شناسه خبر : 70326
دوشنبه 06 آبان 1398 , 09:48
اشتراک گذاری در :
عکس روز

عهدی که شهید مرادی بر بالین پیکر برادرش بست

«چهار پسر و همسرم احمد در جبهه حضور داشتند. احمد پیش‌قدم شد و در روز‌های نخست جنگ به جبهه رفت. رضا شهید شد. در مراسم تشییع او، سعید اسلحه را بلند کرد و گفت نمی‌گذارم اسلحه‌ات زمین بماند.»

متن بالا برگرفته از سخنان «فهیمه قره‌خانی» مادر شهیدان «رضا و سعید مرادی» است. در ادامه متن گفت‌وگوی خبرنگار ما با این مادر شهید را می‌خوانید.

مادر شهیدان مرادی با اشاره به قاب عکس مزین به تصویر دو شهیدش، اظهار داشت: رضا متولد ۱۳۴۲ و عضو سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود. او روز‌های نخست جنگ عازم جبهه شد. در مدتی که جبهه بود کمتر به مرخصی می‌آمد. اردیبهشت سال ۶۰ از ناحیه ران مجروح شد. او سه ماه در بیمارستان بستری بود؛ اما هنوز بهبود نیافته بود که به جبهه برگشت و سرانجام اردیبهشت سال ۶۱ در شلمچه به شهادت رسید.

پسرم داماد ۲۷ روزه بود/ عروسم به احترام شهدا لباس عروس نپوشید
شهید رضا مرادی

وی افزود: در مراسم تشییع رضا، سعید (پسر سومم) اسلحه را برداشت و خطاب به رضا گفت «نمی‌گذارم اسلحه‌ات روی زمین بماند.» سعید ۱۶ ساله بود که عازم جبهه شد. او از نیرو‌های غواص سپاه بود. همسرم هم ارتشی بود، اما به عنوان یک رزمنده وارد مناطق عملیاتی شد.

مادر شهیدان مرادی خاطرنشان کرد: سعید هم مثل رضا به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در اکثر عملیات‌ها شرکت کرد. بعد از پیروزی عملیات فاو به تهران آمد. با او صحبت کردم که ازدواج کند. سعید ساکت بود و صحبت نمی‌کرد. پیشنهاد کردم که با دخترخاله‌اش ازدواج کند. فقط پرسید که او ازدواج نکرده است؟ من هم جواب منفی دادم. از سکوتش فهمیدم که مخالف نیست. روز بعد به منزل خواهرم رفتم. مادر و خاله‌ام هم آنجا بودند. در آنجا از دخترخواهرم خواستگاری کردم. مادرش گفت قصد ازدواج ندارد، اما شما با او صحبت کنید شاید راضی شد. دخترخواهرم هم در سپاه فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌داد. او را صدا و ماجرا را تعریف کردم. گفتم اگر موافق این ازدواج هستی، الله اکبر بگو. ابتدا سکوت کرد، سپس گفت «آش خاله‌ات. بخوری پات نخوری پات.» لبخندی زد و گفت «الله اکبر». ما هم از خوشحالی گفتیم الله اکبر.

پسرم داماد ۲۷ روزه بود/ عروسم به احترام شهدا لباس عروس نپوشید
شهید سعید مرادی

وی ادامه داد: به خانه آمدم و ماجرا را برای سعید تعریف کرد. مراسم خواستگاری به خوبی گذشت و این دو به عقد هم درآمدند. در روز عقد، قبل از اینکه خطبه عقد خوانده شود، سعید در حیاط زیر باران نمازش را خواند. عروسم به احترام شهدا لباس عروس نپوشید و یک مراسم ساده برگزار کردند. سعید چند روز پس از ازدواج به جبهه اعزام شد و در حالی که تنها ۲۷ روز از ازدواجش گذشته بود، به درجه رفیع شهادت نائل شد. سعید ۱۳ اردیبهشت ۶۵ در فکه به شهادت رسید.

مادر شهیدان مرادی عنوان کرد: وقتی خبر شهادت سعید را آوردند، همسرم در حال اعزام به جبهه بود. در راه آهن چند بار از بلندگو صدایش می‌کنند تا خبر شهادت را به او بدهند، اما همسرم به دلیل این که فکر می‌کرد، من به دنبالش رفته‌ام پاسخ نمی‌داد. پس از سه بار بالاخره او جواب می‌دهد و خودش را به بخش اطلاعات می‌رساند. در آنجا خبر شهادت سعید را به او می‌دهند.

پسرم داماد ۲۷ روزه بود/ عروسم به احترام شهدا لباس عروس نپوشید

وی خاطرنشان کرد: سعید که شهید شد، همسرم دیگر به جبهه نرفت، اما پسر دومم مجید عازم جبهه شد. او در صنایع دفاع کار می‌کرد. مجید آرپی‌جی‌زن بود. در یکی از عملیات‌ها ترکش مستقیم وارد چشمش شد. در بیمارستان یک چشمش را تخلیه کردند. ترکش به مغزش آسیب زده بود. سال بعد نیمی از بدنش فلج شد. در حال حاضر مشکلات جسمی سختی دارد.

مادر شهیدان مرادی ادامه داد: پسر آخرم هم محصل بود که به جبهه رفت. من بعد از شهادت سعید دیگر حال خوبی نداشتم و بی‌تاب بودم. یک روز که به مرخصی آمده بود، مدیر مدرسه‌اش به خانه‌مان آمد و او را نصیحت کرد. گفت «تو تنها فرزند سالم خانواده هستی. به جبهه نرو تا در زمان پیری پدر و مادرت عصای دست آن‌ها باشی.» پسرم از جبهه آمد و دیگر نرفت.

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi