یکشنبه 24 آذر 1398 , 10:54
داستانی برای احساس تکلیف کاندیداها
داودآبادی مطرح کرد؛
«حمید داودآبادی» رزمنده، جانباز و پژوهشگر دوران دفاع مقدس، در صفحه اجتماعی خود نوشت: «این را برای اونایی مینویسم که احساس تکلیف کردن و برای نمایندگی مجلس ثبتنام فرمودند.
نمیخواهم دلتان را خالی کنم یا بترسونمتان؛ فقط میخواهم یادتان بیارم که: «إِنَّ أَکرَمَکُم عِندَ اللَّهِ أَتقاکُم»؛ لطفا با خودتان تصور کنید که این قصه که خلاصه یک خاطره بلند و تلخ است، زاییده ذهن من است و مثلا واقعیت ندارد!
بچه جنگ بود، از آنهایی که من به حالشان غبطه میخوردم، به ایمان و شجاعتش؛ یکتنه میرفت توی دل عراقیها و میآمد.
جنگ که تمام شد، بهخاطر اخلاص و مرامش رئیس شد و مسئولیتهای مهمی گرفت؛ یک روز احساس تکلیف کرد و شد کاندید نمایندگی مجلس از شهر خود و هم من و هم بچه محلهایش خیلی کمک کردیم و شد نماینده مردم شهیدپرور... در مجلس شورای اسلامی.
روزی که آمد تهران تا برود به مجلس و خودش را معرفی کند، آمد خانه ما و یک لباس خیلی شیک هم پوشیده بود. بهش گفتم:
+ مگه نگفتی اگه انتخاب بشم، با لباس بسیجی میرم توی مجلس؟
- گفت: آخه چیزه...
+ گفتم: این ماشین و موبایل و... رو از کجا آوردی؟
- گفت: اینا رو دوستام بهم قرض دادند...
رفت مجلس. سُر خورد توی فلان جناح. عضو کمیسیون بازرگانی شد و یک روز هم ایران نبود، دور دنیا را در 10 روز میگشت و سرش خیلی شلوغ شد؛ چندین شرکت صادرات واردات و...
آنهایی که ماشین، گوشی و... به او قرض داده بودند، حق و حسابشان را دهها برابر گرفتند؛ ولی دیگر بچه محلها، همرزمان و مسجدیها، او را ندیدند. دور بعد هم هیچکدام بهش رای ندادند و نرفت مجلس و اموال کلانی که انباشته بود نیز بهزودی تمام شد و افتاد در کارهای...
یک شب پلیس جلو او را گرفت، چند کیلو مواد مخدر «شیشه» همراش بود و حکم اعدام براش بریدند. باز رفقا پادرمیانی کردن و تخفیف بهش خورد. بعد مدتی، معتاد و داغون شد و انداختنش توی همون زندان که زمانی خودش رئیس آنجا بود. زندانیها با دیدنش رو از او برمیگرداندند؛ رئیس دیروز شده بود همبند آنها. آنهم با چند کیلو مواد!
اونی که میگفت: میرم توی مجلس تا حق بسیجیها رو بگیرم... تا...؛ شد این...
قهرمان جهادِ اصغر که تا مرحله شهادت و جانبازی پیش رفته بود، در جهاد اکبر، تا پای چوبه دار پیش رفت!
قطعا لقمه حرام بود و هیچ نبود.
اللّهُمَّ اجْعَلْ عَواقِبَ امُورِنا خَیْراً».
ایکاش شورای نگهبان امتحانی عملی برای نامزدها برگزار کند که هر نماینده چهل روز تحت نظر باشد تا در مدت چهل روز بجای غذا روز اول 40 بادام و روز دوم 39 بادام تا روز آخر یک بادام برسد.
کسی که بتواند در این آزمون قبول شود میتواند مدعی اراده لازم برای مقابله با هواهای نفسانی کند در غیر اینصورت هیچکسی نمیتواند مدعی داشتن اراده لازم برای مقابله با هواهای نفسانی باشد.
انسان کامل نمیشود مگر بحول و قوه الهی یعنی باید آنقدر اخلاص داشته باشد تا حق تعالی قبول کند زیرا از قدیم گفتند نعوذبالله سر خدا را نمیشود کلاه گذاشت اخلاص قلبی و واقعی نیاز دارد نه تزویر و ریا که مردم و مخصوصا خودش را فریب بدهد.
وقتی شخصی نماینده پولدارها شود باید نوکر همان افراد بماند زیرا پولدارها میدانند تضمین لازم را بگیرند تا پس از نمایندگی زیر قولش نزند وای به حال آنها که در تنها حکومت شیعیان پس از غیبت حضرت ولیعصر (عج) به شیعیان خیانت کند یعنی به تمام مقدسات خیانت کرده است آن هم در مقابل لحظاتی عیش و نوش و تبعیت از هواهای نفسانی که قطعا به باتلاق بی بازگشت میرساند.
دعواهای جناحی و مدیریت دعواها توسط مافیای قدرت و ثروت باعث ایجاد شکاف بین نیروهای حکومت شده البته راه جدا شده اما نیت و هدف یکی بوده تا اینکه نیروها اختیارشان را بدست مافیای قدرت و ثروت دادند آنوقت مشکل از خود فروشی شروع تا به وطن فروشی و خیانت به مردم پیش میرود.
گرچه هر نماینده میداند مافیای قدرت و ثروت از او بعنوان طعمه استفاده میکنند و فقط مدتی کوتاه فرصت خوشگذرانی دارد اما به همین قدر راضی شده و تا آنسوی خیانت به دین و میهن و مردم پیش میرود.
این حکایت همان حکایت حضرت امیر (ع) است که انسان روی پل خانه بسازد گرچه میداند که دنیا حضور موقتی و بسیار کوتاه و زود گذر است لذا بایست برای دنیای باقی تلاش کرد. ای بسا مردانی با ایمان که دارای هوش و استعدادهای شگرف هستند اما بدلایل یاد شده از حضور در جریانات سیاسی و برخورد با مافیای قدرت و ثروت اجتناب کردند اما دورا دور مراقب اوضاع و اجرای فرامین رهبر معظم انقلاب میباشند. خداوند توفیقشان بدهد و در امور سربلند باشند .ان شاالله