شناسه خبر : 68774
یکشنبه 03 شهريور 1398 , 12:02
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گزارشی از عیادت فاش نیوز از جانباز ۷۰درصد «جواد مزینانی» دربیمارستان خاتم الانبیا

نمونه ای از دردها و مشکلات تودرتوی جانبازان

همه عوامل بیمارستان از حراست و نگهبانان بیمارستان گرفته تا پرستاران، سوپروایزر و حتی پزشکان او را با لبخند و بشکن زدن می شناسند.

فاش نیوز - جانبازی است با 70درصد آسیب که به سختی صحبت می کند. اگر هم حرفی می زند بیشتر باید با لب خوانی اش متوجه بشوی چه می گوید. بخاطر اصابت گلوله مستقیم به سرش و تقریبا برداشتن سمت چپ جمجمه و صورتش، هم دچار موج انفجار شده و هم گاها" فراموشی! اما روحیه شادی دارد و با لبخند به استقبال دیگران می رود. همه عوامل بیمارستان از حراست و نگهبانان بیمارستان گرفته تا پرستاران، سوپروایزر و حتی پزشکان او را با لبخند و بشکن زدنش می شناسند. با اینکه خودش می گوید سنش بالا رفته و صدای بشکن هایش کمتر شده اما بازهم بشکن هایش صدای زیادی دارد و شاید به دلیل همین شیرینکاری ها و البته دردهای طاقت فرسایی که دارد هوایش را بیشتر دارند و با اصرار، دوست دارند تا جواد دقایقی را کنار آنان توقف کند و همکلامشان شود.

 باورش سخت است ولی نه کارت شناسایی ملی خود را به همراه دارد و نه کارت شناسایی جانبازی و حتی دفترچه بیمه اش را! پزشکان و عوامل بیمارستان آنقدر او را در این بیمارستان بستری کرده و تحت درمان قرار داده اند که به خاطر ادامه درمان و بستری شدنش به سوابق موجود او در بایگانی بیمارستان بسنده می کنند. تلفن همراهش بصورت یک طرفه هست و فقط می تواند جواب تماس های گرفته شده را بدهد که اغلب از طرف همسرش می باشد.

 خودش می گوید وقتی از منزل خارج می شود تا شب راه می رود و فقط شب ها با تماس همسرش راه خانه را در پیش می گیرد. به خاطر اختلال روحی ناشی از اصابت گلوله به سرش، کمتر چیزی به خاطر دارد و نمی تواند به سئوالات پاسخ درستی بدهد. به همین خاطر جواب برخی از پرسش هایمان را از طریق تماس تلفنی با فرزندش گرفته ایم.

پدرش که چند سال پیش به رحمت خدا رفته رزمنده و جانباز بوده و برادرش نیز جانباز است ولی هیچکدام در بنیاد تشکیل پرونده نداده اند. چون بگفته «جواد» پدرش اعتقاد داشت به خاطر خدا و اسلام بوده که به جبهه رفته اند و جانباز شده اند و نه بخاطر گرفتن امتیاز و امکانات!

با سفارش جانباز رضا عسکری از مسئولان فاش نیوز که در بیمارستان خاتم بستری و از هم تختی هایش بود در جریان وضعیتش قرار گرفتیم و قرار شد با او گفت و گویی انجام شود.

چون از قبل می دانست که به سراغش خواهیم رفت، با شنیدن صدای پا، خیلی سریع به رسم ادب از جایش بلند می شود. با آن که پیداست حال چندان مساعد و آرام و قرار ندارد اما روی صندلی قرار می گیرد. محجوب  است و آرام. بسیار کوتاه و مختصر خود را معرفی می کند:

«جواد مزینانی» هستم، و دیگر سکوت... کنگ و نامفهوم و پراکنده سخن می گوید. با موجی از سوالاتی که از تاریخ حضورش درجبهه گرفته تا محل مجروحیت و حتی همرزمانش می پرسم سربه زیر می اندازد و با گفتن جمله کوتاه "چیزی یادم نمی آید" راه را برای طرح کردن مابقی سوالاتم می بندد.

از زادگاهش که می پرسم می گوید: پدرم اهل مزینان است اما خودم بزرگ شده منطقه شمیراناتِ تهران هستم و با افتخار نقل می کند که همشهری دکتر علی شریعتی است و با ایشان نسبت دوری دارد؛ اما خوب به خاطر دارد که در کودکی به همراه پدر چندین بار به دیدن مرحوم محمدتقی شریعتی (پدر دکتر شریعتی) رفته است.

 تنها چیزی که از جبهه در ذهن دارد آن است که شانزده هفده ساله و کاسب و جزء اولین گروه های اعزامی به جبهه بوده که با اصابت گلوله دشمن به سرش، نیمی از آن را متلاشی می کند و پزشکان با زحمات فراوان و چندین عمل جراحی پلاستیک، با پوست قسمت هایی از بدن و استخوان هایی از ران، ظاهر آن را ترمیم کرده اند ولی همچنان طرف راست جمجمه، چشم و صورتش دارای پستی بلندی هایی است که حکایت از دردهای بسیاری دارد که در سنین نوجوانی متحمل شده است.

در ادامه می گوید: سرم را که می خواستند عمل کنند گفتند: اگر عمل کنیم می میری! گفتم: عمر دست خداست؛ شما عمل کنید. در اتاق عمل کاسه سرم را که باز کردند، فکر کردند مرده ام! همانطور مرا به سردخانه فرستادند! 48 ساعت داخل سردخانه بودم. درون تابوتم که گذاشتند تا برای تشییع ببرند، پلکم تکان می خورد و متوجه زنده بودنم شدند. خانواده سه چهار روز بالای سرم بودند تا اینکه حرف زدم.

صدایم آنقدر  آهسته بود که دهانشان را به گوشم چسبانده بودند تا حرف هایم را بشنوند. کمی که حالم بهتر شد، دیگر مرا بیهوش نکردند. سه چهار ساعتی زیر عمل بودم. از پاهایم استخوان برداشتند که خیلی درد کشیدم. فقط از خدا کمک می خواستم. بعد از عمل خیلی سخت راه افتادم. به من واکر دادند تا به کمک آن راه بروم. قبول نکردم؛ از دیوار کمک می گرفتم تا اینکه بالاخره از جایم بلند شدم و راه افتادم.

علت آمدنش را به بیمارستان که می پرسم می گوید:  از ناراحتی و فکر و خیال مرتب در بیمارستان بستری می شوم. اصلاً خواب ندارم. پاهایم به شدت درد می کند و سرگیجه دارم و دائم زمین می خورم. تمام بدنم درد می کند اما نمی گذارم کسی متوجه شود. پلاتینی که در دستم کارگذاشته اند، در فصل سرما زیاد اذیت می کند. صبحِ یکی دو روز پیش که برای آزمایش آمده بودم، به پزشک اورژانس گفتم درد پا و کمرم بسیار اذیتم می کند. دکتر گفت: باید بستری بشوی.

 

 فاش نیوز: ناراحتی و فکر خیال؟

- بله. مشکل حال حاضر من اول درد و گرفتاری جسمانی خودم و بعد فکر آینده فرزندم است که با کلی مشکل تا سال دوم دانشگاه در رشته برق ادامه داده اما به ناچار به خاطر مشکلات پدرش ترک تحصیل کرده و درحال حاضر پیگیر مسائل خانواده و درمان من است، ضمن اینکه به دنبال کار است.

 

 فاش نیوز: از خانواده تان بگویید.

- پسرم شاید 20ساله باشد، دقیق نمی دانم. خانمم هم که خانه دار است.

این جانباز دفاع مقدس می گوید: نزدیک به 40 سال است که جانباز شده ام. برای خدا رفته ام و توقعی هم نیست؛ اما برای فرزندم نگرانم که بیکار است.

پس از مجروحیت، بنیاد ابتدا خانه ای را در اختیار ما گذاشت و گفت: خانه مال شماست، اما پس از 20سال آمدند و گفتند باید تخلیه کنید. آپارتمانی را در اطراف کرج به ما دادند که وام داشت و چون اقساط آن را نتوانستیم بدهیم با جریمه دیر کِرد، الان 60 میلیون بدهی دارد. به خاطر اینکه برای درمانِ وقت و بی وقت درد و بیماری ام باید به مراکز درمانی نزدیک باشیم، نتوانستیم کرج ساکن شویم. بعضی وقت ها زمانی که در حال مرگ هستم مرا به بیمارستان می رسانند، و چون دارو می خورم، خونم بند نمی آید. یک بار خانمم به خاطر بیماری ام ترسیده بود؛ به طوری که با این اتفاق معده اش خونریزی کرد و دکتر گفته عصبی شده است. مادرم هم که در آنجا بود، بنده خدا سکته کرد و بعد هم به رحمت خدا رفت.

 

فاش نیوز: درحال حاضر کجا ساکن هستید؟

- در یک زیرزمین که فرزندم اجاره کرده داریم زندگی می کنیم.

و حال و روز این روزهای این جانباز

- داروهایم را از خیابان ناصرخسرو تهیه می کنم. یک بار 80هزارتومان به یک دلال دارو دادم که برایم قرص بیاورد؛ نه خودش آمد و نه دارو آورد؛ رفت که رفت. راه می روم گاهی تشنج می کنم و روی زمین می افتم. همه فکر می کنند من معتادم. خانمم می گوید او معتاد نیست جانباز است! مردم مسخره ام می کنند و فکر می کنند من معتادم!

یک بار هم عمل قلب باز انجام داده ام. شب تا صبح راه می روم. خانه مستاجری است در کوچه هم که راه می روم، دائم دعوایم می شود. همسرم می گوید بیا برویم منزل قرص بخور. خلاصه اینکه بیشتر خانه هستم. گاهی هم برادرم و یا دوستانم دنبالم می آیند تا شهریار می رویم، البته دکتر گفته بیشتر بیرون از خانه باش؛ برای همین گاهی بچه های آشنا مرا با خود یکی دو روزی به شمال می برند.

چندتا گلدان هم در خانه دارم؛ گاهی خاکشان را عوض می کنم و به آنها رسیدگی می کنم. اگر جایی باشد می توانم از چند مرغ و خروس نگهداری کنم. ساعت 8 شب صاحبخانه در خانه را می بندد. خودم و خانواده ام در عذابیم. همسرم هم اجازه بیرون رفتن به من نمی دهد. می ترسد در کوچه با مردم درگیر شوم. همسرم که برای نماز جماعت به مسجد محل می رود، می شنود همه در آنجا می گویند: خوش به حالتان. همه چیز برای شما مجانی است! خبر ندارند که ما چه وضعیتی داریم.

 

فاش نیوز: ارتباطتان با دیگر جانبازان چگونه است؟

- خانه که نه اما بیشتر در بیمارستان که هستم همدیگر را می بینیم.

 

فاش نیوز: اهل ورزش هستید؟

- گاهی زورخانه می روم و ورزش دیگران را تماشا می کنم. اما امروز یکی از بچه های ویلچری که اینجا بودند، گفتند بیا باشگاه حالت بهتر می شود.

فاش نیوز: آرزویتان چیست؟

- اینکه حالم خوب بشود و به خانه ام برگردم.

صحبت هایمان تقریباً رو به اتمام است که پرستار جوانی با ویلچر به دنبالش می آید و با مهربانی از او می خواهد روی آن بنشیند تا با هم گشتی در محوطه بیمارستان بزنند. روی ویلچر که می نشیند، دستی برایم تکان می دهد و راهی محوطه بیمارستان می شوند و من با خود می اندیشم چه سعادتمندند خدمتگزارانی که در یک لحظه، رضایت خالق و جانباز را با هم تجربه می نمایند!

گزارش از صنوبر محمدی

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
جانبازان اعصاب واقعا مظلومند و این برادر جانبازمون تنها نمونه ای از اوناست. از خود این جانبازا مظلومتر خانواده هاشون هستن. خدا به خودشون و خانواده شون صبر بده.
سلام و متاسفم از متولیانی که جانبازان دارند. آیا صدای مظلومیت این بنده خدا ا نمی شنوند؟
امثال آقای مزینانی ها بسیارند ولی صدحیف که دیده نمی شوند.
خدا به این عزیزان و خانواده گرامیشان سلامتی و صبر عنایت کند.
خانم محمدی خبرنگار فعال فاش نیوز از بابت این گزارش زیبایتان سپاسگزاریم.
خدایاچرا؟؟؟در مملکت اسلامی چرا؟ آیاجانبازی که ازجانش گذشت این بایدوضع حال و روزش باشد!چرا.به کجامیرویم؟............!
سرگذشت این برادر جانباز مرا به شدت منقلب کرد. درد خودش از یه طرف درد فرزند بیکارش هم مزید برعلت. ما که کاری از دستمون برنمیاد جز دعا.
خداروشکر فاش نیوز هست که جامعه را ازوضعیت جانبازان و خانواده شهدا آگاه می کنه وگرنه خیلی زود همه فراموش می شیم
‏اسب سواری؛فلجی را دید پیاده شد سوارش کرد تا او را به مقصد برساند‌
ناگهان فلج دهنه ی اسب را کشید و گفت اسب را بردم
صاحب گفت: تو تنها اسب را نبردی
جوانمردی را هم بردی
اسب مال تو اما هرگز به هیچکس نگو چگونه اسب را به دست آوردی
میترسم دیگر هیچ سواری به پیاده ای رحم نکند

حکایت،حکایت روزگار ماست!

مسئولین اعم از کوچیک و بزرگ مطلع باشن روزی روزگاری گذرتون دوباره به کوچه نسل بعداز ما میفته !!!
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد؟
به امید سلامتی این جانباز گرامی و همه جانبازان
سلام ، با عرض تشکر و دعای خیر برای مدیریت محترم فاش نیوز و همکاران گرامی و ارجمند ، یکی از هزاران مزیت و امتیازات سایت مقدس فاش نیوز معرفی جانبازان به مردم است که توسط خبرنگاران خاص و ویژه انجام میشود که کاری بسیار دشوار و بسیار سخت تر از خبرنگار نظامی ارزیابی میگردد.
بلا تکلیفی ایثارگران نتیجه حضور فریبکارانه اصلاح طلبان در حکومت اسلامی میباشد که لطمه های این حضور فقط ایثارگران را با مشکلات فراوان مواجه نکرده بلکه تمام مردم از تمام اقشار درگیر مشکلات در تمام انواع و ابعاد اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و اجتماعی بطور غیر قابل باوری گسترده و همه گیر شده یعنی بجز مسئولان مربوط هیچیک از ایرانیان بدون مشکلات کمرشکن در تمام ابعاد وجود ندارد بلکه گرفتاری و فشارهای مشکلات متنوع و گوناگون بر دوش تمام اقشار مردم سنگینی میکند.
میگویند اشکال از مدیریت است که نمیتواند برنامه ریزی کند و فرمایشات رهبر معظم انقلاب را عمل نکردند که میتوانیم بگوییم انگار دفاع مقدس هشت سال نبوده بلکه سه نوبت هشت سال دفاع مقدس تکرار شده است که یک هشت سال حمله رژیم بعث عراق بوده و دو مرتبه هشت سال دفاع مقدس حمله اصلاخ طلبان و فتنه گران و خیانتکاران و اختلاسگران و جاسوسان و غیره به حکومت اسلامی و دفاع مقدس مردم از ارزشهای اسلامی و آرمانهای شهیدان میباشد.
برخی مسئولان مدعی هستند که پیروزی در عملیات شاخص در ارتباط با سیاست داخلی و خارجی بوسیله آنها صورت گرفته در حالیکه کشور ایران با حضور دو نوع مدیریت متفاوت مدیریت شده که با مقایسه دو نوع مدیریت میتوان بدترین مدیریت و بهترین مدیریت در ایران اسلامی را با نتایج و خروجی متفاوت بصورت همزمان مشاهده نماییم.
مدیریت رهبر معظم انقلاب در قالب ولایت فقیه و عملکرد نیروهای تحت امر ایشان علیرغم فقدان بودجه و لوازم کافی با کمترین امکانات لجستیکی لیکن با اقدام و عمل بموقع و اطاعت از اوامر صادره از سوی مولا و مراد سرمدی و قوت و نیروی ایمان و توکل و انضباط کامل توانسته در جبهه های بسیار مهم و کلیدی به موفقیت های جهانی دست یابد که تمام رهبران دنیا را شگفت زده و مطیع و تسلیم نموده است که قطعا اینگونه مدیریت با ریشه ولایی و قرآنی و با ویژگیهای جهادی و اندیشه ایثار و شهادت ادامه خواهد داشت.
در طرف دیگر مدیریت کلاسیک در قالب سه قوه که برگرفته از دمکراسی غربی و نوع و روش زندگی و اشتغال توسط فرمولهای ریاضی و احزاب متعدد فاقد هرگونه تماس و ارتباط عاطفی با زیر دستان که مخصوص جوامع غربی برنامه ریزی و تبیین و تقلید شده در حاکمیت بر مردم شیعه با نابودی منابع و از دست دادن فرصتهای بی نظیر بطور قطعی با شکست کامل مواجه گردیده که میبایست در اسرع وقت شیوه مدیریت قوه مقننه و مجریه همچون قوه قضاییه تغییر کند.
امروزه آگاهی و شعور عمومی مردم ایران با تحمل هزینه هنگفت و تقدیم هزاران شهید و جانباز توانست تجربه ای بسیار گران بها و با ارزش افزوده در تمام شکلهای فریب و خیانت آشنا شوند که نشانه عبور از گردنه ها و تنگناهای خطرناک است.
انگار همچون شهر بازی سوار بر قطار در تونل تاریک و وحشتناک بودیم اما این قطار انقلاب اسلامی و ولایت با بینش و مدیریت متعالی و الهی توانسته مردم ولایتمدار را از ورطه های خطرناک و جنگهای پنهان و آشکار و دیوهای وحشتاک و خونخوار با موفقیت گذرانده تا مردم مسلمان و شیعه در اوج سربلندی و عزت و غرور ملی باعث حسرت ملتهای پیشرفته و مرفه اما فاقد غرور ملی و عزت در جهان شویم.
گرچه با سختی و درد و رنج بسیار و تحمل هجران شهیدان چهل سال انقلاب اسلامی را حفظ و حراست کردیم اما پیروزیهای متوالی در جنگ با استکبار جهانی ارزش و اعتبار تحمل چنین سختی را دارد زیرا در صدر اسلام با حضور پیامبر اکرم (ص) و امامان معصوم (ع) پیروزیهای متوالی بر دشمنان اسلام ثبت شده تا امروز بتوانیم با سرمشق قرار دادن سنت پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت (ع) همچنان عزت و غرور ملی مسلمانان شیعه حفظ شوند تا فلسفه غیبت و ظهور امام معصوم (ع) با قرینه نیابت و اصل ولایتمداری در طول 1400 سال تا سال 1400 تکرار شوند.
دردل های آقاجواد را با این خواهر خبرنگارمون خوندم. چه قدر ساده و خوب حرف زده بود. مشکلاتش هم کم نبود اما این یکی فقط یکی از هزاران جانباز اعصاب و روان هست که صداش لااقل شنیده شده. اگه بشه که با این نوجانبازان بیشتر گفتگو بشه شاید بشه برای اونا هم کاری کرد. خیلی هاشون هیچ درآمدی هم ندارندو به سختی زندگی می کننن.
عزت زیاد....
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi