شناسه خبر : 70365
چهارشنبه 08 آبان 1398 , 09:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گوشه‌ای از فداکاری زنان پرستار در جبهه؛

ماجرای سفید شدن دستان یک پرستار

زنان پرستار زیادی در دوران دفاع مقدس با کار بی وقفه و ایثار و گذشت در بیمارستان‌های مناطق عملیاتی جان رزمندگان مجروح را نجات می‌دادند.

بخش‌های مهمی از تاریخ هشت ساله دفاع مقدس به حضور ویژه و تاثیرگذار زنان در صحنه جنگ اشاره دارد، حضور فیزیکی و یا معنوی زنان در دفاع مقدس اتفاقی است که اگرچه ابعاد گوناگونی دارد ولی در طول سال‌‎های پس از جنگ کمتر به آن پرداخته شده است و هنوز بسیاری از ناگفته‌ها و ناشنیده‌ها از آن وجود دارد.

به تدریج که جنگ نظم بیشتری گرفت مسئولیت تدارکات و پشتیبانی جبهه بیش از گذشته بر گردن زنان افتاد. مسئولیتی که درست انجام دادنش در به نتیجه رسیدن دیگر زحمات بسیار موثر بود.

رضا رئیسی از نیروهای درمانی دوران دفاع مقدس روایت کرده است: «وقتی عملیاتی در پیش بود، همه باید برای پشتیبانی آن آماده می‌شدند. به خصوص بیمارستان‌ها که اکثر کادرشان زنان بودند. تخت اضافه می‌کردند. اتاق عمل را آماده می‌کردند و تقسیم کار می‌کردند برای دوران بحران. ما نزدیک‌ترین بیمارستان به خط بودیم. خیلی چیزها آماده کردیم تا به موقع همه چیز آماده باشد. عملیات که تمام شد با کمترین تلفات به مجروحان رسیدگی کرده بودیم. هم عملیات پیروز بود هم ما خیلی بهتر و منسجم‌تر از قبل کار کرده بودیم. خیلی خوشحال بودیم، اما انفجار هواپیمای مجروحان و شهدا، که چند فرمانده عملیات هم با آن‌ها بودند، پیروزی را به کاممان تلخ کرد.»

عملیات‌هایی که در جبهه اجرا می‌شد اغلب پشت سر هم بودند و نیروهای امدادگر هم که زن بودند وقت نداشتند برگردند شهر تا به کارهای شخصیشان برسند. این موضوع را یکی از زنان امدادگر در خاطره‌ای اینگونه روایت کرد: «پس از فتح المبین برگشتم تهران. عروسی برادرم بود. یک روز نبود آمده بودم تهران، گفتند برگرد، عملیات است. مامانم می‌گفت عروسی است، کجا می‌روی؟ گفتم باید برگردم. منظورشان از عملیات عملیات بیت المقدس بود. مدتی آماده شدیم تا شروع شد. هم خیلی طولانی‌تر از فتح المبین بود هم بزرگتر. مجروح‌ها هم خیلی بیشتر بودند. عراقی‌های مجروح هم کم نبودند. نزدیک یک ماه بدون تعطیلی کار می‌کردیم. حتی روزهای بین مراحل مختلف عملیات سر ما شلوغ بود. برادرم را هم خودم پرستار کردم. ترکش ستون فقراتش خورده بود و بعد از 24 ساعت که تحت نظر بود به ماهشهر فرستادیمش.»

یکی دیگر از پرستاران زن در کتاب «منظومه زینبیه» درباره حضورش در جبهه‌ها روایت کرده است: «جنگ شروع شده بود که به اتفاق چند خواهر پرستار داوطلبانه به مریوان رفتیم. یک روز خواهری را آوردند عملش کنیم. دستش سفید سفید شده بود. حالت غش و بی‌هوشی داشت با ضعف زیاد. قدری که بهتر شد فهمیدیم شمالی است. عملیات که شروع شده نیمه شب به منطقه رسیده و گفته می‌خواهد در یک مرکز درمانی کنار پرستارها کار کند. 72 ساعت بی آنکه چیزی بخورد در اتاق عمل پنس‌ها را شسته و دسته بندی کرده بود. از بس دستش داخل آب بود خون به دستش نرسیده و کاملا سفید شده بود.

در سال‌های اول جنگ در بیمارستان‌های صحرایی معمولا آذوقه و غذاها کیفیت خوبی نداشت. خواهران پرستار در بیمارستان هم اکثرا از کم غذایی رنج می‌بردند. اگر غذایی هم بود و یا چیز قابل توجهی چون کمپوت و آب میوه بود دلمان نمی‌آمد بخوریم. آن را به مجروحان می‌دادیم چون آن‌ها خون زیادی از بدنشان رفته بود و مراقبت‌های بیشتری لازم داشتند. در بیمارستان خواهر پزشکی داشتیم که از شدت کم غذایی و کارهای شبانه روزی حالش خیلی بد بود. وقتی برای او آب و غذا می‌بردیم و توجه بیشتری بهش می‌کردیم با نگاهش اشاره می‌کرد که برویم سراغ برادران مجروح.»

منبع: دفاع پرس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi