10 فروردين 1403 / ۱۹ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 68918
پنجشنبه 24 مرداد 1398 , 11:48
پنجشنبه 24 مرداد 1398 , 11:48
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
دلنوشته ای برای برادرم حمزه
رمضان مرتضی آخوندی
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
داستان خلفِ ناخلف
ما اسرا اصلاً باور نمی کردیم که خلف مغرور و متعصب دیروزی با آنهمه شقاوت و سنگدلی حالا به رانندگی یک کامیون لجن کش بسنده کند!
آزاده کلانتر علی آبادی سال 1344 در شهرستان چرداول دیده به جهان گشود، با رسیدن به سن قانونی خدمت جهت دفاع از میهن خویش وارد جبهه شد و در جبهه قلاویزان در دهمین روز از اردیبشهت ماه 1363 به اسارت دشمن درآمد و از بعد از پنج سال درد و رنج اسارت در سال 68 با افتخار به آغوش وطن بازگشت و بعد در آموزش و پرورش استان ایلام مشغول به خدمت شد.
خاطره ی خواندنی از آزاده سرافراز ایلامی کلانتر علی آبادی:
هر چقدر از بد جنسی و بدطینتی «خلف» بگویم، کم گفته ام. اسرای اردوگاه الرمادیه، نام ننگین خلف را خوب به یاد دارند. وی از سربازان عراقی در اردوگاه بود که از اسرای ایرانی کینه ی شتری به دل گرفته بود. پیشتر گفتم که او با آن قیافه غول آسا و بد ترکیبش همیشه کابلهایش را با خود حمل می کرد و هر کجا که به اسرا می رسید بدون بهانه انها را اذیت می کرد. خلف که اصلاض خلف نبود، آوازه شرارت جویی اش به گوش اسرای سایر اردوگاهها هم رسیده بود.
هر چقدر از بد جنسی و بدطینتی «خلف» بگویم، کم گفته ام. اسرای اردوگاه الرمادیه، نام ننگین خلف را خوب به یاد دارند. وی از سربازان عراقی در اردوگاه بود که از اسرای ایرانی کینه ی شتری به دل گرفته بود. پیشتر گفتم که او با آن قیافه غول آسا و بد ترکیبش همیشه کابلهایش را با خود حمل می کرد و هر کجا که به اسرا می رسید بدون بهانه انها را اذیت می کرد. خلف که اصلاض خلف نبود، آوازه شرارت جویی اش به گوش اسرای سایر اردوگاهها هم رسیده بود.
بعد از قبول قطعنامه 598 دامنه تنبیهات خلف کاهش یافت. او به خاطر وقوع پدیده ای که به درستی هیچ یک از ما اسرا نفهمیدیم کاملاً متحول شد و در یک استحاله ای عظیم اخلاقی قرار گرفت. طوری که خودش با زبان خودش اقرار می کرد که من خیلی اسرا را اذیت کرده ام، و از آنجا که از هیچ آزاری در حقشان دریغ نکردم، و از آنجا که از هیچ آزاری در حقشان دریغ نکردم امیدوارم مرا ببخشند! و مرا عفو کنند. من حاضرم دست اسرا را ببوسم، ما اسرا ابتدا فکر کردیم که این باز هم ممکن است توطئه ای باشد. اما نه، انگار قضیه فرق می کرد.
خلف واقعاً به شدت از عملکرد و برخورد بدش با اسرا پشیمان و نادم شده بود. خلف تا حدودی منزوی شده بود و می گفت: من در مقابل ظلمها و ستمهایی که به اسرا روا داشته ام، باید از این به بعد به شما اسرا خدمت کنم، باید دستشویی ها را برایتان تمیز نگه دارم و همین کار را هم کرد. او با یک کامیون لجن کش هر چند روز یک بار فاضلاب دستشویی ها را حمل می کرد و سعی می کرد خودش را متفاوت با قبل نشان دهد.ما اسرا اصلاً باور نمی کردیم که خلف مغرور و متعصب دیروزی با آنهمه شقاوت و سنگدلی حالا به رانندگی یک کامیون لجن کش بسنده کند! آری خلف می رفت تا خلف شود. اما خلف که ددیه بود . اما خلف چه شنیده بود، نمی دانم، نمی دانم.
منبع: نوید شاهد
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
معرفی کتاب