شناسه خبر : 71309
دوشنبه 09 دي 1398 , 10:07
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با یک مستندساز حوزه مقاومت؛

«مرهم»ی بر زخم حرم و مدافعان حرم

سید علی موسوی وقتی می رود بالای کوه می گوید قدر ما وقتی دانسته می شود که دشمن تا پشت دروازه های شهر برسد. وقتی دشمن نیست انگار ما هم نیستیم. پدر شهید هم مصداق مظلومیت افغانستانی های حاضر در ایران است. کسانی که همیشه دچار کمبود و طعن بودند اما از همین مردمی که همیشه به آن ها طعنه زدند دفاع می کنند. مظلومیت یعنی تو محق باشی و دقیقا حقت داده نشود...

فاش نیوز - سه شنبه شب ۱۹ آذرماه در سالن شماره ۴ پردیس سینمایی چهارسو، فیلمی از مستندهای بخش جایزه شهید آوینی در سیزدهمین جشنواره بین المللی سینما حقیقت به نمایش درآمد تا بر پیکر خراش خورده ی انسان هایی که در غبار شهر به غار تنهایی خود خزیده اند، پس از تماشای سراب، پس از دیدار برف و باران، مرهمی باشد.
در هیاهوی کاخ جشنواره با کارگردان فیلم تماس می گیرم تا مرهمش را بیاورد و با هم، آن را در میان کسانی که عشق را به آنها بدهکاریم قسمت کنیم. می آید؛ با عشقی برآمده از درد و دردهای سربرکشیده از عشق. می آید با آن لبخند و تنهایی همیشه گی اش تا برایم از اوج غزل و ابدیت، زمزمه ها بگوید. که با هم همدل و هم صدا باشیم و چه ویژگیِ شوق برانگیزی در این نسل نهفته است. گفتگوی دردآلود ما را می خوانید؛ حرف ما بماند برای تاریخ.


فاش نیوز: بنده که سال هاست شما را از طریق آثارتان می شناسم. برای مخاطبان ما خودتان را معرفی بفرمایید.
- با عرض سلام و تقدیم احترام به حضور مخاطبان، بنده مسعود زارعیان هستم متولد ۱۳۶۳ در مشهد، دانش آموخته رشته تولید سیما در مقطع کارشناسی ارشد. نخستین فیلم خودم را در سال ۸۷ با نام  "مدرسه حاج آقا" کارگردانی کردم. کارهای دیگرم "چی بپوشم" سال ۹۱، "ایمان" سال ۹۳ که  همان زمان در جشنواره مستند در ۲ بخش حضور داشت؛ هم آوینی هم ملی و "علی ممد" سال ۹۵.حالا هم "مرهم". در جشنواره امسال، فیلم دیگری هم از زندگانی من ساخته شده است با نام "خسوف" توسط کارکردان خوب سینمای مستند کشورمان «محسن استاد علی».
فاش نیوز: اگر بخواهید نوری بر جهان فیلم برای مخاطبان بتابانید به چه معنایی می رسید؟
- به نظر من بزرگترین پاسخ این سوال، بزرگ ترین پرسش فلسفی است؛ هم نسبت به این جریان، هم نسبت به این اتفاق وهم این فضایی که حول جبهه مقاومت اتفاق افتاد. ما معمولا در آثارمان بیشتر درگیر کشمکش بیرونی شدیم، درگیر تیر و ترقه و بمب و آغاز عملیات و اتفاقات اینجوری، ولی کمتر به وجه انسانی شخصیت ها پرداخته می شود. در واقع شخصیت ها کمتر معرفی شدند. " مرهم " خبر از خانواده ای می دهد که در ایران مهاجرند و آقای خاوری پدر شهید علی خاوری از قوم هزاره بودند (اگر اشتباه نکنم). در بامیان افغانستان یک قوم به شدت اصیل بودند. انسان هایی که به لحاظ اعتبار و وجه اجتماعی و حتی مالی خیلی وضعیت خوب و والایی داشتند. به عشق امام رضا ( ع ) و به عشق ایرانی ها می آیند در ایران و سکنی می گزینند. بعد تمام دار و ندار این مرد، پسر بزرگش است. این پسر از این خانواده خداحافظی می کند و به خاطر امنیت حرم حضرت زینب ( س ) و امنیت کشورِ خود، که ایران، وطن تازه ی او هست جانش را بارها و بارها به خطر می اندازد. ایشان، آقای خاوری (مشهور به علی شارژی)، چندین نوبت جراحت های مختلف پیدا می کند. دوباره بر می گردد ایران و باز اعزام می شود. اصلا در بحث جهاد و مقاومت سیری ناپذیر بود. جزء گروه های اولی بودند که در جبهه مقاوت سوریه حاضر بودند.

فاش نیوز: ابتدای فیلم آمد که فاطمیون در سال ۹۲ یک گروه ۲۲ نفره بودند. بعد کم کم تبدیل به لشکر فاطمیون شدند. شما چه روایتی را برای فیلم در نظر گرفتید؟
- چون فیلم، یک فیلم مستند کوتاه هست خیلی فرصت قصه گویی به معنای کلاسیک را نداشتم. من در یک روایت خطی ساده سعی می کنم یک مقداری به شخصیت پدر شهید نزدیک شوم. ما شهید را نداشتیم ، ایشان شهید شده و یک رزمنده ی حاضر نبوده است.
فاش نیوز: ایده و سوژه از کجا آمد؟ نقش آقای «محسن اسلام زاده» که تهیه کننده فیلم هستند چه بود؟
- جناب آقای «محسن اسلام زاده»، یک مجموعه ای را می خواستند راجع به شهدای مدافع حرم کار کنند. لیست را که به من دادند ۹ تا بود، ۵ تا ۶ تای آن را بچه های دیگر مشغول شدند کار کردند و انتخاب کرده بودند. آن عزیزان دیگر را من نمی شناختم و اتفاقا آرشیو هم از ایشان نداشتم. خیلی هم باید بخواهد در من رغبت ایجاد کند. اینها که ارزشمند و والا مقام و دست نیافتنی هستند. از بابی که من باید ارتباط بگیرم به عنوان فیلمساز یا هنرمند و در خود من یک انگیزه ایجاد کند برای تولید فیلم، این چند عزیز این اتفاق را در من شکل ندادند و من رفتم سراغ یک چیزهایی که از قبل شنیده بودم از شهدای مدافع حرم منجمله شخصیتی معروف به علی شارژی که شنیده بودم ایشان بعد از اینکه مجروح می شود می آید ایران و زیر عمل تمام می کند و به شهادت می رسد و لذا بنیاد شهید ایشان را شهید محسوب نمی کند. یعنی ۶ تا ۷ ماه این ها دوندگی داشتند. بالاخره به خاطر آن جراحات این اتفاق برای ایشان افتاده بود و آمده در ایران به شهادت رسیده است. اما می گفتند نه؛ باید پیش از سوریه بیایند اینجا که ما شهید محسوبشان بکنیم. یعنی باید در منطقه به شهادت برسند.
فاش نیوز: چه سالی این اتفاق افتاد؟ پرداخت شما با چه رویکردی به اثر بود؟    
- این حوالی سال ۹۴ بود. هم مجروحیت ایشان و هم شهادت ایشان در سال ۹۴ است. با شخصیتی در این مستند مواجه بودیم که حضور ندارد و من باید این شخصیت را روایت کنم و به او نزدیک شوم. به ذهنم رسید که در واقع به پدر و ۲ هم رزم وی نزدیک شوم و شخصیت علی شارژی را در آن ۳ شخصیت ببینیم. چیزی که باعث شد بیایم سراغ علی شارژی، این بود که رفته و شهید محسوب نشده است. مهم تر اینکه پدر شهید هم با وجود وضعیت معیشتی ضعیف، جارو درست می کند و این جاروها را می برد در کوچه ها و می فروشد. اگرچه بالاخره موفق شدند در بنیاد شهید، شهید محسوبشان کنند، ولی وضعیت این ها وضعیت متفاوتی نشد. مزار ایشان در بهشت رضای مشهد است.
این قصه برام جالب بود که چرا پدر یک شهید باید آنقدر از نظر مالی ضعیف باشد که جارو بگذارد روی دوچرخه و برود در کوچه ها جارو فروشی کند. جاروهایی که دست ساز خودش بود.


فاش نیوز: این وضعیت الان هم ادامه دارد؟
- بعد از شهادت شهید، وضعیت ایشان خیلی نابسامان می شود. ۱ تا ۲ سال بیشتر دیگر نمی تواند جارو ببافد و الان هم وضعیت مالی به همان شکل است. برایش جارو تهیه می کنند و او فقط به خاطر اینکه سرگرم باشد می رود این کار را انجام می دهد.
فاش نیوز: حرف هایی گاهاً ساخته می شود که مبالغی برای رزمندگان مدافع حرم در نظر گرفته می شود.  
- از خود فیلم و ساختار که فاصله بگیریم، به شما بگویم همان ایامی که می خواستم فیلم را بسازم دیدم همچنان این موضوع زنده است که جمهوری اسلامی اینها را مشروط می کند برای اقامتشان که بروند این کار را کنند یا به اینها وعده پول داده می شود و خدای نکرده این ها فریب می خورند یا جان این ها یا امنیت این ها را در افغانستان بهم می زنند. دیدم این چیزها خیلی در رسانه جدی است. مخصوصا  بی بی سی و من و تو دارند مانور می دهند. برای من آنجا بود که این قصه خیلی مهم شد که به جای اینکه بروم به جبهه بپردازم، بیایم پشت جبهه را روایت کنم.

این موضوع که به واقع، تصویری که از این ها ترسیم شده، همین است یا خیر. منِ مستند ساز باید با واقعیت و وقایع جامعه سر و کار داشته باشم و سعی کنم این ها را آگاهی بخشی و به مردم گوشزد کنم. خیلی جالب بود. در مرحله تحقیق رسیدم به پدری که این وضعیت را دارد و علی شارژی را انتخاب کردم. بعد آمدم در مورد پدر شهید تحقیقم را یک مقداری کامل تر کردم. دیدم این پدر به لحاظ جسمی و روحی چه شکست عجیبی خورده است. خیلی تحت فشار بود. رفتم سراغ هم رزمانش دیدم یک هم رزمی ایشان دارد به نام «سخی غلامی» (ایشان هم از مهاجران بودند).  عجیب بود که ایشان از ۱۹ سالگی در جنگ هستند. حتی در حمله شوروی ایشان جانباز می شود. نصف استخوان پایش می رود. همین طور بیایید تا جنگِ با طالبان، سپاه محمد رسول االله، در جبهه مقدس ایران ، در ناآرامی های شرق کشور که سپاه رفت قائله را جمع کرد، در همه حضور داشتند. ایشان حدودا ۵۰ سال سن دارند. و همچنان یک رزمنده اند. و بسیار عجیب که چون الان یک مقدار جنگ سبک تر شده بود، به خاطر اینکه می گفتند سن تو بالا رفته، دیگر ایشان را جبهه نمی بردند. ساعت ۷ صبح می رفت جایی در حاشیه شهر مهدی آباد ( دور از شهر) به یک منطقه محروم، از ۷ صبح تا ۹ شب، تفکیک زباله می کرد. پلاستیک سیاه را از سفید جدا می کرد. یک بوی متعفنی از کارگاه می آمد. برای یک مبلغ ناچیز این کار را می کرد. سخی غلامی پدر یک شهید است. این ها را دیگر فیلم بیان نکردیم چون از شخصیت اصلی دور می شدیم. فرصت هم نداشتیم. چندین نوبت جانباز شده است. آخرین بار در جبهه سوریه آر پی جی می خورد و نصف شانه اش می رود. زخم در فیلم دیده می شود. یک پسر شهید و یک پسر تشنجی دارد که من به روی آن مانور ندادم. به خاطر اینکه از شخصیت اصلی دور نشوم. با این وجود و با این سن و سال دارد صبح سر کار می آید. و عجیب تر اینکه در حین ساخت فیلم،  اگر ۱ساعت می خواستیم بیاید بیرون باهم گپ بزنیم می گفت من به همین اندازه مدیون صاحب کارم می شوم، من باید اجازه بگیرم و دوباره این را جبران کنم. همچین شخصیتی بود. فقط تنها مشکل من تکلم و لهجه ایشان بود. نکند مقداری نتواند فیلم من را جلو ببرد. لهجه طبیعی او این طوری بود. خیلی از حروف را می خورد. صحبت هایش هم در فیلم یک جاهایی شنیده نمی شود. 《 سید علی موسوی 》 همرزم دیگر علی شارژی، کسی که از اول در مشهد به دنیا آمده و اهل گیتار و فضاهای غیر دینی و غیر مذهبی است. تا اینکه برای سفری توریستی، با چند نفر از دوستانش فقط برای اینکه مقداری کنجکاوی خودشان را جواب بدهند می روند سوریه زیارتی بکنند که دیگر پاگیر می شوند.


این افراد به ما اطلاعات می دهند و دیگه نرفتم قصه را شعاری کنم و بشانمشان از دردهایشان بگویند، از مشکلاتشان بگویند. نه. اتفاقا اینها آدم های با شکوه و شرافتمندی اند. یعنی هم 《سخی غلامی》 و هم 《سید علی موسوی》 با اینکه مشکلات مالی هم دارند، مخصوصا سخی که الان هزینه های داروی بچه اش را ندارد بدهد، منزلشان در پایین شهر است و آنقدر باید سخت کار کند. یک رزمنده ای که می گفتند می روند پول می گیرند. اگر ایشان پول می گرفت، پول فرزندش را می گرفت، دیگر نباید وضعیتشان این باشد. نباید بیاید صبح و شب کار تفکیک زباله کند. می رفت آن پول را یک جایی سرمایه گذاری می کرد. پس ما نباید یک بُعدی نگاه کنیم. فیلم خودش دارد آرام آرام تمام این فرضیه ها را از بین می برد که این ها برای پول رفتند. لذا بر خلاف رویه مرسومِ فیلم های دیگر، که ما در این حوزه دیدیم که معمولا با روضه شروع می شود و بیشتر جنبه احساسی مردم را درگیر می کنند و کشمکش های بیرونی از جنگ و تیر و تبر و ترقه و بمب و این ها را دارند، من  سعی کردم مقداری برگردیم به خانواده تا ببینیم که چه شکاف و شکستی در شخصیت اصلی فیلم ما و پدر شهید وارد شده که حتی در نحوه تکلم او اثر گذاشته است. من از عمد آن مدیوم ها را از پدر شهید گرفتم تا علل ابد در ذهن مخاطب من این تصویر ثبت بشود. چون بعضی ها می گفتند چه الزامی بود به این آدمی که دندان هایش اینطوری است و این لهجه و این نحوه صحبت کردنش است. حالا اینقدر دوربین را به او نزدیک کنید و قاب را نزدیک بگیرید. این بیشتر شاید وهن پدرشهید باشد، شاید تمسخر باشد، گفتم حرف شما اتفاقا تمسخر است. اگر من اینکار را نمی کردم تمسخر بود. اتفاقا این کار من عین واقعیت است. چون من غلو نکردم. مشخصه ی فیلم من، فیلم صادقانه ای هست؛ نه زاویه، لاو اَنگِل است و نه های اَنگِل.  
فیلم قبلی من "علی ممد" که خیلی قصه ملتهب تری دارد، آن هم یک رزمنده ای است که به دلیل مشکلات معیشتی قرار است جانبازیش را اثبات کند برود سوریه. تعدادی می گفتند که تو وهن جانبازان را می کنی. گفتم چرا شما نمی پذیرید که ما جانباز داریم، شیمیایی داریم از طبقه منفی متوسط جامعه. طبقه ای که اصلا دیده نشده در دوربین ها و در سینمای ما و این با خانومش مشکل دارد،
با بچه اش مشکل دارد و با سیستم به نحوی مشکل دارد و با دکترا و پزشک ها مشکل دارد و هدف خودش را دنبال می کند. چرا نمی خواهید واقعی ببینید.
فکر می کنم تلاشم همین بود که یک مقداری به این واقعیت در حد مقدورات و بضاعت نزدیک بشویم.     
فاش نیوز: تصاویر آرشیوی از کجا بدست آمد؟
- تصاویر آرشیوی را بیشتر از خانواده شهید گرفتیم چون خیلی تصاویر آرشیوی محدود بود. با موبایل هایی که در جبهه بوده این تصاویر گرفته شده است.
فاش نیوز: لحظه ای در تصاویر آرشیوی هست که مجروحی ضجه می زند و ذکر یا زهرا را به ایشان میگویند بگوید و با ماشین او را به عقب می برند.
- آنجا یک فضای رویاگونه را خواستیم برای پدر شهید ایجاد کنیم؛ چون خواب بود. پلانِ قبلِ شهید. از آرشیو واقعی بوده و دوربین دست علی شارژی است. خود علی شارژی دارد از پشت صحنه جنگ که بعد از عملیات کلی مجروح دادند تصویر می گیرد. تصویر طولانی هم هست. همه ی این ها را به نحوی روایت کردم که گویی همین داد را علی شارژی هم زده است. این کسی که الان دارد داد میزند گویا علی شارژی است، فرقی نمی کند و گویا لحظات آخرش است. می خواستم شرایط سخت را بگویم و به عملیاتی که منجر شد علی شارژی به این وضعیت بیفتد اشاره می شود. یک فضای رویاگونه بوده که گویا در رویای این پدر داریم می بینیم. این حالا برداشت مخاطب است که چطور فکر بکند. اما روز اولی که من متوجه شدم هیچ آرشیوی از ایشان وجود ندارد یک مقداری دلم لرزید ولی الان خدا را شکر می کنم که این موضوع باعث شد من به خانواده شهید بیشتر نزدیک شوم. در ادامه کار، نگاه عرفی زده ای وجود داشت که آقا درست نشان بدهید و خوب نشان بدهید. متاسفانه ما فقط نصف روز فرصت داشتیم از پدر شهید تصویر بگیریم. اگر زمان ما بیشتر می بود پدر شهید بهتر و بیشتر ترسیم می شد.
فاش نیوز: سختی های تولید چه بود؟
- اینکه فقط فرصت داشتیم نصف روز با پدر شهید باشیم. ولی آنقدر باید هوش و زکاوت داشته باشید به عنوان کارگردان که بدانید در این نصف روز فرصت کم است و چه کسی این وسط است که ممکن هست مانع تصویر برداری تو شود. پس مهمترین تصویرت را باید بگذاری اول، بعد فضا را درست کنی، بعد یک حرکات و ابتکارات دیگری کنی که باز دوباره اعتماد ایشان جلب شود تا بتوانی کارت را جلو ببری. ولی با همه ی تمهیداتی که من اندیشیدم، نصف روز کار قسمت پدر شهید انجام شد. ولی من می دانستم با این نصف روز هم فیلمم در می آید. شاید آن چیزی که ایده آل من است نمی شود ولی فیلم در می آید.
در قصه آقای سید علی موسوی نیز ما این مشکل را داشتیم. اصلا نمی آمد جلوی دوربین. می گفت می آیم ولی نمی آمد. مشکل کار ما با آقای سخی غلامی در بیانشان بود. ما باید بیانشان را زیرنویس می کردیم. ایشان دارند فارسی حرف می زنند. ما زیر نویس هم می کردیم خیلی شکل درست و خوبی نداشت.
 با ارگان و نهادها هیچ کاری نداشتم. من معتقدم در این قصه ی جبهه مقاومت که بچه های ایرانی خیلی آزادانه نمی توانستند در جبهه حضور پیدا بکنند تولید کار انگار خیلی ساده شده بود چون اینها می گفتند ما که نمی توانیم برویم. ولی یک عده رفتند فیلم تولید کردند و یک  راش هایی از بچه های افغانستان گرفتند. می آمدند این ها را کنار هم تدوین می کردند، می شدند کارگردان. تعریف کارگردانی، طراحی و هدایت سوژه و موقعیت است. این دوستان کجا طراحی و هدایت کردند. به هر حال به عنوان یک فیلمساز باید نقد خودم را وارد کنم. این می شود تدوین گر، کارگردان نیست. حداقلِ کارگردانی اینست که اگر نمی تواند در سوریه حاضر شود بگوید بروید تصویر را برای من ضبط کنید بیاورید. رفتید اینجوری ضبط کنید. این سوال را بپرسید. یا خودش حضور پیدا کند رسما آنجا برود. مثل فیلم " جمیله " که امسال ساخته شد. مثل " زنانی با گوشواره های باروتی " آقای فرهمند. مثل امیر اصانلو که امسال " پیرمرد و خواننده " را دارد. تعدادی از  این ها در صحنه حاضر می شوند. جای دوربین را مشخص می کنند. روایتشان را در ذهن طراحی می کنند. ولی این دوستانی که فقط تصویر آرشیوی را استفاده می کنند کجا کارگردانی کردند، من نمی فهمم. بعد جالب است که به این فیلم ها به عنوان کارگردانی توجه می شود. من البته نگاهم بیشتر به هیئت انتخاب ها و هیئت داوری هاست. آقا خواهش می کنم به کارگردانی توجه بفرمائید اگر قرار است جایزه کارگردانی بدهید. امیدوارم که داوران و هیئت انتخاب ها و عزیزانی که مسئولیت های اینطوری دارند و دانش محور هست به این مسائل بیشتر دقت کنند که کارگردانی کجای کار اتفاق افتاده است.

فاش نیوز: فیلم را هر سه شخصیت اثرتان دیده اند؟
- بله. در چند رونمایی ما، خودشان حضور داشتند. تقدیر و تجلیل شدند. پدر شهید خیلی حالش منقلب می شد و حس غریبی داشت. خواهرشان به شدت، مادرشان به شدت، الحمداالله با فیلم همراه هستند. به شدت خوشحال شدند دیدند علی شارژی که جزء شهدای قدیمی تر بوده و فرمانده زره ای تیپ بوده و خیلی انسان شجاع، فیلمی از او ساخته شده است. هرچه قدر از شخصیت این مرد در شجاعت بگویم کم گفتم. رزمنده گان فاطمیون معمولا سربند نمی بستند چون اگر داعشی ها می دیدند می گرفتند اسیر می کردند سر می بریدند افرادی را که سربند داشتند. بقیه را حالا اسیر می کردند اما این ها را یک راست بدون معطلی سر می بریدند. اما علی شارژی همیشه سربند داشت. علی شارژی در چندین عملیات مهم  حضور داشت.
ایشان در آن عملیات، این مرد آنقدر شجاع است، شما ببینید در یک جنگ شهری بزرگترین اشتباه این است که تانک را ببرید به شهر چون از هر نقطه ای مشرف اند به شما و به شدت نقطه کور داری که نمی توانی تصمیم گیری و تیراندازی کنی، علی شارژی، آنقدر این مرد شجاع و نترس بود و عجیب و غریب و مثال زدنی که با تانک می رود در شهر، قبل از اینکه به حلب برسیم نزدیکی های دمشق. می رود و مثل کسی که ماشین سواری را هدایت می کند تانک را  هدایت می کند و مثل کسی که با تفنگ نقطه ای  را نشانه می گیرد، او با لوله تانک آن قدر مسلط بوده که می رود و می زند و در واقع آن نقطه ای که بچه ها یک ماه درگیر و محاصره بودند، بچه ها را از محاصره و شرایط خفقان جنگ خارج می کند. همچین انسانی با همچین بزرگواری ها و شجاعت ها و رشادت ها مغفول مانده بود و خانواده اش به شدت خوشحال بودند که این فیلم خدا را شکر ساخته شد. ولی ای کاش می شد که با یک آرشیو بهتری یک مقدار بیشتر به این مسائل هم اشاره کرد. که گفتم می شد واقعا لایه ی روئین جنگ را فقط ندید.
فاش نیوز: عصاره نگاه خودتان در خصوص این ۳ شخصیت، پدر شهید، سید علی موسوی و سخی غلامی چه هست؟
- سخی غلامی یک انسان جنگجو با یک سابقه طولانی که در جبهه ها حضور داشته است. آدم هایی که در جنگ حضور پیدا می کنند و جنگجو هستند معمولا کم حرف هستند و بیشتر اهل عمل هستند. البته هستند کسانی که جنگ به آنها فرصت فکر کردن و عمیق شدن می دهد. آنقدر که ما حرف می زنیم آن ها عمل کردند. لذا روح بزرگتری دارند چون بارها و بارها مرگ را در پیشگاه خودشان دیدند و به آن نزدیک شدند. با مرگ چهره به چهره شدند. لذا این ها بیشتر عمل می کنند تا حرف بزنند. من برای همین، مشکلی داشتم با این عزیزان  مخصوصا با سخی که دیگر سابقه طولانی حضور در جبهه داشت. آن چیزی که برای سخی به شدت بزرگ جلوه می کرد شجاعت علی شارژی بود یعنی هر وقت می خواست از علی شارژی یاد کند می گفت علی آمد با تانک ما را نجات داد و ما پشت او حرکت کردیم.
فاش نیوز: چه شد که علی شارژی شد علی شارژی؟
- علی شارژی به دلیل این شجاعت بی حد و مرزی که داشت هر جا که حاضر بوده موجب افزایش انگیزه، شجاعت و قوت قلب بچه های فاطمیون می شده است. لذا اینجا سید علی موسوی هم می گوید وقتی علی شارژی رفت انگار یک قهرمان فیلم کشته شد یا به شهادت رسید و حذف شد. یعنی حتی در واقع بچه های فاطمیون تحمل دوری او را نداشتند. آنقدر که این عزیز و دوست داشتنی و شجاع بود. وقتی بود می دانستند که علی هست. علی پشتشان را دارد.  سید علی موسوی آدمی بود که متحول می شود. مثل برادرش که ما نتوانستیم از او در فیلم اسمی ببریم. سید علی موسوی یک جوان کاملا امروزی بود. سید علی موسوی وقتی می رود بالای کوه می گوید قدر ما وقتی دانسته می شود که دشمن تا پشت دروازه های شهر برسد. وقتی دشمن نیست انگار ما هم نیستیم. نظامی چه زمانی ارزشمند می شود، زمانی که دشمن برسد پشت مرزها.


فاش نیوز: هنوز هم جوان هایی مثل سید علی موسوی هستند و او نماد جوان هایی است که دلشان با ائمه اطهار (ع) و وطن هست و می تپد و حاضر هستند جانشان را بدهند.
- بله کاملا همینطور است. پدر شهید هم مصداق اَهَم و اَکمَل مظلومیت افغانستانی های حاضر در ایران است. کسانی که همیشه دچار کمبود و طعن و مسئله بودند؛ از تهیه گواهی نامه بگیر تا پاسپورت و شناسنامه و ثبت نام بچه هایشان در مدرسه و ... . این ها می خواهند حالا با همه ی این مسائل  دفاع کنند از همین مردمی که همیشه به آن ها طعنه زدند. وقتی می خواستند شان اجتماعی یک نفر را پایین بیاورند می گفتند تو مثل افغانی ها عمل می کنی. قیافه اش را نگاه، مثل افغانی هاست. مظلومیت یعنی چه، یعنی تو محق باشی، حق تو باشد و دقیقا حقت داده نشود. در علم منطق می خوانیم جایی که این ها باید جایگاه واقعی شان باشد، نیستند. اما با اینکه مظلوم هستند و در جایگاه واقعی شان نیستند
، سینه سپر می کنند و به عشق اهل بیت (ع) و به عشق مردم جامعه که سال ها در کنارشان زیستند می روند و جانشان را کف دستشان می گیرند و از این مرز و بوم و حرم اهل بیت به معنای واقعی دفاع می کنند. مزار ایشان را هم چه نیازی دارد نشان دهیم. نیازی نبود در روایت. من روی یک چیزهایی حساسیت ندارم. زمانمان هم کوتاه بود. و چه بار دراماتیکی به فیلم اضافه می کند. مثلا تشییع جنازه اش را نشان بدم، همه تشییع جنازه می شوند، فیلمش را هم نداشتیم. فرض داشته باشیم، چه لزومی دارد هر چیزی را بذاریم.

به نظرم موضوعات و مسائل مهمتر داشتیم که باید به آن ها بپردازیم. آن نکته ی مهمی که سید علی موسوی می گوید، می گوید زمانی در بوسنی دشمن محاصره کرد اینها می توانستند مقاومت کنند تا 10 سال. اما یک عده آمدند گفتند بیاییم تسلیم شویم تا به جامعه بهتری برسیم. آمدند و دشمن وارد کشورشان شد و دسته دسته همه را کشت. پدر شهید هم از طرفی وقتی داشت صحبت می کرد آرامش شهر را می دیدیم، رفت و آمد مردم را می دیدیم و نیازی نیست که تو حتما بیایی بگویی بچه های ما رفتند که شما زندگی آرامی داشته باشید. من سعی کردم نسبت جنگ با مردم شهر را بگویم. دوربین را از جبهه کشیدم بیرون، که حالا اینجا ببینیم تبعات و اتفاقات در شهرمان چیست. فکر می کنم واقعا پدر شهید نهایت مظلومیت هست و هیچ کاری از دست من فیلمساز و از دست همه ی مردم برای التیام دادن پدر شهید برنمی آید. چرا در سکانس پایان ماساژ ایشان را گذاشتم؛ می خواستم این را بگویم که هیچ کاری ما برای شما نمی توانیم کنیم هرچه قدر هم بگوییم تسلیت تسلیت تسلیت، هر چقدر تو را بالا ببریم فایده ندارد. هیچی جای بچه ی تو را که امید و پشت و پناه تو بوده و خانه ی تو را ساخته و الان نیست پر نمی کند. ما فقط می توانیم تو را ماساژت بدهیم. چشم هایت را ماساژ بدهیم، صورتت را آرام کنیم و سرت را و همین. تنها کاری است که از دستمان بر می آید. لذا این همان مرهمی است که بر پیکره پدر شهید قرار می گیرد.
فاش نیوز: اگر بخواهیم الان سراغ شخصیت های فیلمتان را از شما بگیریم، چه می کنند ایشان و چه حال و احوالاتی دارند؟
 - همه گی هستند. اگر جبهه نباشند، اگر منطقه نباشند، الان هستند، پدرشان هم هستند. ادامه زندگی خودشان را می کنند و اینکه خیلی فیلم را دوست دارند. من با ایشان ارتباط دارم مخصوصا با خانواده های ایشان. چون آن دو بزرگوار همه اش در رفت و آمدند دسترسی ام به ایشان کم است ولی با خانواده شان خیلی در مراوده هستم.
فاش نیوز: لوکشین فیلم مشهد بود؟
- بله. 
فاش نیوز: چند عدد دوربین داشتید و مدل دوربین چه بود؟
- یک دوربین مدل سونی آلفا سون مارک 2.
فاش نیوز: چند روز تصویربرداری داشتید؟
- ۴ روز برای 30 دقیقه.
فاش نیوز: زمانی بسیار خوب و حرفه ای هست که متوسط ۷ دقیقه در هر روز را گرفتید. پشت دوربین چند نفر بودید؟
- من، مدیر تولید سرکار خانوم به آفرین عزیزی. تصویربردارمان جناب آقای رضا عزیزفر خانی، آقای احمد محمدی هم صدابردارمان بودند. یک گروه خیلی کوچک، جمع و جور ولی کاملا حرفه ای داشتیم. بچه ها سال هاست که کار می کنند. احمد محمدی صدا می گیرد که کاملا کار را می شناخت. رضا هم همینطور که کار آقای فریدون جیرانی را جمع کرده است.

فاش نیوز: با حرف دل شمای فیلمساز در قالب و بر بستر مدیوم سینما این گفتگو را در راه می گذاریم.
- حرف دل من برای مخاطب از هر صنف و قشری که باشند اینست که خواهش می کنم در خصوص این مسایل مهم، مهم فکر بکنید. همیشه در دعواهای انتخاباتی می گوییم اول فرهنگ بعد اقتصاد و سیاست. چند ماه که میگذرد و دولت مستقر می شود و کابینه شکل می گیرد، رییس جمهور می رود پشت تریبون و اصلا دغدغه فرهنگ نیست نه اینکه کم باشد، اصلا نیست. عزیران فرهنگ است که اقتصاد و سیاست ما را درست می کند. نکته بعدی اینکه اعتماد کنیم. منِ مسعود زارعیانی که در شهر من یکی یکی بچه ها رفتند و قصه فاطمیون از شهر من اتفاق افتاد چرا باید در سال ۹۷ فیلم بسازم با اینکه این اتفاق از سال ۹۲ شروع شد. چرا یک نفر نیامد اعتماد کند. پیگیر بودم و بارها پیشنهاد دادم ولی متاسفم از اینکه بعضا نگاه هایی انقلابیون را محدود می کنند. آقا اینا انقلابی هستند، غیر اینا انقلابی نیستند، شما بی جا کردی که اینطوری دسته بندی می کنید. وقتی که ۹۸ درصد این مردم آمدند گفتند جمهوری اسلامی یعنی ۹۸ درصد این مردم انقلابی بودند و به انقلاب معتقد بودند. تو حق نداری این ها را به انقلابی و غیر انقلابی دسته بندی کنی. همه ی ما انقلاب کردیم برای رسیدن به آرمانشهری که مدنظر ما بود و مد نظر حضرت امام بود و نظر حضرت آقاست. چرا به این ها توجه نمی کنید. چرا مرز بندی می کنید. خواهش می کنم اعتماد کنید. خواهش می کنم حتی به بچه هایی که حتی به ظاهر فیلمساز متدین انقلابی نمی خورند اعتماد کنیم. بذاریم آن هم برود فیلم بسازد. من دوستان بسیار زیادی دارم که مستند ساز های درجه یکی هستند. گفتم درباره این موضوع فیلم می سازید می گویند می سازیم. اصلا بگذارید بیاید انتقاد کند، گفته ها را گسترش می دهید. ولی متاسفانه این کم کاری ها صورت گرفته و امیدوارم مقداری حواس ها بیشتر جمع شود. شاخک ها تیز شود. یک مقداری خواهش می کنم این تدبیر ( که متاسفانه الان تبدیل به یک لفظ مبتذل شده ) را تدبیر به خرج دهیم و حواسمان را جمع کنیم. جبهه مقاومت در پیشانی نگاه های استراتژیک کشور ما است و مستقیما مرتبط با امنیت ملی هست. خواهش می کنم این فضا ها را مقداری جدی تر، مهمتر و  همچنین استراتژیک نگاه کنیم.

گفت و گو از: تورج اردشیری نیا

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi