پنجشنبه 05 دي 1398 , 10:41
با لباس خدمت در دل خاک
«محمدرضا بنایی» فروردین سال 1337 در روستای خلیل آباد تفت و در خانوادهای کشاورز و مومن به دنیا آمد. محمدرضا دوران دبستان را در روستای خود گذراند و در حین تحصیل یار و یاور پدر در امر کشاورزی بود. او پس از طی کردن دوره ابتدایی برای ادامه تحصیل به شهر یزد آمد و با تلاش شبانه روزی دوره متوسطه را پشت سر گذاشت و توانست دیپلم خود را بگیرد و پس از آن عازم خدمت سربازی شد.
در همین ایام جرقه انقلاب مردم ایران به رهبری امام خمینی (ره) و با پشتوانه مردم مسلمان ایران زده و در این بین محمدرضا وارد عرصه فعالیت انقلابی و خدمت به مردم شد.
او در سن 21 سالگی با دختر عموی خود ازدواج کرد که حاصلش در شش سال زندگی مشترک دو دختر به نامهای «مهدیه» و «مرضیه» شد. آنها زندگی خود را ابتدا در یکی از اتاقهای خانه پدری آغاز کردند، با حقوق اندکی که از جهاد میگرفتند علاوه بر تامین مخارج خانه به فکر ساختن خانه افتاد. او در این دوران نیز همراه پدرش علاوه بر کار در جهاد، به کشاورزی نیز مشغول بود.
به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی و آغاز جنگ تحمیلی محمدرضا بنایی نیز به حسب احساس تکلیف و وظیفه از سوی جهاد سازندگی پنج بار به جبهه اعزام شد. در نوبت آخر آموزش ویژه غواصی دید و از طرف بسیج به جبههها اعزام شد تا اینکه سرانجام در تاریخ 21 بهمن سال 64 پس از پایان غواصی، هنگام بیرون آمدن از آب در منطقه اروندرود مورد اصابت ترکش گلولههای دشمن قرار گرفت و به آرزویش یعنی شهادت رسید. او را پس از یک تشییع باشکوه در زادگاهش با لباس غاصی به خاک سپردند.
به گفته نزدیکانش، محمدرضا اهل مطالعه بود و کتابهای زیادی از آیت الله طالقانی، شهید مطهری، دکتر بهشتی و دیگر یاران انقلاب در کتابخانه خود داشت. ساده زندگی میکرد همواره در فکر خدمت به مردم و دیگران بود. اگر کاری به او محول میشد به نحو مطلوب به انجام میرساند و از غیبت و دروغ پرهیز میکرد. آرام و متین و مهمان نواز بود.
او در بخشی از وصیتنامه خود نوشته است: «با آغوش باز به استقبال شهادت میروم. زیرا که شهادت دعوتی است به تمام هدایت شدگان در راه خدا و امروز تاریخ صدر اسلام تکرار می شود. امروز روزی است که به سادگی میتوان حق را از باطل تشخیص داد و روزی است که تمام ابرقدرتها چهره پلید خود را به نمایش گذاشته اند و شکر خدا که به ما انقلاب اسلامی عطا نمود. که یک نعمتش برقراری حکومت جمهوری اسلامی و نعمت دیگرش رهبری امام امت وحدت و برابری است. پدر و مادرم با این که در مدت عمرم جز زحمت برای شما کار دیگری انجام ندادهام و شایسته آن نبودم که زحمتهایتان را جبران کنم امیدوارم به روح بزرگتان بنده حقیر را مورد عفو قرار دهید. اگر در اثر کم عقلی گاهی وقتها شما را ناراحت کردم مرا عفو کنید تا خدا نیز از من راضی و خشنود گردد برادران و خواهرانم امیدوارم که از حسین زمان خمینی بت شکن آن طورکه شایسته وی میباشد قدردانی نموده و او را یاری نمائید از او یاری نمودن از حسین است و از خمینی اطاعت نمائید. زیرا که همانا ولی فقیه عصرمان و نایب بر حق امام زمان (عج) میباشد.»