطهر رضوی برای رزمندگان خراسانی نقطه ثقل بود. رزمندگان خطه خورشید با حضور در حرم حضرت رضا (ع) از آن حضرت اذن می­‌گرفتند و در قالب فرستادگان رضا رهسپار جبه‌های حق علیه باطل می­‌شدند.

پیکر مطهر رزمندگان خراسانی نیز که به فیض شهادت نائل می‌­آمدند بعد از تشییع، در حرم حضرت ثامن الحجج (ع) طواف داده می‌شدند و آخرین وداع صورت می­‌گرفت و برای خاکسپاری به گلزار شهدای بهشت رضا، خواجه ربیع و یا شهرستان­‌ها منتقل می ­شدند.

رزمندگان خراسانی در جبهه‌­های غرب و جنوب به دلیل همین تقرب و همجواری با حضرت رضا (ع) از محبوبیت خاصی برخوردار بودند و در مرخصی­‌هایی­ که به مشهد می‌­آمدند حامل پیغام رزمندگان دیگر استان­‌های کشورمان به «غریب‌­الغربا» بودند.  

به مناسبت فرارسیدن سالروز ولادت حضرت علی­‌ ابن موسی‌­الرضا(ع) به خاطرات کوتاهی از شهدای استان اشاره خواهیم داشت که نشان از دلدادگی آنها به امام رئوف دارد.

حریم حرم

راوی: «سید غلامرضا حسینی» همرزم سردار شهید «محمدمهدی خادم الشریعه»

برای تشرف به حرم و زیارت حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) برنامه داشت. هفته‌ای 2 نوبت به حرم مشرف می‌شد. اگر خارج از این برنامه عازم حرم می‌شد متوجه می­‌شدیم که مشکلی دارد و برای تسکین روحی و کسب آرامش به حرم پناه برده است.

گاهی با او به حرم می‌رفتم. نزدیک بارگاه حضرت رضا (ع) که می‌رسید چهره‌اش باز می‌شد و من از نزدیک تحول روحی او را می دیدم.

خاکسار درگاه رضوی بود

راوی: «عبدالله امینی» همرزم سردار شهید «سیدعلی حسینی»

زیارت کردنش مثل دیدار عاشق با معشوق بود. خیلی از روی اخلاص و عشق و عامیانه زیارت می‌کرد. بارها با «سیدعلی» به حرم حضرت رضا (ع) مشرف شدم.

وقتی وارد حرم می‌شد با اینکه وضو داشت برای تبرک با گرد و غبار فرش‌های حرم تیمم می‌کرد. در مقابل ضریح می‌ایستاد عارفانه و با سوز و گذار گریه می‌کرد. او حتماً می‌بایست خود را به ضریح مطهر می‌رساند و آن را می‌بوسید. وقتی از حرم بیرون می‌آمد در یکی از رواق‌ها دو رکعت نماز به روح اموات هدیه می‌‍‌‌‌کرد.

زیارت کردن و حالاتش در حریم رضوی برایم عجیب بود. وقتی با او به زیارت امام رضا (ع) می‌رفتم کاملاً سبک می‌شدم.

اجازه پرواز

راوی: همسر شهید «عبدالرسول خردادی»

برای رفتن به جبهه توانست رضایت پدرش را جلب کند سپس احساس کرد به امضای دیگری نیاز دارد و آن صاحب اصلی امام رضا (ع) بود. با عشق و علاقه‌ای خاص راهی مشهد شد.

از کوی طلاب تا حرم مطهر را با پای پیاده و بدون کفش طی کرد تا به این صورت از تاخیری که در زیارت آقا داشته عذرخواهی کند و از درگاه امام رئوف برای پرواز ملکوتیش کسب اجازه کند.

شما را به امام رضا(ع) سپردم

راوی: همسر سردار شهید «عبدالحسین برونسی»

زینب آخرین فرزندم که 20روزه شد شهید برونسی گفت دیگر نمی‌توانم بمانم و باید به جبهه برگردم. شب تمام بچه‌ها را به حرم برد. یکی یکی را دور حرم چرخاند. نوبت به زینب که رسید او را بغل کرد و دور ضریح می‌چرخاند و اشک می‌ریخت و با امام رضا (ع) صحبت می‌کرد.

وقتی از حرم بر می­‌گشتیم گفت: «بچه‌ها را دست کسی سپردم که اگر سرشان را هم زیر سنگ کنند نمی‌میرند. هر وقت کاری داشتید پیش امام رضا(ع) بروید. من سفارش شما را به امام رضا(ع) کردم.»

یا امام رضا(ع) راضی هستم

راوی: مادر سردار شهید «حسن آقاسی­‌زاده»

در تشییع جنازه شهید «رضوی» با حسن شرکت کرده بودیم. او گفت: «مادر ببین چه جمعیتی آمده‌اند، حالا راستش را بگو، از همه اینها گذشته این مُردن و تشییع را می‌پسندی یا این که چهار نفر زیر تابوت را بگیرند و به طرف حرم امام هشتم (ع) ببرند.» گفتم: «معلوم است این بهتر است.»

حسن در ادامه گفت: «تازه این ظاهرش است. در آن دنیا می‌دانی شهید چه درجه و مقامی دارد؟ شما را به همین حضرت رضا(ع) از من راضی باش و رضایت خود را به زبان جاری کن تا من شهید بشوم.»

گفتم: «نه مادر، هیچ مادری نمی‌تواند این را بر زبانش جاری کند که الهی بچه‌ام شهید بشود.»

او در پاسخ گفت: «من آرزوی شهادت دارم، اگر راضی باشی می‌دانی چقدر اجر داری؟ شما در ثواب من شریک خواهی بود. خلاصه آنقدر اصرار کرد تا دست آخر گریه‌ام گرفت و همین طور که روبروی حضرت رضا (ع) بودم، با حضرت نجوا کردم که یا امام رضا راضی هستم به رضای خدا.» بعد از این ماجرا مدت زیادی طول نکشید که حسن به آرزویش رسید.  

 زیارت

راوی: همرزم شهید «محمد ارغیانی»

شهید با دوست همرزمش که اهل شیراز بود، تصمیم گرفتند، پس از پایان مأموریت با هم به زیارت امام رضا(ع) در مشهد و شاهچراغ در شیراز بروند. هر دو نفر قبل از رفتن به مرخصی در «سوسنگرد» شهید شدند. هنگام انتقال پیکرهای مطهر این شهدا به زادگاهشان، پیکر شهید «ارغیانی» به اشتباه به «شیراز» و پیکر همرزمش هم به «مشهد» منتقل شد.                     

سلام آخر

راوی: «خلیل آهنی» همرزم شهید «کاظم خائف»

خائف روی تپه زخمی شده بود. کنارشم رفتم تا او را بلند کنم. در همین بین کاظم گفت: «برو و من را اینجا تنها بگذار.»

من در پاسخ گفتم: «می‌خواهم تو را به بهداری منتقل کنم!»

او در جواب پاسخ داد: «آقا در مقابل من نشسته‌اند!»

شهید در حالی که «السلام علیک یا علی­‌ابن موسی رضا(ع)!» را آرام زمزمه می‌کرد به سوی معبودش شتافت.

پیمانی که در حرم رضوی بسته شد

راوی: همسر سردار شهید «خلیل نیازمند»

همه مراسم عروسی‌مان همان عقدی بود که در حرم امام رضا(ع) خوانده شد. او فرمانده کاشمر بود و من مسئول بسیج خواهران کوهسرخ بودم.

خلیل مدت‌ها در حرم ایستاده بود و زیارت می‌خواند و اشک می‌ریخت. تماشایش می‌کردم. متواضع و خاشع بود. بعد از زیارت با هم رفتیم دو تا حلقه خریدیم. برگشتیم حرم حلقه‌­ها را داخل ضریح انداختیم و به سپاه کاشمر برگشتیم.

 

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi