چهارشنبه 04 دي 1398 , 09:12
تاسی عبدالکریم از شهید شوشتری
بخش اول/ همسر شهید مدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» در گفتوگو با دفاعپرس مطرح کرد؛
او نهمین شهید شهرستان «جهرم» و اولین شهید مدافع حرم بخش «خفر» متولد ۲۲ مرداد ۱۳۶۵ بود که از سال ۱۳۷۷ به عضویت بسیج درآمد و دو دوره سه ساله نیز به عنوان فرمانده پایگاه مقاومت، ولی عصر (عج) در روستای کراده به خدمترسانی مشغول شد.
وی در سال ۱۳۸۴ به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در تیپ نیروی مخصوص المهدی (عج) جهرم مشغول به خدمت شد و پس از چند سال با انتقال به تیپ مهندسی الهادی (ع) شهرستان «کوار» به عضویت گردان تخریب این یگان درآمد.
شهید پرهیزگار در حین خدمت مقدس پاسداری، چندین مرحله با اعزام به شرق کشور و شهرستان سراوان برای مقابله با اشرار شرق کشور حضور فعال داشت. او سه مرتبه نیز به سوریه اعزام شد و در نهایت ۲۰ آذر ۱۳۹۶ در سوریه به آرزوی دیرینه خود رسید. از این شهید دو فرزند پسر به نامهای «امیرعلی» و «محمدکریم» به یادگار مانده است.
در ادامه بخش اول گفتوگو با «معصومه صافی» همسر شهید مدافع حرم «عبدالکریم پرهیزگار» را میخوانید:
در ابتدا از نحوه آشنایی خود بگویید؟
نسبت خانوادگی داشتیم. دختر خاله و پسر خاله بودیم. حوالی ساعت هشت روز ۱۳۸۸/۰۸/۰۸ جلسه خواستگاری رسمی ما برگزار شد و چهار ماه بعد عقد و مهر ۱۳۸۹ زندگی مشترک خود را آغاز کردیم.
صحبتهای جلسه خواستگاری را به خاطر دارید؟
پیش از این جلسه خواستگاری، صحبتهایی شده بود. شرایط کاری و محل زندگی نامشخص عبدالکریم، موانعی بود که در مسیر ازدواج ما وجود داشت. همراهی با همسری با چنین شرایط دشوار کاری برای من غیرقابل پذیرش بود. بالاخره پس از صحبتهای بسیار، شرایط کاری وی را پذیرفتم. دیگر صحبتهای جلسه خواستگاری حول محور مسایل اعتقادی و مسیر زندگی مطرح شد.
از شهادت نیز سخن گفتند؟
نه. مستقیم از شهادت صحبت نکردند. من گمان میکنم تعداد کمی از انسانها این موضوع را به زبان میآورند. آنچه هویداست آن است که همسفران شهدا، خودشان از راز درون همسرشان آگاه و از آرزوی او مطلع میشوند.
عبدالکریم نیز آرزوی شهادت داشت. او همواره میگفت «آرزو میکنم آخر و عاقبتمان ختم به شهادت بشود. ما تا جوان هستیم و توان داریم، باید خدمت کنیم. انشاءالله زمانیکه به سن شهید «نورعلی شوشتری» رسیدیم، خداوند مزد زحمتمان را با شهادت در راه حق عطا نماید.»
او برنامههای بسیاری نیز برای زندگی مشترکمان داشت. عبدالکریم عاشقانه برای آرامش و آسایش خانواده تلاش میکرد. تقدیر اینگونه رقم زد که در جوانی به آرزوی خود برسد. عبدالکریم حقیقتا به سوریه نرفت که خون بدهد، او رفت تا خدمت کند و در قیامت در برابر حضرت زهرا (س) سربلند باشد.
سرانجام چرا به پیشنهاد پسرخاله خود پاسخ مثبت دادید؟
بیشترین وجه اشتراک ما، مسائل اعتقادی و مذهبی بود. معیارهای مادی و ظاهری برای من بسیار ناچیز بود؛ چراکه اعتقاد داشتم این مسایل خرد در زندگی مشترک قابل حل هستند. همینطور هم شد.
حقیقتا کنار آمدن با مشکلات زندگی ساده است؟
بله، در زندگی ما نیز مشکلاتی وجود داشت؛ اما آنچه ما را پیروز کرد، همراهی و همکاری یکدیگر برای حل این مشکلات بود. عبدالکریم عاشقانه مهر و محبت خود را ارزانی میکرد و یقین دارم که ما هم در زمره زوجهایی هستیم که در عرضه کردن محبت به یکدیگر خوشبخت بودند.
شیرینترین خاطره زندگی مشترکتان چیست؟
شاید پذیرش این حقیقت برای عدهای غیرقابل باور باشد، اما تمام لحظات زندگی ما شیرین بود.
بارزترین خصوصیات اخلاقی شهید پرهیزگار چه بود؟
عبدالکریم بسیار به خانواده اهمیت میداد و احترام سرشاری برای آن قائل بود. مخصوصا در برابر والدین هردویمان این تکریم چندین برابر میشد.
گاهی ماموریتهای عبدالکریم، ۲۰ روز زمان میبرد. رسالتی سخت و جانفرسا در شرایط دشوار مرزی. او هیچگاه طعام چاشت خود را نمیخورد و در تمام روزها تشنگی و گرسنگی را تحمل میکرد تا همه را به منزل بیاورد و با همدیگر آنها را میل کنیم. مهربانی عبدالکریم نهایت نداشت...
عبدالکریم بسیار فعال بود؛ به نحویکه اطرافیان اعتراض میکردند که کمتر خود را برای کمک به دیگران اذیت کند. اما وی پاسخ میداد، «تا توان داریم، یاری میرسانیم.» او شبها هنگام خواب از شدت خستگی در مدت زمان کوتاهی به خواب عمیقی فرو میرفت.
عبدالکریم در تمام رشتهها مهارت داشت، برق، رنگ، جوشکاری و... حتی اختراعاتی نیز داشت. او زکات دانایی خود را نیز با یاری رساندن به دیگران پرداخت میکرد. وی خود را در قبال همه مردم مسوول میدانست. همینکه یقین پیدا میکرد مشکل طرف مقابل خود را میتواند حل کند، کافی بود تا تمام تلاشش را انجام دهد. امکان ندارد از کسی بشنوید، «من گرفتار بودم و عبدالکریم بی تفاوت از کنارم عبور کرد» اگر یکی از همکارانش به ماموریت میرفت، خانواده او را فراموش نمیکرد. آنچه برای عبدالکریم اهمیت داشت، حل مشکلات مردم بود. حالا طرف مقابل هرکه میخواست، باشد.
عبدالکریم اعتقاد داشت، «کار باید فقط برای خدا باشد. کاری که برای خدا باشد، انتظار پاسخش را نداریم. همین که خدا ببیند، کفایت میکند. نه دوست داریم کسی جبران کند و نه به کسی بگوییم تا از آن آگاه شود.»
در کارهای منزل کمک میکردند؟
بله، حتی فراهم کردن صبحانه با او، ناهار با من و شام با هر دویمان بود. وی برنامه صبحانه بسیار متنوع و جامعی را در نظر میگرفت. همه مسوولیتهای این وعده با عبدالکریم بود، خرید، تهیه، جمع کردن و حتی شستن ظروف آن، همه وظایف با او بود.
دمنوشهای عبدالکریم شهره است. هرکه آن را تجربه کرد، هنوز هم یادش را زنده میکند.
فرزند اولتان چه زمانی متولد شد؟
«امیرعلی» ۱۰ مرداد ۱۳۹۳ به دنیا آمد. آن شب بهترین شب زندگی پدرش بود. او به قدری خوشحال بود که بدون درنظر گرفتن شرایط من، از گرانترین رستوران شیراز شام تهیه کرد و همراه یک دسته گل بسیار زیبا به بیمارستان آمد. هرچند که پدر علاقه داشت نام پسر را «علی» بگذارد؛ اما در برابر خواسته من برای نام امیرعلی سکوت کرد.
ارتباط شهید با فرزند خود چطور بود؟
عبدالکریم عاشقانه امیرعلی را دوست داشت. به او میگفت، «پسرم، همه قندند، تو عسل. همه شیرند، تو شکر، همه نقلند، تو نبات...» هیچگاه کمتر از عسل به امیرعلی نمیگفت. همواره تاکید میکرد، «پسرم هرچه بزرگتر میشود، زیباتر میشود.» حالا نیست که ببیند پسر عسلش چقدر شبیه پدر شده. روز به روز شباهت خصوصیات اخلاقی و ظاهری پسر به پدر بیشتر میشود.